درپی شهادت آیت الله رئیسی، رئیس جمهوری اسلامی ایران و همراهانش، شعرا اشعاری را در وصف شهید خدمت و یارانش سرودند.
در پی شهادت آیتالله رئیسی، رئیس جمهوری اسلامی ایران و همراهانش، شعرا در رثای سید شهیدان خدمت، اشعاری را سرودند، متن این اشعار به شرح زیر است.
شعر حسن زرنقی
ماییم و پی حادثه ای دربه دری ها
هر لحظه خبر می رسد از بی خبری ها
دل طاقت این داغ جگرسوز ندارد
برگرد و رهامان كن از این خون جگری ها
برگرد كه ما خاطره ی خوب نداریم
از آن شب تاریك و از آن بی پدری
هم صحبت ما بودی و هرگز نشنیدی
اخبار وطن را فقط از دور و بری ها
در سیل بلاها عوض كاخ نشینی
دیدیم تو را خاك نشین با كپری ها
دیدیم صفای تو و صافی تو، وقتی
خون بود دل ملتی از حیله گری ها
شعر امالبنین بهرامی
در این شب تار و زیر باران باز آ
از دلهرهی مهیب طوفان باز آ
ایران شده اشكبار و دلها مضطر
ای خادم بی ریای ایران باز آ
در شام ولادت امام هشتم
با ذكر توسل فراوان باز آ
بعد از شب سرد دی، عروج سردار
تكرار نكن قصهی هجران باز آ
بت ها شكن و بار دگر ابراهیم!
از وسط این آتش سوزان باز آ
نغمه مستشار نظامی
دلی كه با غم عشق تو آشنا شده باشد
عجیب نیست كه از بند تن رها شده باشد
تنی كه خدمت خلق است، عادت شب و روزش
چگونه بین مِه و كوهها رها شده باشد
خدا كند خبری خوب از تو باز بیاید
خدا كند كه دعایی گرهگشا شده باشد
خدا كند كه بگویند سیّد آمده از ره
كه چشم، روشن از آن شال و آن عبا شده باشد
مس وجود من ای كاش همچو جان شریفت
به كیمیای نگاه خدا طلا شده باشد
در امتداد بهشتی، در امتداد رجایی
شهید راه شهیدان كربلا شده باشد
شب ولادت شمس الشموس جلوه كن ای گل
كه عیدی من و ما دیدن شما شده باشد
عجیب نیست دل خادمان درگهش امشب
كبوتر حرم حضرت رضا شده باشد
شعر امالبنین بهرامی
یك عمر شریف و با صلابت بودی
دلداده و عاشق ولایت بودی
آخر به مراد دل رسیدی سید
آنقدر كه تشنهی شهادت بودی
شعر حسن خسروی
هوالشهید
دنبال تو بود كودكی در شب برف
از تو جز بخش كوچكی در شب برف....
در غربت جنگل خبر داغی بود:
پرپر می شد چكاوكی در شب برف
شعر محمدرضا طهماسبی
به آسمان زد و چون نور بی نهایت شد
پرنده پر زد از این خاكدان و راحت شد
كسی كه پاك و شهیدانه زندگی می كرد
عجیب نیست اگر لایق شهادت شد
فقیه، جامه سربازی وطن تن كرد
و مست جام می طاعت و اطاعت شد
شهید راه وطن گشت سید ابراهیم
جهاد كرد و سر آخر شهید خدمت شد
غلام بارگه آستان قدس رضا
شب ولادت او راهی زیارت شد
شهادت آمد و دستش گرفت و با خود برد
دعای خادم خوان رضا اجابت شد
شعر علیرضا قزوه
در ما قیامت كن قیامت سید ابراهیم
ای صاحب جود و كرامت سید ابراهیم
ما را خبر از خویش بی خود كرده اما تو
اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم
تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ
ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم
از ابتدا هم تو شهید زنده ای بودی
سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم
دیدار با تو بار دیگر آرزوی ماست
دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
شعر مسعود یوسفپور
شب خفته است در مه و باران، دریغ و درد
میبارد آسمانی از اندوهِ بالگرد
شب خفته است در مه و آه است بر لبم
بستند خیمه در دل من ابرهای سرد
پشت گمان كمان شد از اخبار محتمل
با ما ببین كه بی خبریها چهها نكرد
بادی كه سرگذاشتۀ كوهِ غربت است
بادا خبر بیاورد از آن بزرگمرد
پشت سرِ مسافرِ خود آب ریختیم
سر میرود ز كاسه صبر، اشكِ غمنورد
باری بجو به دشت بلاشان، نه پشت میز
مردان روزگار چنیناند در نبرد
شعر حمزه محمودی
سوگند به كوه داغدار ابراهیم
ایران شده آه... بیقرار ابراهیم
برگرد شهید عشق و خدمت برگرد
آن روز كه میرسد بهار ابراهیم
شعر رضا یزدانی
هرچه صدا كردیم: "ابراهیم!"
اسم تو حتی برنگشت از كوه
آنقدر روحت بیقراری كرد
جسم تو حتی برنگشت از كوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحهی تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی كه ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو كوه دردی بودی و رفتی
ای كوه درد! ای كاش برگردی
آن بالگرد ای كاش برگردد
با بالگرد ای كاش برگردی
چشم انتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو "بهشتی" بیقرار تو
آن سوتر انگاری "رجایی" هم
این ملت دردآشنا، دیروز
در شادی و غم انتخابت كرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت كرد
شعر عارفه دهقانى
تو سوختی و نورٌ علی نور شدی
با هرچه شهیدِ عشق،محشور شدی
دیدیم ریاستَت فقط خدمت بود!
خادم بودی،شهیدِ جمهور شدی
محمد راهی
روایت یك رویا
امروز صبح چند دقیقه پیش مادرم زنگ زد
گفت بعد از نماز صبح حاج آقای رییسی رو خواب دیدم
به منزل ما آمده بود
لباس طلایی پوشیده با یك عبای بینهایت سفید و روشن
نگاهش به در دوخته بود همش منتظر بود تا دوستانش هم به سلامت از مسیر برسند و به منزل ما بیایند
خنده ای به لب داشت
عبایش را گرفتم كه اتو كنم
صدایت كردم محمد بیا كمك كن عبا را اتو كنیم
مادرم گفت وقتی عبا را به حاج آقا برگرداندم
به او گفتم حاج آقا من چقدر تبلیغ شما را در مسجد پیش دوستانم كردم كه به شما رای بدهند
حالا به من گلایه میكنند كه تو به ما گفتی رای بدید ولی هنوز شرایط اقتصادی درست نشده
حاج آقا فقط لبخندی به لب داشت انگار كه دیگر ماموریت او به پایان رسیده است...
عاطفه خرّمی
سفر بخیر و سلامت! خدا به همراهت
كشانده ای دل یك شهر را به همراهت
عبای ساده تو سایه سار مردم بود
برو كه سایه آل عبا به همراهت
شعر محسن كاویانی
برای یك داغ…
باید قبول كرد كه پایانِ جست و جوست
دیگر دوباره دیدنت ای مرد آرزوست
شرق است مَطلعِ تو و غَرب است مَغربَت
خورشید اگر نگفت منم تو دروغ گوست
در عصرِ پُشتِ میز نشینی نمان برو
اینجا به كامِ آدمَكانِ هزار روست
كوه و كَمر كه جای رییس و وكیل نیست
جای رییس لای پَرِ مهربانِ قوست!
باید فقط نشَست و سخنرانِ خوب بود
باید نماز خواند… نمازی كه بی وضوست!
نُطقِ تو را تمسخُرِ اغیار خسته كرد
حالا چقَدْر دورِ تو خالی ز عیب جوست
خدمت به خَلق كردی و رفتی به فَرشِ عرش
جان را قَباله كردی و دادی به دَستِ دوست
پاینده باد دولتِ داغی كه بر دل است
پاینده باد دولتِ بُغضی كه در گَلوست
قَدرِ تورا چگونه ندانسته ایم ما
این اشكِ آینه ست كه با آه روبروست
نقاره زن شده دلمان ، زعفرانی است
خونِ دل است آنچه كه حالا سبو سبوست
پس خادم الرضا شدنَت افتخارِ توست
آسوده باش كشورمان در پناهِ اوست
چشم انتظار تو به خدا حاج قاسم است
امشب چقدْر تشنه ی دیدار و گفت و گوست
از این سقوط من كه ندیدم صعودتر
پروازی از میانه ی پروازَم آرزوست…
قادر طراوت پور
بهار خونبار
جانِ جمهور است مُلكِ آریا
معدنِ نور است این جغرافیا
گفت؛ زیر بیرقِ كفر و نفاق
زندگی ننگ است و مردن كیمیا
جز شقایق گُل نمی آید به دشت
بس كه سیراب است از خونِ "پِیا" 1
وقتی از صحرا بهار آمد به كوه
یاد كن از پهلوانانِ كیا
كاروانِ عمر می گوید بمان!
ساربانِ مرگ می گوید بیا!
تیره شد از خون، زمین، اما هنوز
می مكد از خونِ پاكِ اولیا
سید ابراهیمِ ما هم شد شهید
كُشتهٔ عشق اند "آل ایلیا"
كو طبیبِ مهربانِ مَحرمی
تا نهد بر زخمِ دل ها مومیا
تا ابد هرگز نمی گردد تمام
جنگِ اهلِ صدق با صلحِ ریا
از گلستانِ شهیدانِ وطن
می دمد هر دم نسیمِ كبریا
گرچه خاكِ پوریا را باد برد
زنده است اما مرامِ پوریا
آن قَدَر در "نیستی" ماندم كه باد
ریخت خاك ام را به دریا گوئیا
از كجا می آید این مرغِ غریب
گَرد پَرهایش به چشم ام توتیا
بیش از این ای آسمان راضی مباش!
روی خونِ ما بچرخد آسیا
ما به فرمانِ " امین ایم " ای وطن!
در نبردِ اولیا و اشقیا