فصلی از یك رمان : پس پرده اثری از آناگاوالدا « پس پرده »

از ویژگی نوشته های گاوالدا همین روایتِ بی واسطه است. تمام این داستان های كوتاه با روایت اول شخص شروع می شوند. گاولدا قلم را به دست شخصیت هایش میدهد و خود، یك قدم عقب تر می ایستد تا آنها خود، خود را روایت كنند.

1397/09/17
|
15:09

درباره نویسنده : آنا گاوالدا رمان‌ نویس قرن بیستم میلادی اهل فرانسه است. از او تاكنون چندین رمان كوتاه به فارسی ترجمه شده‌است. آنا گاوالدا، نویسنده ى افسانه اى فرانسه كه با كتاب “دوست داشتم كسى جایى منتظرم باشد” خود را به جهان شناساند، این بار با یك مجموعه داستانِ دیگر خواننده را با خود همراه میكند. گاوالدا كه در كتاب نخستش توانست به فروش دویست هزار نسخه از كتاب در یك هفته برسد، اكنون پس از هجده سال بار دیگر به سراغ داستان كوتاه آمده است.
مجموعه داستان كوتاه « پس پرده » شامل هفت داستان كوتاه، با همان سبك و سیاق آشنا و دلپذیر گاوالداست:
1-عشق مودبانه ،2-ماكیزارد 3-سگم دارد میمیرد 4-یك وعده غذای خوشمزه 5- جان های من 6-پیاده نظام ، 7-پسر
مقدمه ى دلپذیرِ گاوالدا براى این كتاب از هر توصیف و معرفى اى گیراتر و گویاتر است:
این ها براى من داستان نیستند و حتى شخصیت هم نیستند، این ها مردم اند. مردم واقعى. مردم خوب. “مردم” در داستان هاى این كتاب فقط از تنهایى حرف مى زنند. آنها حرف مى زنند تا واضح تر ببینند، درددل مى كنند و پرده از اسرارشان برمى دارند. هرچند كه همه شان نمى توانند این كار را بكنند، اما تماشاى تلاششان من را تحت تاثیر قرار داد.

درباره ی كتاب :
از ویژگى نوشته هاى گاوالدا همین روایتِ بى واسطه است. تمام این داستان هاى كوتاه با روایت اول شخص شروع مى شوند. گاولدا قلم را به دست شخصیت هایش میدهد و خود، یك قدم عقب تر مى ایستد تا آنها خود، خود را روایت كنند.
انگار دوربینى با دیافراگم باز را در كنار نیمكتى در پارك قرار داده، شخصیت ها یكى یكى روى نیمكت مى نشینند، از خودشان مى گویند، از احساساتشان، گذشته شان، بیم و امیدشان. و بعد بى صدا نیمكت را ترك میكنند.
“این صداها كه انگار با هم ترانه اى را مى خوانند، چه مى گویند؟ از تنهایى آدم ها و درد از دست دادن حرف مى زنند. از اعجاز آشنایى ها و از نیروى عشق مى گویند. عنوان كتاب نیز اشاره اى است به لحظه اى كه پرده از شخصیت هاى داستان كنار مى رود و باید بدانند چه به دست آورده اند و چه از دست داده اند. “
بخش هایی از كتاب «پس پرده » اثر آناگتوتادا را در زیر بخوانید :

هربار یكى از دیوانه خانه فرار مى كند، مى توانى مطمئن باشى كه مى آید سراغ من.

نباید به ظاهر اعتماد كرد. شاید ظاهرم خیلى معمولى است، اما این جورى خودم را استتار مى كنم. مثل آفتتب پرست ها روى تنه ى درخت یا روباه هاى قطب شما كه رنگ پوستشان را در زمستان عوض مى كنند. چیزى كه ظاهرم نشان مى دهد رنگ واقعى من نیست.

یك سرى مرغ ها هستند كه اسمشان را یادم نیست. پشت پایشان پَر دارند. همانطور كه راه مى روند، پرها ردپایشان را پاك مى كنند. من هم همین طورم با این تفاوت كه جهتم برعكس است: قبل از اینكه وارد رابطه اى بشوم همه چیز را جلو جلو خراب مى كنم.

وقتى كسى آدم را مى خنداند، دیگر قلب را نرم كرده، حتى اگر بیخود انكارش كند.

آنهایى كه یك بار یا چند بار، و همیشه هم بیهوده، سعى كرده اند سیگار را ترك كنند، مى توانند تقریبا حال پریشان آدمى را در كنند كه غرق افكار بیعوده اى مثل رابطه ى بین خود و خویشتن مى شود، اما تفاوت خیلى بزرگ اینجاست كه سیگار كشیدن جلوى دیگران مایه ى شرمسارى نیست.

ما در مقابل زندگى برابر نیستیم. در مقابل مرگ هم همین طور.

زن ها كمتر از مرگ مى ترسن. براى اینكه همه ى زندگى شونو مى بخشن؟

اگه مى دونستم كه انقدر دوستش دارم بیشتر عاشقش مى شدم.

همه مون مى دونیم كه خوشبختى وجود نداره و آدم باید خوشبختى رو از خودش بخواد، اما…

عاشق قشنگ مى مونه و همیشه یه كلمه ى جذابه. عاشق من، عاشق قشنگ من. عاشق همیشه جذابه اما معشوقه… یه معشوقه، هیچى به جز كلمه نیست، همیشه بوى نفتالین و دردسر مى ده. تاریخ انقضاش میگذره و دست و پاگیر مى شه. خیلى بى انصافیه.

دسترسی سریع