فاجعه منا و شهادت جمعی از مهاجران الی الله در سال 1394، موجی از اشعار شاعران را در ثبت این واقعه تلخ و جانسوز به دنبال داشت.
باید گفت در همان ساعات و روزهای نخستین بعد از فاجعه، شاعران از نخستین اقشاری بودند كه تلاش كردند با قلم خود، هم در ثبت این واقعه بكوشند، هم تسلای دل داغداران باشند و هم در جهت تنویر افكار عمومی، روشنگری كنند.
رضا اسماعیلی یكی از همین شاعران است كه در واكنش به این حادثه جانسوز، درد دلی با امام زمان خود دارد:
ای صبح صادق! بر رُخ آئینه چین است
در كوچههای نور، ظلمت در كمین است
از حیله رمّالها دنیا سیاه است
از فتنه دجّالها، قرآن غمین است
دنیا ز بوی معرفت خالی ست مولا
جهل مُركب با دل انسان قرین است
حالی نمیپرسد كسی از حضرت دین
دین در زمین، تبعیدی و حسرت نشین است
بُت می پرستد روح انسان مُچاله
شیطان اغواگر، خداوند زمین است
«لا مذهبی»، دین جدید خلق دنیاست
تلخ است، اما قصه دنیا همین است
عصر ظهورست و زمین از مُدعّی، پُر
دجّال هم شد مُدعی! این چندمین است؟
عَجِّل عَلی، یا حضرت موعود، یا عشق!
والعصر! انسان در زمین تنهاترین است
تكلیف دنیا میشود روشن به نورت
لا تُخلف المیعاد، صد در صد چنین است
در صبح یك آدینه میتابی به عالم
دل های ما مشتاق آن صبح مُبین است
باید كه ما از پرده غیبت درآییم!
شرط ظهور حضرتت، تنها همین است
حامد عسكری نیز شعری در این باره سروده است؛ شاعری كه نمی داند از مانده ها بنویسد یا از رفته ها:
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
به استخاره نشستم كه ابتدای غزل را
ز ماندهها بسرایم؟ ز رفتهها بنویسم؟
نه عمر نوح نه برگ درختهای جهان هست
بگو كه داغ دلم را كی و كجا بنویسم؟
مصیبت عطش و میهمانكشی و ستم را
سه مرثیه ست كه باید جدا جدا بنویسم
چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشك به سردی سنگها بنویسم
چگونه قصه مهمانكُشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم
منا كه برف نمیآید این سپیدی مرگ است
چهسان ز مرگ رفیقان باصفا بنویسم؟
او در ادامه همین شعر، گریزی هم به صحرای كربلا میزند و اینگونه میسراید:
خبر ز تشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یك دو خطی هم ز كربلا بنویسم
نمانده چاره به جز اینكه از برادر و خواهر
یكی به بند و یكی روی نیزهها بنویسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چرا ز ناله زنجیر و زخم پا بنویسم
به روضه خوان محل گفته ام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی، من از منا بنویسم.
در بخشی از شعر علیرضا قزوه درباره این فاجعه هم اینگونه میخوانیم:
ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از كید شمر، كرب و بلا
ناگهان شاه نابكار حجاز
راه را بست بر جماعت، باز
شمر گر آب بست این ره بست
حرمت كعبه و منا بشكست
این همان مردمان دلگیرند
به كدامین گناه میمیرند؟
بارها راه عشق اگر شد گم
راه بگشوده اند این مردم
پیش از این بود راضی از اینها
نور چشمان سیدالشهدا
قرنها رفته است و اینك باز
ظلم دیگر به میهمان حجاز
حاجیان خسته از مصائب شام
ظلم اینان كجا و ظلم هشام؟
با چنین ظلم و جور و نفس و هوی
ابن عبدالملك كجا و شما!
دید او ازدحام اهل حرم
در حریم حرم نزد دو قدم
گرچه او از هوای نفس شكست
بهر نظاره گوشه ای بنشست
استلام حجر نكرد هشام
چون شما تیغ بر نكرد هشام
هرچه را آن شقی رعایت كرد
نسل عبدالعزیز غارت كرد.
و اما یك رباعی از مصطفی محدثی خراسانی كه در كمال اختصار، عرفات را خالی از عرفان میبیند:
وقتی عرفات خالی از عرفان است
رمی جمرات بازی شیطان است
حج تو جهاد است زمانی كه حرم
در تولیت آل ابوسفیان است
در عین حال سیاوش امیری هم در دو بیت، این مصیبت جانگداز را به سوگ نشسته است:
شور و شیون ای مسلمانان رواست
قتل عامِ اهل قبله در مناست
زین سپس این روز ِداغ و درد ماست
«عید قربان» جلوهای از «كربلا»ست
فاطمه نانی زاد نیز یكی از بانوان شاعر است كه در شعر خود، خطاب به حضرت بقیت الله(عج) میگوید:
یمن و شام و جنگ و خونریزی
دلت آقا گرفته بود امسال
میرسی كِی سوار جاده عشق؟
نرسیده زمان استهلال؟
خیمه خیمه به جستجو بودند
كه ببینند روی ماهت را
آرزوی دل همه این بود
بوسه باران كنند راهت را
روضه خوان، خیمه را به وجد آورد
روضه مشك و دست سقا بود
در زلالیِ اشك حاجیها
جَلَوات حسین پیدا بود
آه حاجیِ حج نیمه تمام
عید قربان كجا و عاشورا
جبل الرحمه، خاطرات حسین
درد و دلهای سیدالشهدا
عرفات و دعا و زمزمهها
جان به قربان كام عطشانت
«و فدیناه» روضه شد، جانسوز
بدن چاك چاك و عریانت
عید قربان رسید و تشنه لبان
عید قربان شان قیامت شد
در طلوعی كه آرزو كردند
قسمت عدهای شهادت شد
لیله قدرشان چگونه گذشت؟
كه محبت خرید آنها را
پس رقم زد كه حج شان مقبول
و چنین برگزید آنها را
چه قدر بغض در گلوشان بود
حاجیانی كه تا منا رفتند
آه، تقدیر عده ای این شد
از منا سوی كربلا رفتند
حرم امن و حرف ناامنی
موسم حج و كاروان در راه
آل فتنه دوباره صف بسته
با یزید زمانه شد همراه
و این هم شعری از نفیسه سادات موسوی، تقدیم به همسران جامانده حاجیان شهید:
چمدان را كه جمع میكردیم، هركسی یك نفس دعا میخواست
پسرت عاقبت به خیریّ و، دخترت اذن كربلا میخواست
اسمها را نوشته بودی تا، هیچ قولی ز خاطرت نرود
مرد همسایه شیمیایی بود، همسرش وعده شفا میخواست
من كه این سالها قدم به قدم، پا به پای تو زندگی كردم
در خیالم دمی نمیگنجید، دل بی طاقتت چه ها میخواست
تو شهادت مقدّرت بوده، گرچه از جنگ زنده برگشتی
ملك الموت از همان اول، قبض روح تو را مِنا میخواست
عصر روز گذشته در عرفات، در مناجات عاشقانه خود
تو چه گفتی كه من عقب ماندم؟ كه خدا هم فقط تو را میخواست؟!
ما دو تن هر دو همقدم بودیم، لحظه لحظه كنار هم بودیم
كاش با هم عروج میكردیم، كاش میشد اگر خدا می خواست
سجاد شاكری نیز در شعری، راه بستن را، تخصص آل سعود می داند و می سراید:
یك زمان، كوچه بنی هاشم!
یك زمان، بسته، راههای مِناست
قتل مظلوم، در شلوغیها
راه بستن، تخصص اینهاست!
شعر دیگر در این مناسبت جانگداز، غزلی از محمدمهدی عبداللهی است:
نشسته ام بنویسم كه عید قربان است
چه روی داده خدایا غزل پریشان است
چه روی داده در این عید خون كه آن بالا
ستاره بر گذر حاجیان گل افشان است
دوباره دست سیاهی مسیر را بسته
دوباره چشم زمین و زمانه گریان است
دوباره واژه نفرت، دوباره آل سعود
كه قاتل نفس زائران رحمان است
صفای عاشق دل خسته در منا این است
كه مرگ سرخ عنایت ز حیّ سبحان است
ببین كه خون شهیدان بیت حق جاریست
كنار رمی سعودی كه اصل شیطان است
برای عرض خوشآمد به محضر حجاج
یقین كه حضرت غایب كنار ایشان است
اگرچه طعم غزل طعم تلخ هجران شد
حكایتی ست كه در حزن این نیستان است
زیارت همه حاجیان چه مقبول است
كنار سعی و صفایی كه حاصلش جان است
اگرچه بغض، غزل را دچار نسیان كرد
امام شاهد ما فكر این شهیدان است
صفای مشعر دلهای منتظر بازآ
ظهور حضرت باران دوای هجران است
و اما سارا جلوداریان در شعری با عنوان «در آستان منا» ضمن اشاره به شهادت مظلومانه مهاجران الی الله، راه حل این مشكل را در سپردن كلیدداری حرم امن الهی به عاشقان میداند:
غمی سترگ، سیهپوش كرده معبد جان را
غمی دوباره به هم ریخته زمین و زمان را
به هر طرف كه نظر میكنم عزای عزیزی ست
بیا بیا كه بگرییم داغهای گران را
دلم، تجلی مهر محمد(ص) است و لیكن
چگونه شرح دهم كینه ابولهبان را
رژیم آل سعود است اینكه موعد میقات
به بیكفایتیاش تلخ كرده كام جهان را
رژیم آل سعود است اینكه موسم قربان
در آستان منا، ذبح كرده پیر و جوان را
مگر به حرمت خون مهاجران الی الله
رها كند دگر این بارگاه خلدمكان را
مگر كه اهل یقین را به حال خود بگذارد
كه قرنهاست فروخورده بغضهای نهان را
به حیرتم كه چرا در حریم امن خداوند
نفس بریده ز حجاج و برگرفته امان را؟
كجاست ساقی كوثر، كه بشنود دم آخر
حكایت عطش زائران و تشنه لبان را؟
كلیدداری كعبه، سزای ناخلفان نیست
به عاشقان بسپارید این بهشت و جنان را
مرتضی حیدری آل كثیر هم از شاعرانی است كه در این باره شعری دارد و ما برای اختصار تنها چند بیت آخر آن را از نظر می گذرانیم:
كلید كعبه به دست اینك این ابولهب است آه
كه جای داده در این خانه "لات" بی سروپا را
كجاست عزم محمد كه با لبانی از اعجاز
ندا دهد دم "تبت یدا ابی لهب" ا را
سوار بر خر دجال قوم آل سعودند
كه بسته اند ره موجهای رو به سما را
درست موسم "قربان" به پای بسته شیطان
چگونه كُشته ببینیم حاجیان منا را؟
و این نیز، گوشهای است از شعر محسن عرب خالقی كه در عین تشبیه این فاجعه با حماسه كربلا، این دو را قابل مقایسه نمیبیند:
قرار بود به گوش تمامی دنیا
صدای خنده ابلیس از منا برسد
قرار شد خبر انتقام از اسلام
به گوش لات و هبل از دل حرا برسد
قرار شد كه در این شاهكارِ آل سقوط
ز شرق احسنت، از غرب، مرحبا برسد
آهای شرطه گربه صفت كنار بایست
كمی به ماهی در حوض هم هوا برسد
شكست كشتی انسانیت در این دریا
خدا كند دگر از راه، ناخدا برسد
اگرچه عمق مصیبت زیاد هست ولی
قرار نیست كه مكه به كربلا برسد
اگرچه حرملهها راه آب را بستند
قرار نیست كه تیر از كمان رها برسد
اگر چه مانده روی خاك پیكر حجاج
قرار نیست كه یك اسب بی حیا برسد
قرار نیست برای مراسم تدفین
سری جدا برسد، پیكری جدا برسد
سلام بر لب عطشان سیدالشهدا
خدا كند كه به گوشش سلام ما برسد
صدای أشهد أن علی ولی الله
به زودی از بام خانه خدا برسد
منبع: مهر