یك فنجان چایی با طعم كتاب

یك فنجان چایی با طعم كتاب

معرفی چند كتاب روانشناختی در برنامه كتاب فرهنگ توسط نرگس محسنی مخاطب رادیو فرهنگ. شما چه كتابی پیشنهاد می كنید؟ به ما در كانال بله به آدرس RADIOFARHANG_IRIB@ بپیوندید.

3 سال پیش
عشق، تنهایی و معنای زندگی در جستجوی معنا

عشق، تنهایی و معنای زندگی در جستجوی معنا

سومین قسمت از برنامه رادیویی «در جستجوی معنا» با موضوع «عشق، تنهایی و معنای زندگی» با حضور امیرعباس علیزمانی دوشنبه 16 تیر از رادیو فرهنگ پخش شد.

5 سال پیش
رابطه هوش و مطالعه، روی نیكمت رادیو فرهنگ

رابطه هوش و مطالعه، روی نیكمت رادیو فرهنگ

برنامه « نیمكت » رادیو فرهنگ با موضوع بهداشت كتابخوانی و مطالعه صحیح این هفته به سراغ رابطه مطالعه و هوش افراد می رود.

5 سال پیش
«تعلیق» ژان پل سارتر منتشر شد

«تعلیق» ژان پل سارتر منتشر شد

رمان «تعلیق» نوشته ژان پل سارتر به‌تازگی با ترجمه حسین سلیمانی‌نژاد توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این كتاب دویست و هشتاد و نهمین عنوان «داستان غیرفارسی» است كه این ناشر چاپ می‌كند.

6 سال پیش
« شبی از شب‌‌های زمستان مسافری»

« شبی از شب‌‌های زمستان مسافری»

كتاب « شبی از شب‌‌های زمستان مسافری» مجموعه 10 داستان نیمه تمام از ایتالو كالوینو، كه جایزه ادبی «فل رینلی» را دریافت كرده است. این كتاب به تعبیر نویسنده‌اش زاده «اشتیاق به خواندن» است،

6 سال پیش
« پس پرده »

« پس پرده »

از ویژگی نوشته های گاوالدا همین روایتِ بی واسطه است. تمام این داستان های كوتاه با روایت اول شخص شروع می شوند. گاولدا قلم را به دست شخصیت هایش میدهد و خود، یك قدم عقب تر می ایستد تا آنها خود، خود را روایت كنند.

7 سال پیش
« سوآپی‌ و پاسبان‌ها»

« سوآپی‌ و پاسبان‌ها»

سوآپی به این واقعیت پی برده بود كه زمان آن رسیده كه با خود شورای یك نفره‌ای تشكیل دهد و راه‌های مقابله با سرما را بررسی كند. برای همین با ناراحتی روی نیمكتش جابه‌جا شد.

7 سال پیش
« گرگ و میش غروب »

« گرگ و میش غروب »

جوان طوری برگشت و خودمانی به او نگاه كرد كه گورتسبی یك لحظه، فكر كرد باید احتیاط كند. جوان گفت: "اگر شما هم توی این وضعیتی كه من هستم، گیرافتاده بودی، سرحال نبودی. من احمقانه ترین كار زندگی ام را كردم." ...

7 سال پیش
« عروسی »

« عروسی »

چشمم چطوری كور شد؟ آها، خیلی وقت پیش بود پسر بچه كوچكی بودم با این حال به پدرم كمك می كردم . توی تاكستان داشت خاكها را زیرو رو می كرد خاك ولایت ما سخت و پر سنگ است و باید خیلی مواظبش بود یك سنگ از زیر كلنگ پدرم در رفت و درست توی چشمم خورد .

7 سال پیش
« هدیه ی سال نو »

« هدیه ی سال نو »

مادام سوفرنی، فروشنده كلاه‌گیس» با عجله داخل مغازه شد. زنی چاق و میانسال آنجا ایستاده بود. یكی دو دقیقه با حیرت به او نگاه كرد، بعد با آهنگی گرفته پرسید: «خانم موهای مرا می‌خرید»؟ مادام با كنجكاوی نگاهی به گیسوان تازه وارد انداخت.....

7 سال پیش
«  آنی شرلی در گرین گیبلز  »

« آنی شرلی در گرین گیبلز »

متیو با تعجب گفت : اما من منتظر یك دختر نبودم.برای بردن یك پسر به اینجا آمده ام .قرار بود خانم الگزاندر اسپنسر اورا از نووااسكوشا به اینجا بیاورد .كارمند ایستگاه گفت :...

7 سال پیش
 «اُسَبِل»

«اُسَبِل»

میشل‌ یادش‌ آمد كه‌ او و لیزابت‌ یك‌ سالی‌ می‌شود كه‌ زوج‌ پیر را ندیده ‌بودند و احساس‌ گناه‌ كرد، چون‌ فاصله‌شان‌ از دویست‌ مایل‌ هم‌ كمتر بود. لیزابت‌هر یكشنبه‌ بعداز ظهر به‌ آن‌ها تلفن‌ می‌كرد و امیدوار بود ....

7 سال پیش
«اولین وآخرین»

«اولین وآخرین»

كیت به مدت پنچ دقیقه با كاغذهائی كه در دستش بود ایستاد .درحالیكه ساعت تیك تیك می كرد وباد، بیرون ،توی درخت ها زوزه می كشید . نشست تا نامه را دوباره بخواند .كاغذ ها از دستش افتاد
اگر او اجازه می داد كه این اعتراف نامه به دست مقامات برسد ...

7 سال پیش
« زیادی »

« زیادی »

«هفتاد و شش ساله. فشار خونِ بالا و دیابت. زنِش تازه مرده. تك و تنها توی یك واحدِ سه خوابه. ماهی دوهزار یوآن مواجب. دو تا پسرِ متاهل و حقوق بگیرِ دولت."

7 سال پیش
« باغچه ی جعفری «

« باغچه ی جعفری «

درِ راهرویی را كه به كوچه منتهی می‌شد بازكرد و آل كوندراج با عجله از راهرو خارج شد و به كوچه رفت. وقتی خلاص شد اولین كاری كه كرد خندید. اما می‌دانست كه تحقیر شده و به شدت خجلت زده بود. در ذات‌اش نبود چیزی را كه به او تعلق نداشت، بردارد....

7 سال پیش
« سرقت »

« سرقت »

به خاطر آورد كه چطور هرگز هیچ دری را در عمرش قفل نكرده بود. بر اساس اصولی كه به آن پایبند بود و مالكیت را برایش دشوار می‌ كرد، در برابر هشدارهای دوستان به گونه ‌ای متناقض به خود می‌ بالید كه هرگز یك پنی هم از او دزدیده نشده، و حالا ...

7 سال پیش
« كفش »

« كفش »

كمی ‌تلویزیون تماشا كردم و بعد به تختخواب رفتم. خریدن یك جفت كفش هوشمند حسابی من را از پا انداخته بود. نیمه‌های شب از خواب بیدار شدم. كفش‌ها داشتند كاری می‌كردند. حتی بدون پوشیدن آن‌ها هم می‌توانستم این را بفهمم....

7 سال پیش
« انگور فرنگی »

« انگور فرنگی »

ما دو برادریم یكی من، ایوان ایوانویچ و دیگری نیكلای ایوانیچ كه دو سالی از من كوچك‌تر ست. من درس خواندم و دامپزشك شدم اما نیكلای از همان نوزده‌سالگی پشت میز نوكری دولت نشست.

7 سال پیش
« انتخاب سوپی »

« انتخاب سوپی »

تصمیمش را برای زندان رفتن گرفت و فوراً شروع به بررسی اولین نقشه اش كرد. نقشه ساده ای بود. در یك رستوران سطح بالا شام می‌خورد، سپس به آنها می‌گفت كه پول ندارد وآنها پلیس را خبر می‌كردند.

7 سال پیش
« اندوه»

« اندوه»

اكنون مدتی است كه یوآن و اسبش از جا حركت نكرده‌اند. پیش از ظهر از طویله درآمدند و هنوز مسافری پیدا نشده است. اما دیگر تاریكی شب شهر را فرا گرفته، رنگ‌پریدگی روشنایی فانوس‌‌ها به سرخی تندی مبدل شده است و رفته‌رفته ....

8 سال پیش
 «ساعت آشپزخانه»

«ساعت آشپزخانه»

او به دیگران نگاه كرد. اما آن‌ها چشم‏هایشان را از او برگردانده بودند. بعد با سر به ساعتش اشاره كرد: طبیعی است كه در این موقع گرسنه بودم و همیشه به آشپزخانه می‏رفتم. تقریباً همیشه ساعت دو و نیم بود. و بعد، بعد مادرم می‏آمد. ...

8 سال پیش
« جنایت و مكافات»

« جنایت و مكافات»

«جنایت و مكافات »داستان دانشجویی به نام راسكولْنیكُف را روایت می‌كند كه به خاطر تفكراتی بیمار گونه مرتكب قتل می‌شود. بنابر انگیزه‌های پیچیده‌ای كه حتی خود او از تحلیلشان عاجز است...

8 سال پیش
« انگور فرنگی »

« انگور فرنگی »

هوا نمناك و زمین پر گل و همه چیز ناراحت‌كننده و راه رفتن در آن هوای سرد نامطبوع بود. ایوان ایوانویچ و بوركین در سراسر بدن خود خیسی و چسبندگی و ناراحتی احساس می كردند و پاهایشان از گل هایی كه به چكمه هایشان چسبیده بود سنگینی می كرد و .....

8 سال پیش
 « دوران كودكی »

« دوران كودكی »

در چنین حال و هوایی نیمه‌های شب از خواب بیدار و به آرامی از جایم بلند شدم و با ترس و لرز خود را به كنار پنجره رساندم، و جلوی پنجره برخلاف آنچه تصور می‌كردم به نحو غریبی روشن بود و اصلاً سیاه نبود و به تیرگی مرگ هم نبود.

8 سال پیش
« قطار»

« قطار»

یكی‌ دو مسافر توی‌ واگن‌ها از پنجره‌ به‌ بیرون‌ نگاه‌ كردند و به‌ نظرشان‌ خیلی‌ غریب‌ آمد كه‌ این‌ آدم‌ها را روی‌ سكو می‌دیدند كه‌ این‌ وقت‌ شب‌ خود را آماده‌ می‌كنند كه‌ سوار قطار شوند. چه‌ كاری‌ آن‌ها را بیرون‌ كشیده‌ است؟...

8 سال پیش
«اندوه»

«اندوه»

اكنون مدتی است كه یوآن و اسبش از جا حركت نكرده‌اند. پیش از ظهر از طویله درآمدند و هنوز مسافری پیدا نشده است. اما دیگر تاریكی شب شهر را فرا گرفته، رنگ‌پریدگی روشنایی فانوس‌‌ها به سرخی تندی مبدل شده است و رفته‌رفته بر ازدحام مردم در ....

8 سال پیش
 «محاكمه »

«محاكمه »

كلبه‌ی كوزما یگورف دكان‌دار. هوا گرم و خفقان‌آور است. پشه‌ها و مگس‌های لعنتی، دسته‌دسته دم گوش‌ها و چشم‌ها، وزوز می‌كنند و همه را به تنگ می‌آورند... فضای كلبه، آكنده از دود توتون است اما به جای بوی توتون، بوی ماهی‌شور به مشام می‌رسد. ...

8 سال پیش
«از میان شیشه ، از میان مه »

«از میان شیشه ، از میان مه »

فنیا دور خودش چرخی زد و میدان را نگاه كرد. چراغ‌های میدان روشن بود و پل سفید در ته میدان پیدا بود. باران هنوز می‌بارید. آراكس گفت: "این‌جا را باید بخرم. همین مغازه را. خیلی خوبه. رو به روی میدان اصلی شهر هم كه هست...

8 سال پیش
 « آن میلر دیگر»

« آن میلر دیگر»

قضیه از این قرار است. یك میلر دیگر در گردان آن‌ها حروف اول اسم‌های اول و دومش عین مال اوست-دبلیو پی- و همین میلر است كه مادرش مرده. پدرش هم تابستان مرد و آن بار هم پیام اشتباهاً به دست میلر رسید.

8 سال پیش
« داستانهای كوتاه از «پائولو كوئیلو»

« داستانهای كوتاه از «پائولو كوئیلو»

پائولو كوئلیو، نویسنده ی مشهور برزیلی ، یكی از افرادی است كه در زمینه ی داستان كوتاه (داستانك) كارهای بسیاری انجام داده است .رمان‌های او بین مردم عامه در كشورهای مختلف دنیا پرطرفدار است.

8 سال پیش
«سپرده به زمین»

«سپرده به زمین»

اتاق آن ها، بالكنی رو به تنها خیابان سنگفرش دهكده داشت كه صدای قطار هفته ای دو بار از آن بالا می آمد، از پنجره می گذشت و روی تكه شكسته ای از گچ بری های سقف تمام می شد. روزهایی كه طاهر دل و دماغ نداشت كه روزنامه های قدیمی را بخواند و ...

8 سال پیش
«كچل شاه عباس كه سه نفر اونو كشتند»

«كچل شاه عباس كه سه نفر اونو كشتند»

: «كچل شاه عباس كه سه نفر اونو كشتند » داستان كوتاهی است درباره دلقك دربار شاه عباس كه طی اتفاقاتی كه برای او افتاده همه ی مردم و شاه فكر می كنند او مرده در حالیكه دلقك زنده است ....

8 سال پیش