دهم اسفند 1307 - زادروز مهدی اخوان ثالث، شاعر
چرا اخوان ثالث؟
داستان زندگی آقای شاعر را باید از پیش از تولدش آغاز كنیم؛ از زمانی كه پدرش از یزد به مشهد كوچ كرد و فامیلی اخوان ثالث را برای خودش برگزید. انتخاب این فامیلی منحصربهفرد داستان جالبی دارد كه شنیدن آن از زبان پسر كوچك اخوان، خوشایندتر است؛ «زمان گرفتن شناسنامه كه رسید، 3 برادر كه پدر پدرم، پدر مادرم و یك برادر دیگر بودند، فامیلی اَخوان را برای خودشان انتخاب كردند. اگر چه در عربی واژه «اِخوان» بهمعنی برادران است، اما غلط مصطلحی وجود داشت كه ایرانیها اَخوان را به معنی برادران درنظر میگرفتند. گویا مأموران ثبت احوال آن زمان این فامیلی را قبول نمیكنند و میگویند فامیلی اخوان زیاد داریم، بنابراین باید فامیلیتان پسوند یا پیشوندی داشته باشد. برادرها پیشنهاد میدهند كه فامیلیشان «اخوان ثانی» شود! اما باز هم كارمندان ثبت احوال میگویند یك اخوانثانی هم داریم. میخواهید فامیلیتان را اخوان ثالث بگذارید؟ و اینطور میشود كه فامیلی اخوانثالث به معنی برادران سوم برای ما به یادگار میماند».
آهنگری كه شاعر شد
زمستان سال 1307 در خراسان به دنیا آمد؛ سرزمینی كه از او یك شاعر تمامعیار ساخت و 62 سال بعد، آرامگاهش شد. ابتدا یك چشمش بینایی نداشت، اما بهطور معجزهآسایی شفا پیدا كرد. شعر گفتن را از نوجوانی آغاز كرد و از همان سن كم پایش به انجمنهای ادبی خراسان باز شد. شاعران پیشكسوت وقتی تواناییهای این جوان را دیدند، به او تخلص «امید» دادند و از آنجا ما مهدی اخوان ثالث را با تخلص «م. امید» میشناسیم. مزدك میگوید: «بابا دیپلم آهنگری داشت. بعدها به عضویت آموزشوپرورش درآمد و معلم شد. اما آنقدر یاغی بود و ضدسیستم حركت میكرد كه شاه او را بارها و بارها به شهرستانهای مختلف فرستاد تا از پایتخت دورش كند. با این حال فعالیتهای سیاسی و ضدشاهنشاهیاش متوقف نشد و او كماكان در مجلات و روزنامههای آن زمان مطلب مینوشت و شعر سیاسی میگفت! تا اینكه درنهایت او را اخراج میكنند. در تمام این سالها بابا، هم در مطبوعات مینوشت، هم شعر میسرود و كتاب منتشر میكرد، هم در رادیو گویندگی میكرد و اجرای برنامههای تلویزیونی را برعهده داشت، هم كتاب ویراستاری میكرد و هم در دانشگاه تهران به تدریس ادبیات دوره سامانی میپرداخت و با این كارها خرج زندگیمان را میداد».
شعر زمستان چطور خلق شد؟
شاید برایتان جالب باشد بدانید شعر ماندگار زمستان چطور و در چه شرایطی خلق شد. ماجرا از این قرار است كه اخوان در دهه 30 و بعد از كودتای 28 مرداد، به زندان سیاسی افتاد و یك سالونیم بعد آزاد شد؛ آن هم در شرایطی كه متوجه شد در نبودش دختردار شده و «لاله» 11 ماهه بود! بیمهریهای دوستانش و شرایط سختی كه بهدلیل بیكاری متحمل شده بود، باعث خلق شعر ماندگار زمستان شد؛ شعری كه در سالهای خفقان پس از كودتا حكم سرود ملی ایرانیان را داشت! اینطور كه مزدك میگوید دوستان قدیمی و صمیمی اخوان از ترس اینكه مبادا انگ دوستی با یك زندانی سیاسی، دامن آنها را هم بگیرد، هر جا او را میدیدند، خودشان را به ندیدن میزدند و سلامش را بیپاسخ میگذاشتند. اگر هم دیگر رودررو شده بودند، به اكراه دست دوستی اخوان را میفشردند؛ انگار كه غریبهای دیده و او را نمیشناسند! به این ترتیب برای شاعری كه زندگیاش را وقف اعتقادش كرده و از كار اخراج شده بود، روزگار تلخی ساختند كه باعث ایجاد یكی از ماندگارترین شعرهای ادبیات معاصرمان شد.
نماز
باغ بود و درّه، چشماندازِ پر مهتاب.
ذاتها با سایههای خود هماندازه.
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب.
نه صدایی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیركها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من(من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جو رفتم، چه میآمد
آب!
یا نه، چه میرفت، هم زانسانكه حافظ گفت: عمر تو.
با گروهی شرم و بیخویشی وضو كردم.
مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، امّا لحظهی پاك و عزیزی بود.
برگكی كندم
از نهال گردوی نزدیك؛
و نگاهم رفته تا بس دور،
شبنمآجین سبزفرشِ باغ هم گسترده سجّاده.
قبله، گو هر سو كه خواهی باش.
با تو دارد گفت و گو شوریدهی مستی:
_مستم و دانم كه هستم؛
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟