بررسی فیلمنامه ی «ناخدا خورشید » در رادیو فرهنگ فیلمنامه ی فیلم «ناخدا خورسید» در برنامه «بوطیقا» رادیو فرهنگ دوشنبه 8 خرداد ماه نقد و بررسی می شود. 1 سال پیش
كتاب با طعم سرما كتاب هایی درباره برف در شبهای زمستان میتوانند تفریح خوبی محسوب شوند. به همین خاطر در فضای مجازی فرهنگ بر آن شدیم تا چند كتاب زمستانی را به شما معرفی كنیم. 1 سال پیش
درباره ناصر تقوایی به مناسبت سالروز تولد او ناصر تقوایی به همراه «داریوش مهرجویی» و «مسعود كیمیایی» از جمله فیلمسازان موسوم به موج نوی سینمای ایران هستند . 2 سال پیش
روایتی از زندگی زنده یاد نجف دریابندری در برنامه «چراغداران» برنامه «چراغداران» یكشنبه 25 اردیبهشت، شنوندگان شبكه رادیویی فرهنگ را با نجف دریابندری، مترجم و نویسنده آشنا می كند. 2 سال پیش
آیین سپاس نجف دریابندری، نویسنده و مترجم برجسته ایرانی در رادیو فرهنگ رادیو فرهنگ در برنامه « آیین سپاس» مقام فرهنگی نجف دریابندری؛ مترجم و نویسنده ایرانی را گرامی می دارد. 3 سال پیش
پخش مستند زندگی نجف دریابندری در رادیو فرهنگ برنامه «چراغداران» چهارشنبه 3آذر ماه، به پخش مستند زندگی «نجف دریابندری»؛ اختصاص دارد. 3 سال پیش
ترجمه كتاب «ادبیات، فیلم، فرهنگ» چاپ شد كتاب «ادبیات، فیلم، فرهنگ: اصول و مبانی نقد» نوشته مایكل رایان با ترجمه محسن فخری توسط نشر لگا منتشر و راهی بازار نشر شد. 4 سال پیش
«پروانه و تانك» كتاب «پروانه و تانك» توسط نویسنده برجسته آمریكایی؛ «ارنست همینگوی» به رشته تحریر درآمده است. این كتاب شامل 4 داستان پیرامون جنگ داخلی اسپانیا است 5 سال پیش
« خورشید همچنان میدمد» « خورشید همچنان میدمد» یكی از رمان های ارنست همینگوی است . این كتاب یكی از آثار مشهور ادبی جهان است. محور داستان مسافرت گروهی آمریكایی و انگلیسی مقیم فرانسه از "نسل گم شده" به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی پامپلونا است. 5 سال پیش
«دروغ » كنار پنجره ایستادم و به رفت و آمد ماشینها چشم دوختم. اگر سر بلند می كردم، عكس زنم را توی قاب پنجره می دیدم. به خودم تلقین كردم آدم نظرتنگی نیستم. از پسش بر می آمدم. به زنم فكر كردم، به زندگی مشترك مان، به حقیقت در مقابل دروغ... 6 سال پیش
« یك روز انتظار » پایین تخت نشستم و برای خودم كتاب خواندم و منتظر شدم تا زمان دادن كپسول دیگر شود. طبیعی بود كه به خواب رود اما وقتی بالا را نگاه كردم دیدم كه او خیره به پایین تخت است و حالتش خیلی عجیب بود. 6 سال پیش
« پیرمرد بر سر پل » من مأموریت داشتم كه از روی پل بگذرم. دهانه آن سوی پل را وارسی كنم وببینم كه دشمن تا كجاپیشروی كرده است.كارم كه تمام شد ازروی پل برگشتم.حالادیگر گاریها آنقدر زیادنبودند و چندتایی آدم مانده بودند كه پیاده میگذشتند. اما پیرمرد هنوز آنجابود 6 سال پیش
«ده تا سرخپوست» راه از جاده ی اصلی میپیچید و به سوی تپهها بالا میرفت . اسبها به سختی ارابه را میكشیدند و پسرها پائین آمدند و پیاده به راه افتادند . جاده خاكی بود . روی تپه، نیك برگشت و به ساختمان مدرسه نگاه كرد . ا 6 سال پیش
« پیرمرد و دریا » پیرمرد و دریا – نام رمان كوتاهی است از ارنست همینگوی– نویسنده سرشناس آمریكایی- این رمان در سال 1951 در كوبا نوشته شد و در 1952 به چاپ رسید- پیرمرد و دریا واپسین اثر مهم داستانی همینگوی بود كه در دوره زندگیاش به چاپ رسید. 6 سال پیش
«جنگ» این داستانو یه زنه كه تُو قطار دیدم برام تعریف كرد. واگن شلوغ بود، من هم دیدم كنارش یه جای خالیه و نشستم. یه مرد هم اون جا بود كه باهاش نسبتی داشت - یه مرد لاغر با یه هیكل دخترونه كه پالتوی كلفت و سنگین برزنتی تنش بود.... 7 سال پیش
« بعضی چیزها پایدار می مانند » برنامه كار من این است كه در كتاب خودم، آن حس عجیب و غریبی را كه به تدریج، از زمان طفولیت، درباره مسائل زندگی ذره ذره در جانم رخنه كرده بیان كنم. اگر قرار بود درباره مسائل زندگی شهری مركزی در چین یا در یك جنگل افریقایی بنویسم، ... 7 سال پیش
«هاكلبری فین» "ماجراهای هاكلبری فین داستان نوجوانی است كه پدرش بعد از چند سال گم می شود بعد او با تام سایر دوست میشود .او را بدست فردی به نام بیوه می سپارند. او همراه با خواهرش دوشیزه واتسون زندگی میكند كه او یك برده سیاه به اسم جیم دارد و .... 7 سال پیش
«گربه زیر باران» هوا بارانی بود و باران از لای درختهای نخل چكه میكرد. آب به صورت گودالچه در مسیرهای شنی جمع شده بود. دریا در امتداد خطی طولانی در زیر باران میشكست و به سوی ساحل میلغزید تا بالا بیاید و زیر باران در امتداد خطی طولانی باز هم بشكند. 7 سال پیش
« پیرمرد و دریا» قصهی پیرمرد و دریا از آنجایی آغاز میشود كه سانتیاگو، پیرمرد ماهیگیر، 84 روز هیچ صیدی نداشته است و پسرك شاگردش نیز به دستور پدر و مادرش او را ترك كرده و پیش ماهیگیر دیگری كار میكند. در روز هشتاد و پنجم سانتیاگو .... 7 سال پیش
«آدمكش ها» بیرون هوا داشت تاریك می شد. آن ور پنجره چراغ خیابان روشن شد. آن دو مرد پشت پیشخان صورت غذاها را نگاه می كردند. از آن سر پیشخان نیك آدامز داشت آنها را می پایید. پیش از آمدن آنها نیك داشت با جورج حرف می زد. مرد اول گفت: 7 سال پیش
اردوگاه سرخپوستان آن سر خلیج قایق دیگر را دیدند كه به ساحل كشیده شده بود. عمو جورج توی تاریكی سیگار برگ میكشید. سرخپوست جوان قایق را به ساحل كشید.. ... 7 سال پیش