« یه آدمِ لال » داستان دربارهی سه مرد در خانهای در یك خیابان است كه اگر قادر به ادای كلمات بودم، آن را تعریف میكردم. آن را در گوش زنان و مادران نجوا میكردم. به خیابان میشتافتم و داستان را دوباره و دوباره بازگو میكردم. 7 سال پیش
« بعضی چیزها پایدار می مانند » برنامه كار من این است كه در كتاب خودم، آن حس عجیب و غریبی را كه به تدریج، از زمان طفولیت، درباره مسائل زندگی ذره ذره در جانم رخنه كرده بیان كنم. اگر قرار بود درباره مسائل زندگی شهری مركزی در چین یا در یك جنگل افریقایی بنویسم، ... 8 سال پیش
« در شهركی غریب» اینجا ساكت و آرام است، اما سكوت نیست. یك وقتی در دهكدهای نزد دوستی بودم، میگفت «میبینی؟ اینجا هیچ سرو صدایی نیست، سكوت مطلقست.» می بینید؟ دوست من دیگر این صداها را نمیشنید.... 8 سال پیش