در مثنوی، پیرامون زن به دو دسته از اییات برمی خوریم. در دسته ای از ابیات زن را دید سلبی می بینیم و در دسته ای دیگر به دید ایجابی و دراین دسته دوممقام و منزلت و جایگاه زن به اعلی علیین و به غایت می رسد.
نویسنده: ارسطو جنیدی
بر مشتاقان زیبایی و دانایی و نیكویی، سلام.
بحریست بحر عشق كه هیچش كناره نیست... و ما در این بحر بی پایان مستغرقیم و می كوشیم از تحفه های پاك بحر كبریا وجود خویش را بهره مند سازیم.
در هفت دیداری كه با مولانای جان داشته ایم، از عرفان و حكمت او كه سرچشمه گرفته از فرهنگ ایرانی و نیز كلام الله مجید و سیره نبوی (ص) است انسی عاشقانه داشته ایم و هنر مولانا در روایت داستان ها این انس عاشقانه را گواراتر كرده. این هفته نیز به نكته ای دیگر از معارف عرفان ایرانی - اسلامی از منظر مولانا نگاهی خواهیم داشت.
امروز (( زن )) را در دیدگاه مولانا مورد بررسی قرار خواهیم داد.
در مثنوی، پیرامون زن به دو دسته از اییات برمی خوریم. در دسته ای از ابیات زن را دید سلبی می بینیم و در دسته ای دیگر به دید ایجابی و دراین دسته دوممقام و منزلت و جایگاه زن به اعلی علیین و به غایت می رسد.
اصولاً نگاه عرفی آن روزگار در تمامی جهان به زن نگاه ((جنس دوم)) بوده است. زن در آن عصر و در بین عوام الناس، نماد ضعف و سستی اراده و بی وفایی و دیگر صفات نكوهیده بوده است.
مولانا گاه از ره تمثیل و برای تذكر مفاهیم خود، نگاه فرهنگ عامه به زن را منعكس كرده كه همان رسته اول از بعضی ابیات مثنوی را شامل می شود. اما در دسته ای دیگر از ابیات مثنوی مولانا نگاه و نظر خویش را منعكس كرده كه این دسته از ابیات، نگاه تكریمی و بزرگ داشتن جایگاه و شخصیت زن را نمایندگی می كنند و نظر مولانا نیز در مورد زن چنان است كه در این دسته از ابیات ایجابی آمدا است.
در این دسته از ابیات، زن تجسم شكوه و عظمت الهی، زیبایی الهی، تجسم خلاقیت خداوند، نماد صبوری و كاردانی، و همراه و همپای مرد در طی كردن مسیر زندگی است و نه پایین تر از مرد.
مولانا در زندگانی خود نیز چنین زیبا زندگی كرد و منزلتی خاص برای زن قائل بود.
او دو بار ازدواج كرد. یكی در هژده سالگی با گوهرخاتون. همسر اول مولانا عمری كوتاه داشت و مدتی بعد درگذشت. مولانا مجدداً در سی و پنج سالگی با بیوه ای بزرگوار و دانا به نام كراخاتون ازدواج كرد و تا آخر عمر عاشقانه با او زیست و هرگز در یك زمان دو همسر نداشت.
اینك نیكو خواهد بود كه ابیاتی از مثنوی را كه در آن ها زن از دیدگاهی ایجابی و با توریم توصیف شده مد نظر قرار دهیم؛ ابیاتی كه منعكس كننده دیدگاه عرفی جامعه عصر مولوی نیست، بلكه آیینه تمام نمای نظر خود مولانا در باب زن و جایگاه والای اوست.
زیبایی زن، مظهر جمال الهی است:
رُو و خال و ابرو و لب، چون عقیق
گوییا حق تافت از پرده رقیق
مولانا در ابیاتی بسیار بسیار شگفت انگیز و شورانگیز چنان ستایشی از زن و عشق زمینی می كند كه اگر نگوییم در كل ادبیات جهان بی نظیر است، بسیار بسیار كم نظیر است: مولانا زن را تجلی اتَّم و اكمل جمال و شكوه خداوند می داند:
پرتوی حق آن، معشوق نیست
خالق است او گوییا مخلوق نیست
مولانا در جایی دیگر، رحمت الهی را به مهربانی مادری دلسوز تشبیه می كند كه كودك در هر حالتی ولو در خالت خشم مادر نیز باز بدو پناه می برَد و اصلاً در ذهنش نمی گنجد كه جز مادر پناهی دیگر بجوید. مولانا در داستانی زیبا در دفتر چهارم گفتگوی عاشقانه خداوند و حضرت موسی (ع) را نقل می كند.
خداوند به موسی می فرماید كه من تو را بسیار دوست می دارم و موسی جویای علت این عشق می شود تا بر آن خصلت خود بیفزاید:
گفت موسی را به وحیِ دل ندا
كه: ای گزیده، دوست می دارم تو را
گفت: چه خصلت بوَد ای ذوالكرم
موجب آن تا من آن افزون كنم؟
گفت: چون طفلی به پیش والده
وقت قهرش، دست هم بر وی زده
خود نداند جز كه او دیّار هست
هم ازو مخمور و هم از اوست مست
مادرش گر سیلیی بر وی زند
هم به مادر آید و بر وی تَنَد
در جایی دیگر مولانا باز هم عشق زمینی را والاترین نوع عشق و در راستای عشق به خداوند می داند و مرد و زن را در عشق زلال زمینی برابر و هریك را تجلی صفات خداوندی برمی شمرَد به شرط آنكه با هم یكدل و عاشقانه رفتار كنند كه اكر به راستی یكدل شوند، خداوند در زندگانی ایشان حاضر خواهد بود. خطاب مولانا در اینجا با خداوند است و چنین می سراید:
ای لطیفی كه گُل سرخت چو دید
از خجالت جامه را بر درید
ای لطیفه روح اندر هر بَدَن
ای لطیفه عشق اندر مرد و زن
مرد و زن چون یك شوند آن یك تویی
چون كه یك ها محو شد آنك تویی
در كلامی دیگر كه باز هم اوج عظمت فكری و هنری مولانا را می توان دید، این شاگرد سایشه سرور كائنات، حضرت رسول اكرم (ص) حدیث والای پیشوا و پیشاهنگ و رهبر جانِ خویش را چه زیبا به شعر كشیده است. حضدت رسول(ص) مردان زورگو و خودكامه ای را كه زنان را اسیر نگاه های سیاه خویش می كنند، نادانانی كوته فكر، پَست و فرومایه می دانند و كسانی كه خوی حیوانی بر ذاتشان غلبه یافته. در مقابل، مردان دانا و صاحبدل و فهیم، مردانی هستند كه دل در گرو شادی همسر خویش بسته اند و به دست آوردن دل همسر خود را اساس زندگانی مشترك قرار داده اند:
گفت پیغمبر كه زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحبدلان
باز بر زن جاهلان غالب شوند
زانكه ایشان تند و بس خیره سرند
كم بودشان رقّت و لطف و وداد
زانكه حیوانست بر غالب نهاد
مهر و رقّت وصف انسانی بوَد
خشم و شهوت وصف حیوانی بوَد
مولانا مرتباً مردان را به خوش رفتاری با زنان توصیه می فرمود و تاكید داشت كه از بدرفتاری و سردی و بی مهری بپرهیزند.
مدتی ما بین پسر خَلَف و عزیزش بهاءالدین و عروسش كدورت و رنجشی مختصر رخ داده بود. مولانای مهربان در نامه ای زیبا خطاب به عروسش جانب وی را گرفت و گفت:
((اگر فرزند عزیز، بهاءالدین درآزار شما كوشد، حقًاً ثُمَّ حقَّاً دل ازمهر او بركَنَم و سلام اورا جواب نگویم و به جنازهء من نیاید...)).
در نامه ای دیگر در شب عروسی پسرش بهاءالدین به فرزند چنین زیبا و لطیف نصیحت می كند:
((فرزندم همه عمر با وی آنچنان باش كه امشب)).
مولانا در داستان ((كدبانو و نخودها)) این نكته لطیف را مطرح می كند كه زن نیز می تواند پیر طریقت و راهنمای حقیقت و كمال باشد. در اینجا، نخود نماد سالك مبتدی و كدبانو نماد پیر و رانما و مرشد است كه می خواهد سالك مبتدی را با آتش ریاضت به كمال و پختگی برساند.
سخن در این باب فراوان است و منزلت والای زن در مثنوی و دیگر آثار مولانا تا به جایی والاست كه تنها ذكر همه آن موارد خود دفتری جداگانه را می طلبد. اما ما به سبب تنگنای مجال به همین مقدار بسنده كردیم. باشد كه زلال این شربت گوارا كام جان همه ما پارسی زبانان و هم میهنان عاشق مولانا را شیرین كرده باشد.
در هفته بعد، مولانای عزیزمان لطائفی دیگر از بهشت معرفت خود را به ما ارمغان خواهد داد.
و پیش ازپایان گفتار امروز باز قند مكرر خواهد بود اگر بگوییم كه آنچه همواره پیش چشم ما دلبری می كند، رقص زیبای كلام این بزرگواران است با موسیقی دلپذیر زبان پارسی دری كه برترین گنجیست كه از نیاكانمان به ما ارث رسیده است.
این موسیقی لطیفِ زبان پارسی را پاس بداریم كه كلید ورود به بهشت شاهنامه فردوسی و مثنوی مولانا و گلستان سعدی و دیوان حافظ است...
... و درود بر زنان ومردان عاشق سراسر گیتی باد...