چهارم آذر سال 259 زادروز ابونصر فارابی
ابونصر فارابی
ابونصر محمد فارابی یكی از نخستین روشن فكران مسلمان است كه در انتقال آموزه های افلاطون و ارسطو به جهان اسلام موثر بود و روی فیلسوفان مسلمان آینده مانند ابن سینا تأثیر زیادی داشت.
مقدمه
ابونصر محمد فارابی یكی از نخستین روشن فكران مسلمان است كه در انتقال آموزه های افلاطون و ارسطو به جهان اسلام بسیار موثر بود و روی فیلسوفان مسلمان آینده مانند ابن سینا تأثیر زیادی داشت. او یك زبان شناس برجسته بود كه كارهای یونانی افلاطون و ارسطو را ترجمه كرده و اطلاعات خود را نیز به آن اضافه می نمود. به او لقب " معلم ثانی" را داده اند كه به معنی استاد دوم یا معلم دوم است.
دوران كودكی:
فارابی تحصیلات اولیه ی خود را در فاراب و بخارا تكمیل كرد اما برای تحصیلات بیشتر به بغداد رفت. در بغداد او برای زمان طولانی ای كار و تحصیل كرد. در طی این دوره او در زبان های متعدد و شاخه های مختلفی از علوم و تكنولوژی مهارت یافت. فارابی فعالیت قابل توجهی در زمینه ی علوم، فلسفه، منطق، زیست، پزشكی، ریاضیات و موسیقی انجام داد، اما بزرگ ترین فعالیت های وی، در زمینه فلسفه، منطق و زیست بود كه وی در آنها معلومات جامعی به دست آورد.
مشاركت ها و دستاوردها:
به عنوان یك فیلسوف، فارابی اولین فردی بود كه فلسفه را از الهیات جدا كرد. از قرون وسطی به بعد به سختی می توان فیلسوفی را در اسلام و مسیحیت یافت كه تحت تأثیر دیدگاه های او قرار نگرفته باشد. او به یك وجود عالی كه دنیا را از طریق عقل متوازن آفریده است اعتقاد داشت. او همچنین اظهار می كرد كه این قوه ی عقلانی، تنها بخش وجود انسان است كه جاویدان می باشد و برای همین، او برترین هدف انسان را تكامل قوه ی عقلانی می دانست. او بیش از هر فیلسوف مسلمان دیگری به نظریه های سیاسی توجه نشان داده است.
فلسفه فارابی
از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث و قدم عالم مهمترین بحث تفكر اسلامی بود. فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود كه جهان «قدیم» است. اما برای آنكه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی كرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی میكرد موضوع «فیضان» و «تجلی» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند میداند. اما اظهار میدارد كه این ابداع در زمان اتفاق نیفتادهاست. او معتقد است كه «عقل فعال» ارسطو همان وحی قرآنی است.
فلسفه فارابی آمیزهای است از حكمت ارسطویی و نوافلاطونی كه رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثنیعشری به خود گرفته است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مكتب فلوطینی گرایش دارد.
-وحدت فلسفه
فارابی از كسانی است كه میخواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت كه گفت: فلسفه، یكی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی - هر چند مكاتب فلسفی متعدد باشند - متعدد نیست.
فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذكر كرد و رسائل متعدد نوشت كه از آن جمله، كتاب «الجمع بین رایی الحكیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیده است.
وی معتقد بود كه اگر حقیقت فلسفی واحد است، باید بتوان در میان افكار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساسا وقتی غایت و هدف این دو حكیم بزرگ، بحث دربارهٔ حقیقتی یكتا بودهاست، چگونه ممكن است در آراء و افكار، با هم اختلاف داشته باشند؟
فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پارهای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود كه این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست. مخصوصاً آنكه آنها مبدع و پدیدآورنده ی فلسفه بوده و همه حكمای بعدی كم و بیش، به این دو متكی هستند.
مسائلی كه به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:
روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل، نظریه معرفت یا تذكر، حدوث و قدم، نظریه عادت.
البته تردیدی نیست كه فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نكته مهم در این رابطه این است كه یكی از منابع او برای انجام این مقصود، كتاب «اثولوجیا» یا «ربوبیت» بود كه یكی از بخشهای كتاب «تاسوعات» فلوطین میباشد. وی فكر میكرد كه این كتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یك سلسله آراء افلاطونی برخورد كرده بود، همین امر او را بر این كار، تشویق میكرد. (در حالی كه مطالب این كتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت.)
بنابراین، اگر چه فارابی در كار خود به توفیق كامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود. بدین ترتیب كه میان ارسطو و عقاید اسلامی یك نوع هماهنگی ایجاد كرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمهها و اصول فلسفه اسلامی قرار داد.
-منطق فارابی
فارابی اهتمام خاصی به مباحث منطق داشته و آثار مهمی در این باب نوشته و كوشیده كه مقام و اهمیت منطق را در زمانی كه كسانی منكر آن بودند معین كند و نشان دهد كه اهل علم چه نیازی به منطق دارند و نشان دهنده فوایدی از آن میتوانند ببرند. فارابی منطق را صناعتی میداند كه با آن عقل قوام پیدا می كند و در مواردی كه دچار خلط و اشتباه می شویم ما را به راه راست هدایت میكند.
فارابی معقولات را به دو دسته « بدیهی » و « نظری » تقسیم میكند مردم در بدیهیات به اشتباه دچار نمیشوند. چنان كه همه تصدیق میكنند كه كل از جزء بزرگتر است. اما معقولات دیگر را باید با كمك فكر و قیاس درك كرد و در این امور است كه به منطق نیاز پیدا میشود فارابی علم منطق را با علم نحو قیاس میكند و می گوید منطق با معقولات همان نسبتی را دارد كه نحو با الفاظ دارد. همچنین فارابی منطق را قابل قیاس با علم عروض می داند. این قیاس ها از آن جهت اهمیت دارد كه منطق به عنوان صورت معانی از زبان جدا می شود و در حكم صورت كلی عقل نوع بشر قرار می گیرد. ارسطو و افلاطون نیر با همین رویه به منطق نگاه می كردند.