« خورشید همچنان می‌دمد»

« خورشید همچنان می‌دمد» یكی از رمان های ارنست همینگوی است . این كتاب یكی از آثار مشهور ادبی جهان است. محور داستان مسافرت گروهی آمریكایی و انگلیسی مقیم فرانسه از "نسل گم شده" به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی پامپلونا است.

1398/02/30
|
15:54

درباره ی نویسنده : ارنِست میلر هِمینگوی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریكا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. او از پایه‌گذاران یكی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود.
قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیت های داستانی به گونه ای بود كه او را پدر ادبیات مدرن لقب داده اند.
« خورشید همچنان می‌دمد» یكی از رمان های ارنست همینگوی است . این كتاب یكی از آثار مشهور ادبی جهان است. محور داستان مسافرت گروهی آمریكایی و انگلیسی مقیم فرانسه از "نسل گم شده" به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی پامپلونا است.
این كتاب از پرفروش ترین و مهم ترین آثار همینگوی محسوب می‌شود.
...رابرت كوهن ( 1) زمانی قهرمان میان وزن مشت زنی بود. خیال نكنید این عنوان روی من تاثیر زیادی گذاشته است. ولی در نظر كوهن خیلی اهمیت داشت. او به هیچ چیز مشت زنی نمی بالید و راستش از آن بدش هم می آمد. اما آن را با دقت و مشقت فراوان یاد گرفته بود تا در برابر حس حقارت و شرمندگی نسبت به رفتاری كه با او در مقام یهودی می شد، مقابله كند. او وقتی می دانست می تواند هركسی را كه در برابرش قد علم می كند، با ضربه یی كارش را تمام كند، به آرامش درونی می رسید. و چون پسری بسیار نازنین و خجالتی بود، به جز باشگاه در هیچ جا با كسی مبارزه نمی كرد. او شاگرد ارشد اسپایدر كلی بود. اسپایدر كلی به تمام شاگردان جوان خود یاد داده بود تا مثل سبك وزن ها مبارزه كنند، مهم نبود كه صدوپنج پوند باشند یا دویست وپنج پوند. اما به نظر می رسید كه او كوهن را برای هر موقعیتی آماده می كرد. او خیلی فرز بود. كارش چنان خوب بود كه اسپایدر فوراً او را به مسابقه های زیادی فرستاد. همیشه خدا هم دماغش را روی صورتش صاف می كردند. این كار باعث شد تا بی رغبتی كوهن به مشت زنی بیش تر شود. ولی به نوعی غریب، در درونش ارضاء می شد و این امر به یقین زخم دماغش را بهبود می بخشید. آخرین سالی كه در پرینستون بود، به مطالعه زیاد روی آورد و عینكی شد. تا آن جا كه من یادم می آید هرگز كسی از هم دوره های او را ندیده ام كه او را یادش باشد. آن ها حتا یادشان نمی آمد كه او قهرمان میان وزن مشت زنی است.
من به آدم های ساده و رك، به خصوص وقتی كه داستان هایشان عین هم باشد، اعتمادی ندارم و همواره بدگمان بودم كه رابرت كوهن حتا قهرمان میان وزن مشت زنی بوده باشد. شاید اسبی دماغ او را له كرده یا مادرش از چیزی ترسیده بود. ممكن است وقتی تازه پا می گرفته، به جایی خورده. ولی آخر سر كسی را پیدا كردم كه از زبان اسپایدر كلی صحت موضوع را تایید كرد. اسپایدر كلی نه تنها كوهن را فراموش نكرده بود، اغلب جویا بود كه چه اتفاقی برایش افتاده است.
رابرت كوهن از طرف پدر متعلق به یكی از خانواده های ثروتمند در نیویورك و از طرف مادر متعلق به خانواده یی اصیل و شریف بود. او در مدرسه نظامی خود را برای ادامه تحصیل در پرینستون آماده و در یك تیم فوتبال بازی می كرد و هیچ كس برای او از نظر نژادی تبعیض قائل نبود. حتا كاری به مذهب او نداشتند، و همین بود كه هیچ فرقی با دیگران نداشت، تا این كه به پرینستون رفت. پسری بسیار نازنین و صمیمی و خیلی خجالتی بود و همین او را ناخوشایند جلوه می داد. در مشت زنی، این را در وجودش كشت و باوجدانی معذب و دماغ له شده از پرینستون خارج شد و با اولین دختری كه در نظرش جذاب آمد، ازدواج كرد. پنجاه سال از ازدواجش گذشته و سه تا بچه آورده بود كه پنجاه هزار دلاری را كه از پدرش به ارث مانده بود از دست داد. بیش ترین سهم ارث به مادرش رسید و به دلیل مصیبت هایی كه از زندگی با یك زن عیانی نصیبش شد، به شرایط ناخوشایندی دچار شد و درست وقتی كه تصمیم گرفت زنش را ترك كند، زنش او را ترك كرد و به سراغ یك مینیاتوریست رفت. او ماه ها همت كرده بود كه زنش را ترك كند، اما نتوانست. چون خیلی ناجوانمردانه بود كه او را از خودش براند، و این بار، رفتن زنش برای او اتفاق ناگهانی اما مفیدی بود....
آن دو از یكدیگر طلاق گرفتند. رابرت كوهن به زندگی در كنار ساحل روی آورد. در كالیفرنیا با ادیبان نشست و برخاست كرد و چون هنوز تعدادی از آن پنجاه هزار باقی مانده بود، در مدت زمان كوتاهی دست به انتشار یك نشریه هنری زد. این نشریه از كارمل و كالیفرنیا گرفته تا پرینستون و ماسوچست منتشر می شد. نام او در صفحه اصلی به عنوان تنها سردبیری بود كه عضو هیئت مشاوره بود، و این موفقیت به خاطر پول و آگاهی اش از علاقه خود به كار سردبیری به دست آمده بود. وقتی كه فهمید هزینه مجله خیلی بالا رفته است و او مجبور است دست از انتشار آن بردارد، خیلی متاثر شد.

دسترسی سریع