در وصف دكتر مهدیه الهی قمشه ای به مناسبت 19 تیر سالروز درگذشت او
یكی از بانوانِ نامداری كه در روزگارِ ما، از همان كودكی در مسیری گام برداشت كه پدرش در آن طی طریق كرده بود، روانشاد استاد مهدیه الهی قمشهای است؛ بانویی كه هم نامِ خود و هم ذوق شاعری خویش و هم شیفتگیاش به آیاتِ الهی و ابیاتِ شعری را از پدرِ خود، استاد مهدی الهی قمشهای، به ارث برده بود.
معروف است كه دخترها، بهاصطلاح «باباییاند». با این حال وقتی تاریخ دور و نزدیكمان را نگاه میكنیم، میبینیم كه بسته به شرایط اجتماعی و عرفی، این، پسران بودهاند كه اغلب پیشه، حرفه، كسب، كار و یا هنرِ پدران خود را ادامه دادهاند. با اینحال، بودهاند، دخترانی كه آنان نیز راه پدرانشان را پی گرفتهاند و همچون پدرانِ نامدارشان، صاحب نام و آوازه شدهاند. گُردآفرید، دخترِ گَژدَهَم (دژبانِ دژ سپید)، كه همچون پدرش جنگاوری را پیشه كرده بود؛ و نیز بانوگُشَسپ، دخترِ رستمِ دستان كه دلاوری را از پدرش به ارث برده بود؛ و همچنین رَشحۀ اصفهانی، دخترِ هاتف اصفهانی، كه چون پدرش شاعری پیشه داشت، سه نمونه از دخترانِ نامدارِ جلوهگر در ادبیات فارسیاند كه راه پدرانشان را ادامه دادهاند.
در روزگارِ ما نیز یكی از دخترانِ نامداری كه از همان كودكی در مسیری گام برداشت كه پدرش در آن طی طریق كرده بود، روانشاد استاد مهدیه الهی قمشهای است؛ بانویی كه هم نامِ خود و هم ذوق شاعری و هم شیفتگیاش به آیاتِ الهی و ابیاتِ شعری را از پدرِ بزرگوارش، مرحوم استاد مهدی الهی قمشهای، به ارث برده بود.
امروز، چهارمین سالروز درگذشت روانشاد مهدیه الهی قمشهای است؛ بانویی كه دخترِ ارشدِ پدر و مادری فاضل بود و در خانوادهای پرورش یافته بود كه از پدر و مادر تا برادران و خواهران، همگی اهل علم و ادب و هنر بودهاند.
دختری چنین از پدری چنان
در همین سالِ پایانیِ سده چهاردهم خورشیدی كه ترجمههای مختلفی از قرآن كریم در دسترس خواهندگان قرار گرفته است، هنوز هم بسیاری از ایرانیان قرآن كریم و نیز كتاب مفاتیح الجنان را با ترجمه مرحوم استاد مهدی الهی قمشهای میخوانند. استاد الهی قمشهای اما به جز ترجمه قرآن كریم و آثاری چون مفاتیح الجنان، در كسوتِ معلمی دانشمند نیز شناخته میشود. از نامدارترین شاگردانِ استاد میتوان از استاد مهدی محقق، شهید آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله حسنزاده آملی، آیتالله جوادی آملی و دكتر سید حسین نصر نام برد.
مرحوم استاد مهدی الهی قمشهای كه به «مُحیالدین» ملقب بوده است، افزون بر كارهای تحقیقی و علمی همچون نوشتن حاشیه بر «مبدأ و معادِ» ملاصدرا و نیز اهتمام به تصحیح و انتشارِ كهنترین تفسیر شیعی قرآن كریم به زبان فارسی، یعنی «تفسیر رَوض الجِنان و رَوح الجَنان» اثر شیخ ابوالفتوح رازی، در سرایش شعر نیز ذوقی عالی داشت.بانو مهدیه الهی قمشهای تحت حمایت و پرورش چنین پدری بالید و مسیر زندگی خویش را پیدا كرد. وی درباره روزگار كودكیِ خویش و تأثیری كه رفتار و شیوه پدر بر وی و دیگر برادران و خواهرانش گذاشته بوده است، نكتههایی یادآور شده. وی در مقدمه كتاب «سیری در گلزار مثنوی» جلوهای از نقش پدرِ دانشمندش را در علاقهمند شدنِ دخترِ پدر به مثنوی و جهانِ فكری مولانا شرح داده است: «این شعلۀ اشتیاق را پدر از دوران كودكی در دل ما روشن كردند. «مثنوی الاطفال»، اولین كتابی بود كه پدر برای ما خریدند و ما با آن آشنا شدیم. ایشان شبهای بلند زمستان برای فرزندان داستان «طوطی و بقال» و «طوطی و بازرگان» را میخواندند و گاه قصه مارگیر و گاه حكایت پیل و گاه ابیات آنها را زمزمه میكردند:
پیل اندر خانهای تاریك بود /// عرضه میكردند بر قومش هُنود
خاطرم هست برای اینكه حكایتها جاذبه بیشتری داشته باشند، ایشان داستانهای حماسی فردوسی را به صورت نمایش اجرا و برای حُسن ختام، قصههای قرآن كریم را برای ما نقل میكردند تا با روشی ساده و صمیمی فرزندان را با قرآن و ادبیات آشنا كنند»مرحوم آیتالله الهی قمشهای برای تربیت فرزندانش، برنامه جامعی در نظر گرفته بود. وی افزون بر آنكه در آشنایی فرزندانش با قرآن كریم و آثار ادبی و دینی و فلسفی بسیار اهتمام داشت، جمعهها را هم به تمرین خط و خوشنویسیِ بچهها اختصاص داده بود. افزون بر این، برگزاری جلسه مشاعره با بچهها نیز از دیگر برنامههای ثابت پدر برای علاقهمند ساختنِ كودكان خویش به فرهنگ و ادب و دانش بود. با همه اینها اما استاد الهی قمشهای در پی آن بود كه استعداد خاصِ هر یك از آنان را نیز در هر رشتهای كه علاقهمند بودند، شكوفا كند.
علی الهی قمشهای، فرزند كوچك استاد، تعریف كرده است كه «مرحوم پدر... هر استعدادی را در هر زمینهای در ما میدیدند و تشخیص میدادند كه در آن زمینه پیشرفت خواهیم كرد، همان زمینه و جنبه را تشویق میكردند. مثلاً همیشه از نقاشی كودكانه من تعریف میكردند. درحالیكه كارِ من چیزی نبود، اما ایشان در حضور دیگران میگفتند: این علیِ من مثل كمالالملك خواهد شد!... گاهی ایشان یكی از نقاشیهای مرا عمداً در جیب میگذاشتند و در حضور من به دیگران نشان میدادند و میفرمودند: ببینید كه علیِ من چه نقاشی جالبی كشیده! اینطور ما را تشویق میكردند و همین تشویقهای ایشان بود كه مسیر زندگی فرهنگی یا هنری ما را غیرمستقیم مشخص میكرد».
خانهای كه محل اجتماع اهل فضل بود
به جز تعلیمات پدر و همه تلاشهایش برای پرورش روحیِ فرزندان، یكی دیگر از عواملی كه در گرایش بانو مهدیه الهی قمشهای به وادی فرهنگ و ادب و عرفان نقشی مهم داشته، فضای خانهای بود كه او و خواهران و برادرانش زیرِ سقفِ آن قد كشیده بودند و روزگارِ كودكی و نوجوانی خویش را سپری كرده بودند.
خانه حكیم الهی قمشهای به سببِ وجود ذیقیمتِ او محل آمد و شد و گردِ هم آمدنِ اهل علم بود. استاد با آنكه در مدرسه سپهسالار و نیز در دانشگاه تهران تدریس میكردند، پارهای از كلاسهای درسی خویش را هم در خانه برپا میكردند و در آنجا شاگردان را با روی باز به حضور میپذیرفتند. استاد مهدی محقق كه از محققان برجسته و عالیترین مفاخر فرهنگ ایرانی و ادب پارسی در روزگار معاصر بهشمار میآیند، خود در روزگار جوانی به منزل استاد الهی قمشهای میرفتند و نزد ایشان درس فرامیگرفتند. استاد محقق از آن روزها اینگونه یاد كرده اند:
«در دوره لیسانس كه رشته منقول را میخواندیم، استاد من مرحوم الهی قمشهای نبودند، چون عرفان جزو برنامه ما نبود. ولی بعد شنیدم كه ایشان یك درس شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری را در منزل خودشان كه در خیابان ری بود، تدریس میكنند و باز من با همراهی دوستم، آقای شیخ محمدرضا ربانی تربتی، عصر میرفتیم، خدمت ایشان. ایشان خیلی علاقه داشت به شاگردانش و تشویق میكرد. اگر در ضمنِ درس دادن شعری را قرائت میكردند كه من دنبالهاش را میگرفتم، خیلی خوشحال میشدند كه شعر را از قبل حفظ كردهام. ما نزد ایشان شرح منظومه را میخواندیم و هر ماه یكی دو بار بدون اینكه مطّلع باشیم، غافلگیر میكردند و شام را در خدمتشان میماندیم و روش هم این بود كه موقع خداحافظی پس از درس، میفرمودند كجا میخواهید بروید؟ حالا بنشینید، حالا بنشینید! و ما از این تأكید و لحن ایشان میفهمیدیم كه مقصودشان این است كه ما مفتخر باشیم كه شام را در خدمتشان باشیم و فوری از همان درِ اتاق مجاور كه به قسمت خانوادگی باز میشد، صدا میزدند، كمال! نظام! بیار هرچه ماحضری هست. كلمه ماحضری را ایشان به كار میبردند، یعنی هرچه كه هست، هرچه داریم، چون ایشان اهل تشریفات نبودند. بعد متوجه میشدیم كه قبلاً هماهنگ شده و در سینی یا مجمعه فلزی، یكی از فرزندان استاد، حالا كمالالدین یا نظامالدین شام را میآوردند و در خدمت ایشان صرف میكردیم». كتابی حاصل سالها انسِ با مثنوی
ازجمله آثاری كه بانو مهدیه الهی قمشهای نكات و دقایق و ظرایفِ آن را نزد پدرِ دانشمند خویش فرا گرفته بود، كتابِ «مثنوی معنوی» مولانا جلالالدین محمد بلخی خراسانی است. وی دَه سال نزد پدر مثنوی مولانا را میخوانده و بیتردید همین كسبِ فیضِ طولانی مدت از مهمترین دلایل جذب شدنِ استاد مهدیه الهی قمشهای به جهانِ مثنوی بوده است. دلدادگیِ این بانوی ادیب به مثنوی معنوی بدان حد بود كه وی بخش مهمی از توانِ جسمی و روحی خویش را تا پایانِ عمر صرف، تحقیق در مثنوی و شناساندنِ آن به عمومِ مردم كرد. بسیاری از افرادی كه روانشاد مهدیه الهی قمشهای را میشناسند، شاید چهره خندان او را اول بار در یكی از برنامههای تلویزیون دیده باشند؛ آنگاه كه وی داشت با بیانی شیرین و شیوا، ابیات یا قصههایی از مثنوی معنوی را به گوشِ جان مخاطبان آشنا میساخت.
یكی دیگر از جلوههای تلاش وی در راه شناساندنِ مثنوی معنوی و اندیشه مولانا به عموم مردم به تألیف كتاب «سیری در گلزار مثنوی» بازمیگردد. وی در مقدمه این كتاب، مخاطبان را یادآور شده است كه «مثنوی مولانا بهتحقیق گنجی است رایگان برای ما فارسیزبانان كه به زبانِ اصلی از آن بهرهمند شویم. درحالیكه جامعه غرب از ورای ترجمه مست و شیفته این شاعر عارف است، بهطوری كه در سالهای اخیر، از كتابهای پُرفروش در آمریكا به شمار میرفته است».