داستان فرهنگ:« شبی از شب‌‌های زمستان مسافری» اثر ایتالو كالوینو « شبی از شب‌‌های زمستان مسافری»

كتاب « شبی از شب‌‌های زمستان مسافری» مجموعه 10 داستان نیمه تمام از ایتالو كالوینو، كه جایزه ادبی «فل رینلی» را دریافت كرده است. این كتاب به تعبیر نویسنده‌اش زاده «اشتیاق به خواندن» است،

1398/03/20
|
16:39

درباره ی نویسنده : ایتالو كالوینونویسندهٔ رمان و داستان كوتاه ایتالیایی است. وی سبك ادبی خاص خود را داشت كه می‌توان آن را سورئال یا پست‌مدرن توصیف كرد.
مجموعه داستان‌های كوتاه شهرهای نامرئی و شش یادداشت برای هزارهٔ بعدی از تحسین‌شده‌ترین آثار او هستند. وی را یكی از مهم‌ترین نویسندگان ایتالیایی قرن بیستم می‌دانند.
كتاب « شبی از شب‌‌های زمستان مسافری» مجموعه 10 داستان نیمه تمام از ایتالو كالوینو، كه جایزه ادبی «فل رینلی» را دریافت كرده است. این كتاب به تعبیر نویسنده‌اش زاده «اشتیاق به خواندن» است، تجربه‌گرایی نو و منحصر بفردی از كالوینو در فرم و ساختارِ روایت كه می تواند هر خواننده‌ای را مجذوب كند. كتاب شامل 10 سرآغاز است و هر كدام از این سرفصل‌ها یك عنوان دارد؛ مثلا «با دور شدن از مالبورك» یا «خمیده بر لبه ساحلی پرتگاه»، كه در واقع هر كدام داستانی جدید است. هر یك از این داستان‌ها چند صفحه ادامه پیدا می‌كند و بعد نیمه رها می‌شود، ولی این خاصیت نوعی فرم بدیع به داستان بخشیده‌ است و به عبارتی داستان را ساخته است؛ روایتی در روایتی دیگر خلق شده و همه در یك روایت اصلی قرار گرفته است. داستانها در ژانر‌های مختلفی نوشته شده‌اند؛ عاشقانه، پلیسی، درام و غیره. شروع داستان‌ها نیز جالب و متفاوت است:‌ «تو داری شروع به خواندن داستانِ جدید ایتالو كالوینو، اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری، می‌كنی. آرام بگیر! حواست را جمع كن. تمام افكار دیگر را از سر دور كن. بگذار دنیایی كه تو را احاطه كرده است در پس ابر نهان شود. از آن سو مثل همیشه تلویزیون روشن است، پس بهتر است در را ببندی. فورا به همه بگو: نه، نمی خواهم تلویزیون تماشا كنم! اگر صدایت را نمی شنوند، بلندتر بگو.» و به این شكل نویسنده در همان اول كتاب شروع به صحبت با خواننده‌اش می‌كند.

بخش هایی از این داستان را در زیر بخوانید :
تو داری شروع به خواندن داستانِ جدیدِ ایتالو كالوینو، اگر شبی از شب های زمستان مسافری، می كنی. آرام بگیر. حواست را جمع كن. تمام افكار دیگر را از سر دور كن. بگذار دنیایی كه تو را احاطه كرده در پس ابر نهان شود. از آن سو، مثل همیشه تلویزیون روشن است، پس بهتر است در را ببندی. فورا به همه بگو: « نه، نمی خواهم تلویزیون تماشا كنم! » اگر صدایت را نمی شنوند بلندتر بگو: « دارم كتاب می خوانم، نمی خواهم كسی مزاحم شود. » با این سر و صداها شاید حرف هایت را نشنیده باشند: بلندتر بگو، فریاد بزن: « دارم داستان جدید ایتالو كالوینو را می خوانم! » یا اگر ترجیح می دهی، هیچ نگو، امیدوار باشیم كه تو را به حال خود بگذارند. راحت ترین حالت را انتخاب كن: نشسته، لمیده، چمباتمه، درازكش، به پشت خوابیده، به پهلو خوابیده، دمرو، توی مبل، نیمكت، مبل متحرك، راحتی، عسلی یا توی یك ننو، اگر داشته باشی و البته یا روی تخت یا توی تخت. حتی می توانی در یك حركت یوگا، سرت را زمین بگذاری و البته كتاب را هم وارونه بگیری.
راست است، پیداكردن حالت مطلوب برای خواندن، آسان نیست. آن وقت ها مقابل یك رحل، ایستاده كتاب می خواندند. ایستاده، عادت بود. هم چنین وقتی از اسب سواری خسته می شدند، این طوری استراحت می كردند. به فكر هیچ كس نرسیده كه سواره كتاب بخواند. به هر حال باید صاف روی زین بنشینی و یا كتاب را روی یال اسب بگذاری و یا اینكه با زین و یراق خاصی كتاب را به گوش های اسب وصل كنی، فكر بامزه ای است، برای خواندن، بهتر است پا را توی ركاب بكنی. پاهای بالا گرفته اولین شرط لذت بردن از خواندن است. خب، منتظر چه هستی؟ پاهایت را دراز كن، آن ها را روی بالشتك بگذار، یا دو بالشتك، یا روی دسته نیمكت، یا روی بالای مبل، روی میز چای، روی میز تحریر، روی پیانو، یا روی نقشه یِ پنج قاره. اما اگر می خواهی پاهایت را روی بلندی بگذاری، كفش هایت را در بیاور، وگرنه دوباره آن ها را به پا كن. ولی همین طوری به یك دست كفش و به یك دست كتاب نمان.
نور را طوری میزان كن كه دیدت را خسته نكند. این كار را فورا بكن، چون به محض این كه گرم خواندن شوی، دیگر امكان حركت برایت نیست. طوری بنشین كه صفحه یِ مقابلت در سایه نیفتد: انگار انبوهی حروف سیاه در زمینه ای خاكستری، به مثال لشكری از موش ها. اما خوب مراقب باش تا نور شدید به كتاب نتابد و با انعكاس آن انعكاس آن روی سفیدی خام كاغذ، انبوه سایه یِ حروف، مثل تابش نور خورشید جنوب روی نماها، به هنگام ظهر، نشود. از همین حالا سعی كن هرچه كه قرار است تو را از خواندن منفك كند، پیش بینی كنی. دیگر چه مانده؟
قرار نیست در این كتاب به خصوص منتظر چیز به خصوصی باشی. تو آدمی هستی كه به دلیل اصول زندگی ات هیچ انتظاری از هیچ چیز نداری. آدم های بسیاری از تو جوان تر یا از تو پیرتر، زندگی شان در انتظار تجربه های فوق العاده گذشته. تجربه با كتاب ها، آدم ها، سفرها و ماجراها و با تمام چیزهایی كه آینده در چنته دارد. اما تو، نه. تو می دانی به بهترین چیزی كه می توانی امید داشته باشی، این است كه از بدتر احتراز كنی. این نتیجه ای است كه در زندگی خصوصی ات به آن رسیده ای، چه در مورد مسایل عمومی و چه مسایل دنیایی. و اما با كتاب؟ البته: چون این هدف را در تمام زمینه های دیگر رد كرده ای، فكر می كنی می توانی به خودت اجازه دهی كه دست كم لذت خاص پرامید دوران جوانی را در یك مقطع كاملاً محدود چون كتاب، با تمام خطركردن ها و مهلكه هایش داشته باشی. شكست خیلی سخت نیست. ….

دسترسی سریع