هشتم مرداد، روز بزرگداشت سهروردی
او در سال 549 هـ . ق در سهرورد زنجان دیده به جهان گشود؛ اولین آموخته های او در سهرورد و سپس در مراغه نزد مجدالدین جیلی بود و در همان جا با فخررازی هم درس شد. او سپس به اصفهان رفت و نزد ظهیرالدین فارسی، علم و منطق را آموخت؛ در همین شهر بود كه با افكار ابن سینا آشنا شد.
سهروردی سفرهایش را به آناتولی و از آنجا به حلب سوریه ادامه داد، در حلب، مَلِك ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی، شیفته شیخ شد و از او خواست كه در آنجا اقامت گزیند. از آن رو، سهروردی درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز كرد. در همین مدرسه بود كه شاگرد وفادارش شمس الدین شهرزوری به او پیوست.
بعد از گذراندن سالیانی در راه اعتلای فرهنگ ایرانی اسلامی، در 36 یا 38 سالگی بر اثر سوء ظنی به قتل رسید. جنازه شیخ را در روز جمعه آخر ذی الحجه سال587 هـ . ق از زندان بیرون آوردند. بدین ترتیب، سهروردی نیز سرانجامی همچون سقراط یافت. مزار او در شهر حلب مشهور است.
برخی بر این باورند كه روش اشراقی را ابن سینا بنیان نهاده است؛ زیرا او در منطق المشرقین و سه فصل آخر اشارات و تنبیهات به این روش اشاره كرده است؛ ولی همه دوست داران فلسفه معتقدند سهروردی حكمت اشراق را به تكامل رسانده است. سهروردی نه تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اكتفا نمی كند، بلكه سیر و سلوك قلبی را نیز لازمه این راه می داند.
وی آموزه های بلند اسلامی را با اندیشه ناب فهلویون ایرانی درآمیخت و همگونی ایرانی ـ اسلامی را به نمایش گذاشت. اگر فردوسی، زبان ایرانی را در شاهنامه تجلی داد، شیخ اشراق، اندیشه ایرانی را در آثارش متبلور ساخت.
دومین ویژگی سهروردی به اذعان فلاسفه معاصر، شجاعت او در نگارش آثار به زبان فارسی است. شاید به سبب همین نگاه ویژه او به تفكر و زبان ایرانی بود كه عده ای تنگ نظر، او را به شُعوبی گری (ملی گرایی ایرانی) متهم كردند.
از دیدگاه شیخ اشراق، جامعه ای كه در نوآوری و شكوفایی نباشد، بدترین دوره زمانی خود را می گذراند.
وی نوآوری علمی را در سایه تعامل آن با دین و اشراقات الهی می داند تا به این ترتیب، علم و دین در سایه هم به شكوفایی دست یابند. خود او نیز به حق در عین نوآوری هایی كه داشته، همواره علم را به همكرانی كشف و شهود فراخوانده است. وی در كتاب حكمة الاشراق در این زمینه می گوید:
حكمت: «بدترین قرن ها، قرنی است كه در آن بساط اجتهاد و ریاضت درنوردیده باشد و سِیر اندیشه ها و تكامل آنها منقطع گردد و درهای مكاشفات بسته و راه های مشاهدات مسدود گردد».
با وجود اینكه مجال تجربهی زندهگی طولانی از سهروردی، توسط حاكمان و عالمان حاكم دریغ شد، اما وی توانست باوجود فرصت اندك آثار بسیاری خلق كند. از سهروردی چهل و نُه اثر به جای مانده است. از این چهل و نُه اثر سیزده جلد آن به فارسی و بقیه به زبان عربی است.
پژوهشگران، آثار سهروردی را به شیوههای گوناگون تقسیم بندی كردهاند. نخستین بار لویی ماسینیون آثار سهروردی رابه سه گروه متمایز دسته بندی كرد. ماسینیون آثار سهروردی را به آثار دورهی جوانی( رسالههای عرفانی) آثار نیمهی عمر ( مشایی) و آثار اشراقی تقسیم نمود. این تقسیم بندی با مطالعات بعدی مورد تردید واقع شد. پس از وی هانری كربن، كه نقش بسیاری در معرفی سهروردی داشت، آثار وی را به چهار گروه متمایز تقسیم كرد. دكتر سید حسین نصر با بازنگری در آثار سهروردی آثار وی را به پنج گروه تقسیم كرد. سرانجام محسن كدیور با رجوعی دوباره به آثار سهروردی و شروح و تعلیقات آنها و تحقیقات انجام یافته، آثار سهروردی را به شش دسته تقسیم كرد. تقسیمی كه به نظر پذیرفتنی تر از سایر تقسیم بندیهای تا كنونی است.
دسته اول: آثاری كه بهطور ویژه به مبانی فلسفهی اشراق میپردازد. در این دسته تنها میتوان كتاب حكمة الاشراق را جای داد. زیرا این كتاب با تمام آثار سهروردی متفاوت است و در حقیقت سنگ بنای فلسفهی اشراقی وی به حساب میآید. وی در این اثر سیمای تمام عیار فلسفهی تأسیسی خود را جلوهگر میسازد. به گفتهی خود سهروردی، كلید درك اندیشهها و یافتههای او در همین كتاب است.
دسته دوم: در این دسته، چهار اثر آموزشی و نظری سهروردی كه همهگی به زبان عربی است، قرار میگیرد. این چهار كتاب عبارتاند از: التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات، اللمحات. در این آثار نخست از فلسفهی مشایی، با خوانش ویژهی سهروردی سخن رفته است. سپس بر این پایه، فلسفهی اشراق مورد بررسی قرار میگیرد. هر چهار كتاب دارای سه بخش منطق، طبیعیات و الهیات است. التلویحات، مهم ترین كتاب در این دسته از آثار سهروردی است. در حقیقت المطارحات به منزلهی شرحی است بر التلویحات، اللمحات در حكم خلاصهی آن است و المقاومات الحاقی است بر التلویحات.
دسته سوم: در این دسته، رسالهها و كتابهای فارسی و عربی قرار دارد كه درحقیقت درونمایه آنها، خلاصه و یا شرح تفصیلی آثار دستهی اول و دوم است. در این دسته دو رسالهی مهم هیاكل النور و الالواح العمادیه قرار دارد كه به زبان عربی نوشته شده است و توسط خود سهروردی به فارسی برگردانیده شده است. رسالهی فی اعتقاد الحكما به زبان عربی و رسالههای پرتونامه و بستان القلوب به زبان فارسی نیز در این دسته جای میگیرد.
دسته چهارم: در این دسته، حكایتهای رمزی و داستانهای عرفانی سهروردی قرار دارد. آثاری كه به گفتهی جعفر میر صادقی: « با وجود پیچیدهگی و رمزآمیز بودنشان، قبل از هر چیز قصهاند... قصههایی كه از نظر خوش ساختی و ایجاز با بهترین نمونههای داستان كوتاه قرن بیستم قابل مقایسهاند. شروع مطلب در هر یك از این قصهها آنچنان استادانه و میخكوب كننده است كه حتا نظیر آن را در بهترین داستانهای كوتاه معاصرمان هم بندرت میبینیم.» زبان بیشتر این رسالهها فارسی است و برخی از آنها عبارتاند از: عقل سرخ، صفیر سیمرغ، آواز پَر جبرئیل، لغت موران، فی حالت طفولیت، روزی با جماعت صوفیان، الغربة الغربیه و نیز رسالهی فی المعراج كه هنوز منتشر نشده است.
دسته پنجم: نوشتهها، ترجمهها، تفسیرها و شرحهایی است كه سهروردی به رشتهی تحریر در آورده است. آثاری چون شرح فارسی اشارات بوعلی سینا، ترجمهی رسالة الطیر بوعلی، و از همه مهمتر رسالهی فی حقیقة العشق یا مونس العشاق كه برگرفته از رسالهی فی العشق بوعلی سینا است. هم چنین تفسیر چند سوره از قرآن و برخی از احادیث نبوی كه تاكنون منتشر نشده است، در این دسته از آثار جای میگیرد.
دسته ششم: نیایشها و مناجاتنامههایی كه همهگی به زبان عربی است و الواردات و التقدیسات خوانده میشود. این آثار نیز تاكنون منتشر نشده است.
فلسفه اشراق
سهروردی كسی است كه مكتب فلسفی اشراق را بوجود آورد كه بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه كرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفه اش را حكمت اشراق نامیده بود كه به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens نام نهاده اند. اما این تفكر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.
مكتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت كه به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر كه كشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت میشناسد. او به سختی بر ابن سینا می تازد و از كلیات و مثل افلاطون دفاع میكند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد میگیرد كه چرا اظهار داشته كه در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی كه طبق حكمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.
نورالانوار
سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی كه درجه روشنی آن چشم را كور میكند. نور را نمیتوان با كمك چیز دیگر و نسبت به آن تعریف كرد، زیرا تمام اشیا با نور آشكار میشوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع كسب كرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریكی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیكی آن ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری كه از نورالانوار به آن ها میرسد.