ماجراهای ترجمه آثار آنتون چخوف به فارسی در«جهان ترجمه» رادیو فرهنگ برنامه جهان ترجمه چهار شنبه18 مهر با محوریت روایت داستان ترجمه آثار انتوان چخوف و تحول در ادبیات ایران نگاهی به این آثار از رادیو فرهنگ پخش می كند. 1 ماه پیش
برنامه «چراغداران» در آستانه سالروز میلاد نخستین زن داستان نویس كشور امروز سه شنبه 6 اردیبهشت ماه، به پخش مستند زندگی «سیمین دانشور »؛ اختصاص دارد در برنامه امروز استاد بهروز رضوی بخش هایی از زندگی سیمین دانشور نویسنده كشورمان را روایت می كند و از زندگی و فعالیت های وی می گوید . 2 سال پیش
پخش مستند زندگی سیمین دانشور در رادیو فرهنگ برنامه «چراغداران» سه شنبه 2 آذر ماه، به پخش مستند زندگی «سیمین دانشور »؛ اختصاص دارد. 3 سال پیش
برنامه «چاپخانه» را از رادیو فرهنگ بشنوید رادیو فرهنگ برنامه امشب «چاپخانه» را به معرفی كتاب «نمایش نامه مكلت» به قلم آرمان طیران و ترجمه «21 داستان آنتوان چخوف» از مهنا رضایی اختصاص داده است. 3 سال پیش
«نظام تربیت دینی» و«مرغ دریایی دایی وانیا» به «چاپخانه» رسیدند كتاب «نظام تربیت دینی از منظر امام خمینی(ره)» و نمایش نامه «مرغ دریایی دایی وانیا» امروز 27 تیرماه در برنامه «چاپخانه» رادیوفرهنگ معرفی میشوند. 3 سال پیش
« حمال طلا » به گیشه «تماشاخانه» رادیو فرهنگ رسید مجله فرهنگی- هنری «تماشاخانه» رادیو فرهنگ با بخش های مختلف شنبه یكم شهریور ماه، به معرفی و بررسی فیلم « حمال طلا » می پردازد. 4 سال پیش
آخر هفته با برنامههای رادیو فرهنگ همراه شوید رادیو فرهنگ پنجشنبه و جمعه، با برنامههای متنوع فرهنگی، هنری و ادبی، لحظات پرباری را برای شنوندگان خود رقم میزند. 4 سال پیش
برنامه «یك هفته با چخوف» در تهران برگزار میشود مركز فرهنگی شهر كتاب به مناسبت صدوشصتمین سال تولد چخوف برنامه «یك هفته با چخوف» را از روز اول تیر، با همكاری با همكاری بنیاد روسكیمیر، برگزار میكند. 4 سال پیش
نگاهی به پیشتازی «خروج» در اكران فضای مجازی در «تماشاخانه» رادیو فرهنگ مجله فرهنگی- هنری«تماشاخانه» رادیو فرهنگ با بخش های مختلف امروز شنبه 6 اردیبهشت ماه در اولین برنامه خود به سراغ «خروج» حاتمی كیا می رود 4 سال پیش
گفتگو با دبیر دومین دوره جشنواره اكبر رادی بهزاد صدیقی در گفتگو با برنامه هفتانه امروز درباره برگزاری دومین دوره جشنواره اكبر رادی گفت: مهمترین اهداف این جشنواره، كشف استعدادها در حوزه نمایشنامهنویسی و كمك به تقویت بنیانهای این هنر در كشور است. 5 سال پیش
شنیدنی هایی از آنتوان چخوف نویسنده روس شنیدنی هایی از زندگی و آثار آنتوان چخوف، داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس را امشب ساعت 23:15 از برنامه شنیدنی های تاریخ بشنوید. 5 سال پیش
« زنان » “فیودور پترویچ” مدیر مدارس ملی ایالت N كه خویشتن را مردی منصف و بزرگوار میشمرد، روزی در دفتر كارش معلمی به اسم “ورمنسكی” را به حضور پذیرفت و گفت: 5 سال پیش
بهترین داستانهای كوتاه كتاب بهترین داستان های كوتاه شامل 34 داستان كوتاه از آنتوان پاولوویچ چخوف است. داستان هایی كه بعضی از آن ها بلند و بعضی دیگر بسیار كوتاه هستند. داستان هایی كه بین سال ها 1884 تا 1903 توسط این نویسنده بزرگ روسی نوشته شده است. 5 سال پیش
ملال انگیز داستان ملالانگیز روایت خودنوشت فصلهای آخر زندگی پروفسوری پا به سن گذاشته و مشهور به نام نیكلای استپانویچ است. 6 سال پیش
«دروغ » كنار پنجره ایستادم و به رفت و آمد ماشینها چشم دوختم. اگر سر بلند می كردم، عكس زنم را توی قاب پنجره می دیدم. به خودم تلقین كردم آدم نظرتنگی نیستم. از پسش بر می آمدم. به زنم فكر كردم، به زندگی مشترك مان، به حقیقت در مقابل دروغ... 6 سال پیش
« شوخی » روزی نزدیك ظهر تنها به سرسره رفتم. در میان جمعیت بودم و ناگاه دیدم كه نادنكا به طرف كوه میآید و در جستوجوی من است... . بعد نادیا ترسان از پلهكان به بالا میآید... . 6 سال پیش
« سكوت یا پر حرفی » روزی آن دو را سفری با قطار پیش آمد كه طی آن سعی داشتند زنی جوان را به دام افكنند. كریوگر كه كنار زن نشسته بود، مدام زبانبازی میكرد و یكبند قربان صدقهی او میرفت اما اسمیرنف كه مهرً سكوت بر لب زده بود، مدام پلك میزد و از سر حرص و حسرت، 6 سال پیش
« از دفترچه ی خاطرات یك دوشیزه» واریا مدعی است كه من زندگیاش را سیاه كرده ام . انگار تقصیر من است كه ” او ” مرا دوست میدارد،نه واریا را ! یواشكی از راه پنجرهام، یادداشت كوتاهی به كوچهانداختم . 6 سال پیش
« صدف » پدرم با پالتو تابستانی نیمدار و كلاه تریكویی كه یك تكه پنبه ی سفید از گوشه ی آن بیرون زده ، كنار من در پیاده رو ایستاده است . گالوشهای بزرگ و سنگینی به پا دارد .این انسان محجوب و مشوش از بیم آنكه رهگذران متوجه شوند كه او گالوش را .... 6 سال پیش
«نزد سلمانی » هنوز ساعت هفت نشده اما دكهی ماكار كوزمیچ بلستكین سلمانی، باز است . صاحب دكه، جوانكی 23 ساله، با سر و روی ناشسته و كثیف، و در همان حال، با جامهای شیك و پیك، سرگرم مرتب كردن دكه است . 6 سال پیش
« انتقام زن » . دكتر پالتو پوست خود را در آورد، به اتاق پذیرایی رفت و روی مبلی یله داد. هر دو خاموش و منتظر بودند. حدود پنج دقیقه بعد، جواب آمد. نادژدا پترونا سر پاكت را باز كرد، از لای یادداشت جوابیه ی كاسب..... 6 سال پیش
چاق و لاغر چاق همین حالا در ایستگاه ناهار خورده بود و لبهای آلوده بچربیش مانند آلبالو برق می زد و از او بوی شراب و بهار نارنج می امد.لاغر همین حالا از واگون پایین آمده بود و از چمدان و بقچه بسته و جعبه پربار بود و از او بوی گوشت خوك و قهوه می آمد... 6 سال پیش
« انگور فرنگی » ما دو برادریم یكی من، ایوان ایوانویچ و دیگری نیكلای ایوانیچ كه دو سالی از من كوچكتر ست. من درس خواندم و دامپزشك شدم اما نیكلای از همان نوزدهسالگی پشت میز نوكری دولت نشست. 6 سال پیش
« مرگ یك كارمند » در شبی خوش ، كارمندی به اسم ایوان دمیتریچ چرویاكف كه خود نیز به اندازه ی همان شب ، خوش بود در ردیف دوم تئاتر نشسته و دوربین به چشم سرگرم تماشای اپرت « ناقوسهای كورنیلف » بود. چشم به صحنه دوخته بود و عرش اعلی را سیر میكرد. اما ناگهان … 6 سال پیش
« اتاق شماره 6» دكتر: اصولا فضایل اخلاقی و منطقی وجود ندارد. همه چیز بسته به تصادف و اتفاق است. كسی كه تصادفا در زندان افتاده باید زندانی باشد. كسی را همه كه به زندان نینداخته اند می تواند آزادانه گردش كند همین. 6 سال پیش
«آدم مغرور» ساقدوش نظری به اتاق مجاور افكند و پوزخند زد. آنجا مردی گندمگون و خوش منظر و سیاه چشم، روی مبلی لمیده بود؛ پا روی پا انداخته بود و با زنجیر ساعتش بازی میكرد؛ چشمها را تنگ كرده و نگاه آكنده از نخوتش را به مهمانها دوخته بود... 6 سال پیش
« خواب آلود » چراغ نفتی كوچك سبزرنگی جلوی شمایل مقدس میسوزد. ریسمانی از یك سوی اتاق به سوی دیگر كشیده شدهاست و لباسهای طفل و شلوار بزرگ سیاهرنگی بر آن آویزان است. چراغ نفتی، لكهی بزرگ و سبزرنگی بر سقف انداختهاست. لباسهای طفل و .... 6 سال پیش
« شرط بندی » در نیمه دوم ششمین سال، زندانی مشتاقانه شروع به یادگیری زبان، فلسفه و تاریخ كرد. او آنچنان حریصانه به این موضوعات علاقه مند شده بود كه بانكدار به سختی وقت میكرد برای او به انداره كافی كتاب تهیه كند. در فاصله چهار سال.... 6 سال پیش
« دشمن ها » آستین كریلُف را گرفت و گفت:«گوش كنین، من واقعاً موقعیت شما رو درك میكنم. خدا شاهده خجالت میكشم تو همچین لحظهای اسباب زحمت شما بشم؛ اما آخه چارهای ندارم. خودتون فكر كنین، من به چه كسی میتونم رو بیارم؟ اینجا بجز شما دكتری پیدا نمیشه... 7 سال پیش
« اندوه» اكنون مدتی است كه یوآن و اسبش از جا حركت نكردهاند. پیش از ظهر از طویله درآمدند و هنوز مسافری پیدا نشده است. اما دیگر تاریكی شب شهر را فرا گرفته، رنگپریدگی روشنایی فانوسها به سرخی تندی مبدل شده است و رفتهرفته .... 7 سال پیش
داستان كوتاه « شوخی كوچولو » آنتون پاولوویچ چِخوف داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است.او در زمان حیاتش بیش از 700 اثر ادبی آفرید.او را مهمترین داستان كوتاهنویس برمیشمارند .داستان كوتاه « شوخی كوچولو » از این نویسنده را می خوانید . 7 سال پیش
نقد و بررسی نمایش «آتن مسكو» در جادوی صحنه نمایش «آتن مسكو» كه به كارگردانی امیرحسین روح نیا در تماشاخانه باران روی صحنه است، پنج شنبه 4 آبان در برنامه جادوی صحنه توسط وحید عمرانی منتقد تئاتر نقد و بررسی می شود. 7 سال پیش
« انگور فرنگی » هوا نمناك و زمین پر گل و همه چیز ناراحتكننده و راه رفتن در آن هوای سرد نامطبوع بود. ایوان ایوانویچ و بوركین در سراسر بدن خود خیسی و چسبندگی و ناراحتی احساس می كردند و پاهایشان از گل هایی كه به چكمه هایشان چسبیده بود سنگینی می كرد و ..... 7 سال پیش
« مرگ یك كارمند » در شبی خوش ، كارمندی به اسم ایوان دمیتریچ چرویاكف كه خود نیز به اندازه ی همان شب ، خوش بود در ردیف دوم تئاتر نشسته و دوربین به چشم سرگرم تماشای اپرت « ناقوسهای كورنیلف » بود. چشم به صحنه دوخته بود و عرش اعلی را سیر میكرد. اما ناگهان … 7 سال پیش
« یك دست و دو هندوانه» . مرد، نگاه آكنده از خشمش رابه كارولینا كارلونای نگران دوخته بود ودر حالی كه درآتش بیصبری میسوخت، زیر لب با خود غرولندمیكرد: «نگاهش كنید! شما را به خدا نگاهش كنید!». همین كه قایق به وسط دریاچه رسید، سرگرد با صدای بم خود فرمان داد: «ایست. 7 سال پیش
«اندوه» اكنون مدتی است كه یوآن و اسبش از جا حركت نكردهاند. پیش از ظهر از طویله درآمدند و هنوز مسافری پیدا نشده است. اما دیگر تاریكی شب شهر را فرا گرفته، رنگپریدگی روشنایی فانوسها به سرخی تندی مبدل شده است و رفتهرفته بر ازدحام مردم در .... 7 سال پیش
«محاكمه » كلبهی كوزما یگورف دكاندار. هوا گرم و خفقانآور است. پشهها و مگسهای لعنتی، دستهدسته دم گوشها و چشمها، وزوز میكنند و همه را به تنگ میآورند... فضای كلبه، آكنده از دود توتون است اما به جای بوی توتون، بوی ماهیشور به مشام میرسد. ... 7 سال پیش
داستان كوتاه « حربا » اچوملف نیم چرخی به سمت چپ می زند و به طرف جمعیت می رود. دم در انبار ، مردی كه وصفش رفت با جلیقه ی دگمه باز خود دیده میشود ــ دست راستش را بلند كرده است و انگشت آغشته به خونش را به جمعیت ، نشان میدهد. قیافه ی نیمه مستش انگار كه داد میزند... 7 سال پیش
شرق بهشت و داستانهای زندگی ما. ...آنتوان چخوف2 در یكی از داستان های كوتاهش، قصه جوانی را روایت می كند كه با كالسكه ای تصادف كرده و زخمی شده است؛ اما بجای ناراحتی و غم و درد از زخم تصادف؛ با خوشحالی از چاپ نام خوددر روزنامه بعنوان «مصدوم»استقبال می كندو .... 7 سال پیش
چاق و لاغر چاق همین حالا در ایستگاه ناهار خورده بود و لبهای آلوده بچربیش مانند آلبالو برق می زد و از او بوی شراب و بهار نارنج می امد.لاغر همین حالا از واگون پایین آمده بود و از چمدان و بقچه بسته و جعبه پربار بود و از او بوی گوشت خوك و قهوه می آمد... 7 سال پیش