یك فنجان چایی با طعم كتاب

معرفی چند كتاب روانشناختی در برنامه كتاب فرهنگ توسط نرگس محسنی مخاطب رادیو فرهنگ. شما چه كتابی پیشنهاد می كنید؟ به ما در كانال بله به آدرس RADIOFARHANG_IRIB@ بپیوندید.

1401/10/05
|
09:39

كتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست نوشته‌ی مگان دیواین به موضوع از دست دادن عزیزان و چگونگی رویارویی با آن می‌پردازد. این كتاب باعث می‌شود تا نسبت به عشق، فقدان و دل‌شكستگی تجدید نظر كنید.

مگان دیواین در این كتاب از تجربیات شخصی خود می‌گوید و بر اساس این تجربیات برای شما نحوه‌ی مواجهه با سوگواری را شرح می‌دهد. البته دیواین در این كتاب با تكیه بر فرهنگ مردم آمریكا صحبت می‌كند اما كلیت صحبتی كه به دنبال انتقال آن است با فرهنگ ما نیز هم‌خوانی دارد.

این نویسنده سال‌ها به عنوان روان‌درمانگر خصوصی فعالیت داشت و به دیگران برای مواجهه با مشكلاتشان كمك می‌كرد تا اینكه همسر خود را از دست داد و متوجه شد كه تمام نصایح و راهنمایی‌هایی كه تا آن روز به بیماران ارائه می‌كرد كارآمد نبوده است؛ چرا كه او تا آن زمان از غم و سوگواری هیچ نمی‌دانست و آن را از نزدیك لمس نكرده بود. او پس از مرگ همسرش با هزاران سوگوار همكاری داشت و از این طریق اطلاعات و تجربه‌ی زیادی در مواجهه با این معضل به دست آورد و حاصل تجربیات این دیدارها و نظریات وی، كتاب پیش رو است.

كتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست دیدگاهی متفاوت ارائه می‌دهد و تشویقتان می‌كند در ارتباطتان با عشق، فقدان، دل‌شكستگی و جامعه تجدید نظر كنید.

در بخشی از كتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست می‌خوانیم:

زمانی‌كه مرگِ ناگهانی یا حادثه‌ای ناگوار در مسیر زندگی‌تان رخ می‌دهد، همه‌چیز تغییر می‌كند. حتی وقتی انتظارش را دارید، مرگ یا فقدان همچنان غافلگیر كننده است. دیگر همه‌چیز متفاوت می‌شود. زندگی‌ای كه انتظارش را داشته‌اید ناپدید می‌شود و دود می‌شود و به هوا می‌رود. دنیا بر سرتان خراب می‌شود و دیگر هیچ‌چیزی منطقی به نظر نمی‌رسد. زندگی عادی بود و حالا هرچه هست، عادی نیست. مردمی كه پیش از این عاقل بوده‌اند حالا برای شما شعار می‌دهند و نصیحت‌تان می‌كنند و سعی می‌كنند شادتان كنند. سعی می‌كنند دردتان را از شما دور كنند.

فكر نمی‌كردید این‌گونه باشد. زمان متوقف شده ‌است. هیچ‌چیز واقعی به نظر نمی‌رسد. ذهنتان نمی‌تواند جلوی تصویرسازیِ مجددِ رویدادها به‌امید نتیجه‌ای متفاوت را بگیرد. دنیای معمولی و روزمره، كه دیگران هنوز در آن ساكن‌اند، در نظر شما بی‌رحم و ظالمانه است. نمی‌توانید چیزی بخورید (یا هرچه به دست‌تان برسد می‌خورید). نمی‌توانید بخوابید (یا تمام‌وقت می‌خوابید). هر وسیله‌ای در زندگی‌تان برایتان مصنوعی می‌شود، به نمادی از زندگی آن‌طور كه بود و آن‌طور كه می‌توانست باشد تبدیل می‌شود. در اطرافتان جایی نیست كه این فقدان لمسش نكرده باشد.


اما كتاب دیگری كه قصد معرفی آن به شما را داریم اثر در ستایش اتلاف وقت نوشته آلن لایتمن است.
پروفسور آلن لایتمن در این كتاب «در ستایش اتلاف وقت» به موقع و ضروری برداشتی تازه از شرایط زندگی مدرن را ارائه می دهد. خلاقیتی را كه ناشی از اجازه دادن به ذهن ما برای آزادانه پرسه زدن است. بدون تلاش برای انجام هر كاری و بدون هیچ وظیفه تعیین شده ، بررسی می كند.

همه ما نگران اتلاف وقت هستیم. به خصوص در غرب ، ما یك سبك زندگی دیوانه وار ایجاد كرده ایم كه در آن بیست و چهار ساعت از هر روز تراشیده می شود ، كالبد شكافی می شود و به ده دقیقه واحد كارایی كاهش می یابد. ما در تعطیلات آیفون و لپ تاپ های خود را با خود می بریم. هنگام قدم زدن در پارك ، ایمیل را در رستوران ها یا حساب های كارگزاری خود بررسی می كنیم. وقتی روز مدرسه به پایان می رسد ، كودكان ما با "موارد اضافی" بیش از حد مواجه می شوند. برنامه های درسی دانشگاه ما بسیار شلوغ است جوانان ما وقت ندارند تا در مورد مطالبی كه قرار است یاد بگیرند تأمل كنند. با این وجود ، در برابر وجود زمان محور ما ، بسیاری از شواهد نشان می دهد كه در "اتلاف وقت" ، اجازه دادن به ذهن برای برخی دوره ها ، گذاشتن دقیقه و حتی ساعتها بدون انجام فعالیت های برنامه ریزی شده یا در نظر گرفته شده ، ارزش زیادی دارد.

لایتمن در این كتاب كم‌حجم اما پرمطلب، به موضوع رسانه‌های ارتباطی و دنیای پر از تجهیزات امروز می‌پردازد و تلقی كمّی‌ای را كه امروزه راجع‌به زمان گسترش پیدا كرده، نقد و تحلیل می‌كند.

او عقیده دارد ما در میان انبوه وسایل و تجهیزات از خود و خلاقیت‌های فردی‌مان دور شده‌ایم: «من معتقدم پشت فناوری، كل شیوه تفكر ما، شیوه بودن‌مان در جهان و خصلت‌های اجتماعی و روانی ما تغییر كرده. خیلی از ما نمی‌توانیم یك ساعت را هم بدون برنامه‌ریزی بگذرانیم؛ نمی‌توانیم ده دقیقه بدون انگیزش بیرونی، تنها در اتاقی بنشینیم؛ نمی‌توانیم بدون گوشی هوشمند در جنگل قدم بزنیم. این عارضه رفتاری، بخشی از مختصات پرصدا، پرسرعت، تكه‌تكه و یا زیادی متصل جهان مجهز است.»

لایتمن با فناوری مخالف نیست و از فناوری‌های جدید هم به نوعی استفاده می‌كند. منظور او از اتلاف وقت هم دور ریختن فرصت‌های زندگی نیست. بلكه به دست آوردن بخش‌هایی از وجود خود است كه در میان شلوغی و زمان‌محوریِ دنیای مدرن گم‌شان كرده‌ایم. به تعبیر جیمز بری، نویسنده اسكاتلندی، حتما به شما درباره ساعات طلایی، كه از دست‌تان می‌گریزند، هشدار داده‌اند، اما بعضی از آن‌ها فقط به این دلیل طلایی‌اند كه اجازه می‌دهیم از دست‌مان بگریزند.

بعضی‌ها اگر گرسنه باشند، به ساعت نگاه می‌كنند كه آیا «زمان» همیشگی و متداول غذا خوردن رسیده یا نه؛ درحالی‌كه زمان درونی به آن‌ها اعلام می‌كند كه وقت غذا خوردن است. لایتمن می‌گوید وقتی به خود درونی‌ام گوش می‌دهم، صدای نفس كشیدن روحم را می‌شنوم. آن نفس‌ها آن‌قدر ظریف و لطیف‌اند كه برای شنیدن‌شان نیاز به سكوت و آرامش دارم؛ نیاز به خلوت دارم. نیاز به فضاهای وسیع و ساكت در ذهنم دارم. نیاز به حریم خصوصی دارم. بدون تنفس و شنیدن صدای خودِ درونی‌ام، زندانی دنیای مجهز و شلوغ اطرافم هستم.

درباره اهمیت زمان و طلا بودن آن زیاد شنیده‌ایم. در ستایش اتلاف وقت نگاه جدیدی به زمان و زندگی مدرن دارد و از اهمیت «كیفی» زمان برای شما می‌گوید.

بخشی از كتاب در ستایش اتلاف وقت
چند دههٔ قبل، زمانی كه دانشجوی فوق‌لیسانس فیزیك در مؤسسهٔ فناوری كالیفرنیا بودم، خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد كه یكی از هم‌كلاسی‌هایم به نام پُل شِكتر را می‌دیدم كه روی نیمكتی بین دو ساختمان نشسته است. مؤسسهٔ فناوری كالیفرنیا با این‌كه كوچك بود، بی‌جنب‌وجوش نبود؛ برعكس، پُر از شور و انگیزه بود. اما وقتی سایر دانشجویان فوق‌لیسانس حسابی سرگرم سروكله زدن با معادلات یا لحیم‌كردن ترانزیستورها در آزمایشگاه بودند، پُل ساعت‌ها روی نیمكت همین‌طور آرام می‌نشست. انگار غرق در رؤیاهای بیداری بود. او اخیراً، با یادآوری آن سال‌ها، به من گفت: «در مؤسسه، هربار كه یكی از استادها از كنارم رد می‌شد و می‌دید كه روی نیمكت نشسته‌ام، نارضایتی در چهره‌اش پیدا می‌شد، انگار داشت با خودش فكر می‌كرد “دانشجویان تحصیلات تكمیلی انگار دل خوشی از وضع خود ندارند.” ولی اتفاقاً بهترین ایده‌های من زمانی به ذهنم خطور می‌كرد كه روی آن نیمكت می‌نشستم.» در واقع، طی آن سال‌ها، شِكتر چند كشف مهم در زمینهٔ كیهان‌شناسی كرد. یكی از آن‌ها فرمولی دربارهٔ تعداد كهكشان‌ها با درخشش‌های متفاوت بود. شِكتر، كه سال‌هاست استاد ام‌آی‌تی است، هنوز روی نیمكت‌ها می‌نشیند. می‌گوید: «روی نیمكت‌ها می‌نشینم تا فكرم را روشن كنم. نیمكت‌های رو به (رودخانهٔ) چارلز در طول ساختمان چهاردهم عالی بودند، اما ده سال قبل آن‌ها را جمع كردند و هیچ‌وقت چیزی جای آن‌ها نگذاشتند. نیمكت‌های بیرون اِستاتا بد نیستند. نیمكت‌های پارك جی‌اف‌كی پایین هتل چارلز هم خیلی خوب‌اند.»

دسترسی سریع