تعبیرِ "اشاره" به معنایِ نشان دادنِ كسی یا چیزی به طور غیر صریح و همچنین به معنای شناساندنِ چیزی به طور غیرآشكارا است.
نویسنده : علی شالچیان
تعبیرِ "اشاره" به معنایِ نشان دادنِ كسی یا چیزی به طور غیر صریح و همچنین به معناى شناساندنِ چیزی به طور غیرآشكارا است. همچنین به معناى امر كردن و نصیحتكردن و راهنمایی به كار صواب و خیر نیز آمده است.
اشاره دو نوع است: اشاره حسى و اشاره ذهنى. اشاره حسى نیز به دو معنا به كار مى رود. یك معنایش اینكه اشاره كردن به چیزی است. معنای دومش این است كه چیزى در پایانِ اشاره حسى باشد یعنى امتداد موهومى است كه از اشاره كننده تا شىء مورد اشاره ادامه مى یابد.
اشاره ذهنى از قبیل اشاره ضمیر غایب و امثال آن است كه اثبات آن نیازمند استدلال عقلى است. و یا اینكه كسى هنگام سخن گفتن به معانى متعددى اشاره كند كه اگر بخواهد این معانى را بیان كند، به الفاظ متعددى نیازمند است. مانند این آیه قرآن: "و غیض الماء"، كه با دو كلمه (غیض الماء)، به قطع باران و فرو رفتن آب در زمین و روییدن آنچه از آب باران در سطح زمین مى روید، اشاره مى كند.
استدلال از طریق اشاره به مطلب، عبارت از اثبات حكم است از طریق نظمى كه مرتبط با این حكم نباشد، و استدلال از طریق دلالت به مطلب عبارت از اثبات حكم به وسیله نظمى است كه مرتبط با حكم است.
ابن سینا هر فصل از كتاب اشارات و تنبیهات را كه مشتمل بر حكمى است و براى اثبات، محتاج به دلیل و برهان است، اشاره مى نامد. چنانكه فصلهاى مشتمل بر حكمى كه در اثبات آن، تجرید موضوع و محمول از لواحق آن ها كافى باشد و یا توجه به براهینِ ما قبل آن حكم، براى اثبات آن كافى باشد، چنین فصولى را تنبیه مى نامد. پس به اصطلاح ابن سینا، اشاره عبارت از حكمى است كه در اثبات، محتاج دلیل است؛ و تنبیه كه در مقابل اشاره است، حكمى است كه اثبات آن محتاج دلیل و برهان نباشد.
اشاره در عُرف در سه معنا به كار می رود.
1-اشاره چیزى است كه توسط حواس ادراك مىشود و موجب ادراك شىء دیگرى كه ادراك نشده یا قابل ادراك نیست، مىگردد. مانند افزایش نبض كه اشاره به وجود تب است و روشن شدن چراغ قرمز در راه آهن كه اشاره به حركت قطار است و آژیر ماشین آتش نشانى كه اشاره به آتش سوزى است و دود كه اشاره به آتش است و گریه كه اشاره به اندوه است.
2- اشاره عبارت از یك فعل خارجى قابل ادراك است كه مقصود از آن، نشان دادن اراده اى است. به عنوان مثال، با دست به طرف كسى اشاره مى كنیم و از او مى خواهیم كه توقف كند و یا مى خواهیم كه نزد ما بیاید و یا انگشت سبابه را مقابل دهان خود قرار مى دهیم و مقصودمان از این كار حكم به رعایت سكوت است. این اشاره ها همه گویاى اراده صاحب اشاره است كه بدین وسیله فرمان مى دهد یا نهى مى كند.
3- اشاره عبارت از یك شىء متحقّق در خارج است كه نیابت یك شىء غایب یا ادراك نشدنى را به عهده دارد. این اشاره براى به خاطر آوردن شىء غایب، مناسب است. مانند اشاره هاى دال بر وجود معادن در علم شیمى. این قبیل اشاره ها، به منظور اجراى اعمال متعلق به اشیاء مورد اشاره، ممكن است به اشاره هاى هم جنس خود، بپیوندد. مانند اشارات زبان و جبر و حساب و غیره.
معانى سه گانه اى كه براى اشاره برشمردیم، در یك معناى عام واحد، مشترك اند. آن معنا این است كه اشاره چیزى است كه از چیز دیگرى خبر مى دهد، یا چیز دیگرى را معرفى مى كند و در جاى آن قرار مى گیرد. این مطلب مستلزم این فرض است كه چیزى مانع از وصول به شىء مورد اشاره مى شود یا دست یافتن به آن را دشوار مى گرداند.
اشاره از جهت دیگرى به دو قسمت تقسیم مىشود: اشاره طبیعى و اشاره جعلى. اشاره طبیعى به موجب رابطه ای طبیعی كه بین اشاره كننده و مورد اشاره وجود دارد، دلیل بر مشار الیه است. مانند دود كه دال بر آتش است، یا ابر كه دال بر نزول قریب الوقوع باران است.
اشارات جعلى عبارت از اشاراتى است كه در آن ها ارتباط اشاره و مورد اشاره، وضعى و قراردادى است. این اشارات بر سه نوع است: دیدنى، شنیدنى و بساویدنى. اشارات دیدنى مثل علائم نوت های موسیقى و علائم دریایى و راهنمایى و رانندگى و حروف و كلمات. اشارات شنیدنى از قبیل علائم اصوات و الفاظ، است مانند صدای آژیر و... و علائم بساویدنى مثل حروف برجسته كه براى آموزش نابینایان به كار مى رود.
علائم طبیعى و جعلى داراى درجات متفاوتى است. مردم نمى توانند معناى علائم را بفهمند مگر اینكه تأویل و تفسیر آن ها را از پیش بدانند و ارتباط اشاره و مورد اشاره را شناخته باشند. علائم فقط دلالت بر پیوندهاى مادى نمى كند، بلكه دال بر پیوندهاى مادى آمیخته با تصوّرات و عواطف ماست.
ارتباط اشاره با مُشارٌ الیه ارتباطى است كه فقط تصور مى شود، نه اینكه واقعا وجود خارجى داشته باشد. مسأله ارتباط علائم با عقل و ادراك، یك مساله فلسفى بسیار قابل توجه است، زیرا زبان های مختلف در واقع چیزى نیست جز مجموعه اشارات و علائم.
اگر علامتى بر مجموعه اى از تصورات متشابه دلالت كند و كار آن علامت محدود به احضار این تصورات در ذهن باشد، چنین علامتى رمز خوانده مى شود. البته، این امر مشروط است به اینكه اولاً علامت دال بر معناى خاصى باشد و ثانیا ارتباط آن با تصورات متشابه، یكسان باشد.