گفتگو با دكتر ساجدی در برنامه سرزمین من
دكتر ساجدی در این برنامه گفت : دهه های 40 و 50 مقارن با سال های اوج قدرت سلطنت پهلوی و قوام گرفتن پایه های سلطنت محمدرضا بود و این موقعیت در حالی بود كه دلارهای نفتی نیز به سوی خزانه كشور سرازیر شده بود و حالا وی برای پیاده سازی كامل طرح تقلید از غرب درصدد بود تا با راه اندازی جشن های 2500 ساله و كنار زدن اسلام، باستان گرایی را رونقی دوباره بخشد كه این مساله با واكنش های مختلف در داخل و خارج مواجه شد. كلید خوردن پروژه جشن های 2500 ساله
طرح برگزاری جشن های 2500 ساله ابتدا از طرف شجاع الدین شفا، مشاور فرهنگی دربار در سال 1337 مطرح شد. او در دو سال اول مقدمات برپایی این جشن، وظیفه دبیر كل شورای جشن ها را به عهده داشت. وی طرح تشكیل كمیته های خارجی برای شركت ممالك مختلف جهان در این جشن ها تحت سرپرستی عالیه رؤسای كشورها و با شركت بزرگ ترین شخصیتهای سیاسی و فرهنگی آنها را در همان موقع تنظیم كرد و به مورد اجرا در آورد. در همین راستا، اولین كمیته كه بعد سرمشق سایر كمیته ها قرار گرفت در سال 1960 در پاریس ایجاد شد.
در اوایل دهه 1340 بود كه دولت علم ضمن رایزنی با اسرائیل از آنها خواست برای توسعه جهانگردی در ایران طرحی ارائه كنند. آنها نیز با ارائه طرح هایی توصیه كردند كه برای شناساندن تسهیلات جهانگردی در ایران، لازم است در كشورتان رویداد مهمی برپا كنید. خانم سینتیا هلمز همسر سفیر امریكا در خاطرات خود چنین می نویسد:
«در اوایل دهه 1960 اسدالله علم نخستوزیر برای توسعه جهانگردی در ایران از دولت اسرائیل درخواست كرد تا طرحی تنظیم نماید. تدی كولك، رئیس اتحادیه توریستی دولت اسرائیل و شهردار بعدی اورشلیم به ریاست كمیسیون برنامهریزی برگزیده شد. كولك توصیه كرد كه ضمن تأسیس هتل ها، جاده های جدید و وسایل نقلیه مدرن در تخت جمشید، ایران باید واقعه مهمی بر پا كند تا خارجیان را به این تسهیلات جهانگردی جدید جلب كند .بعدها اعتراف كرد كه هرگز تصور نمیكرده اسرافكاری كه در جشن های بیست و پنجمین قرن بنیانگذاری امپراتوری ایران پیش آمد همان است كه او توصیه كرد». مخالفت با دین اسلام
اصولاً یكی از شگردهای محمدرضاشاه در راه اسلام زدایی، برپایی جشن ها، نمایش های خیابانی و هیاهوهای قالبی و قلابی بود كه در هر سال چندین بار برگزار می شد و با برپایی این گونه مراسم با یك اقدام چند هدف را دنبال می كرد، از سویی دامنه فساد و بی بندباری را در میان نسل جوان پژمرده و گرسنه اجتماع را با سرخاب و سفیدآب پرمایه از این جشنها و جشنواره ها آرایش می داد و از سوی دیگر تیره بختی ها، ناداری ها، بیكاری ها را در پشت پرده های رنگارنگ آذینبندی های ساختگی و دروغین پوشیده می داشت. از طرفی نیز شاه وقتی میدید حكومت دیگری به رهبری آیت الله بروجردی و آیت الله خمینی در ایران برقرار است كه بر قلوب مردم حكومت می كند و خود را وارث حضرت محمد(ص) می داند، سخت برآشفته می شد، از این رو همواره درصدد یافتن یك پیامبر ایرانی بود كه او را در مقابل پیامبر اسلام(ص) علم كند. به همین جهت روزنامههای شاهنشاهی، كوروش را نه بهعنوان یك فاتح، بلكه به عنوان یك آیینگذار معرفی كردند و منظور آنها از آیین، آیین شاهنشاهی بود كه می خواستند آن را به عنوان یك ایدئولوژی ترسیم كنند(عاقلی، باقر. (1377) نخست وزیران ایران از مشیر الدوله تا بختیار، تهران: نشر جاویدان، 1100-1098). نكته ای كه باید به آن اشاره كرد این است كه حتی شاه در محاسبه تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی ایران نیز اشتباه كرده بود، بلكه حداقل تا جایی كه حافظه تاریخ یاری می دهد قبل از سلسله هخامنشی دو سلسله دیگر یعنی مادها و عیلامی ها نیز به عنوان سلسله هایی ایرانی در این كشور حكومت كرده بودند و از سوی دیگر حتی اگر به فرض محال، زمان كوروش دوم هخامنشی را هم آغاز پادشاهی ایران بپذیریم، از آن زمان تا دوره سلطنت محمدرضا پهلوی حداقل چند صد سال در تاریخ ایران از سلطنت پادشاهان ایرانی، چنان كه مدّنظر شخص محمدرضا و برگزاركنندگان جشنهای 2500 ساله بود، اثری وجود ندارد. چنانكه از ورود اسلام به ایران تا تشكیل حكومت محلی طاهریان در سال 205 ق. حدود 180 سال فاصله وجود دارد و سلسله های ترك تبار و به خصوص مغولان و تیموریان را نمی شود جزو میراث و پیشینه شاهنشاهی 2500 ساله شاه و اطرافیانش برشمرد. شاه از طرفی با این جشنها نه حمایت مردم را به دست آورد و نه توانست به سلسله خود مشروعیت بدهد و از طرفی دیگر نیز نتوانست وجهه بین المللی كسب كند.
با این زمینه و اهداف كه بیان شد، شاه اقدام به برگزاری جشنهای 2500 ساله كرد كه به هیچ روی با خواست ملّی هماهنگی نداشت و مردم ایران آن را به عنوان عظمت طلبی و هوسرانی های شاه تلقی كردند كه هیچ گاه به گونه واقعی در تاریخ كشورش نمایان نشده بود.
شرایط اقتصادی و اجتماعی مقارن برگزاری جشنهای 2500 ساله
همان طور كه در بالا اشاره رفت، در حالى كه در اوایل دهه پنجاه شمسی اكثریت ملت ایران در فقر و محرومیت به سر مى بردند، و در زمانى كه هر صداى حق طلبى در گلو خفه مى شد و زندان ها و سیاه چال هاى ایران، انباشته از روحانیون خداجو و دیگر مبارزان راه حق و حقیقت بود، شاه و دستگاهش در تدارك عظیم ترین و پر خرج ترین مراسم، یعنى «جشن هاى 2500 سالۀ شاهنشاهى» بودند.
تبلیغات رژیم، به مناسبت برگزارى این جشن ها، به حدّى گسترده و پرهزینه بود كه با واكنش بیشتر محافل سیاسى و اجتماعى جهان و روزنامه هاى معتبر و بزرگ روبرو شد و همۀ آنها، به گونه هاى متفاوت، زبان به اعتراض گشودند. رژیم كه معمولاً نسبت به اینگونه انتقادها بى تفاوت بود، در این برهه نتوانست مقاومت كند. امیر اسداللّه علم ـ وزیر دربار شاه ـ در برابر سیل اعتراضات، در مصاحبهاى اعلام كرد كه «برگزارى جشن هاى 2500 ساله را نمى توان با پول سنجید»! شاه نیز پس از برگزارى جشن ها گفت: «بیشترین هزینۀ جشن ها را خود مردم پرداخته اند». هر دو حرف ـ در اصل ـ درست بود؛ هزینه ها به قدرى زیاد بود كه سنجیدن آن با «پول» غیرممكن بود. این مخارج سرسام آور، در واقع از كیسۀ مردم تأمین شده بود.