ویراست دوم ترجمه «مرشد و مارگریتا» چاپ شد

ویراست دوم ترجمه عباس میلانی از رمان «مرشد و مارگریتا» نوشته میخائیل بولگاكف توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

1399/04/04
|
08:28

ویراست دوم ترجمه عباس میلانی از رمان «مرشد و مارگریتا» نوشته میخائیل بولگاكف به‌تازگی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است.

«مرشد و مارگاریتا» یكی از مشهورترین و مهم‌ترین آثار ادبیات روسیه محسوب می‌شود كه 25 سال پس از درگذشت نویسنده‌اش اجازه چاپ گرفت و منتشر شد. با گذشت یك شب از چاپ این كتاب، 300 هزار نسخه از آن به فروش رفت. زمان درگذشت بولگاكف جز همسر و تعدادی از دوستان نزدیك‌اش كسی از وجود این رمان خبر نداشت. بولگاكف 13 سال پایانی عمر خود را صرف نوشتن این كتاب كرد.

پس از چاپ كتاب و فروش یك‌شبه نسخه‌های آن، هر جلد «مرشد و مارگاریتا» چندبرابر قیمت به‌فروش می‌رفت. این رمان كه به خیلی از زبان‌ها ترجمه شده، 3 داستان موازی دارد كه درباره سفر شیطان به مسكو، داستان پیلاطس، فرماندار رومی و به صلیب‌كشیدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا هستند.

اولین‌چاپ ترجمه عباس میلانی از این‌كتاب، سال 62 عرضه شد. چاپ‌های بیست‌واول و بیست‌ودومش نیز به‌ترتیب زمستان 97 و بهار 98 به بازار نشر آمدند. این‌ترجمه مهرماه 98 به چاپ بیست و سوم رسید و برای چاپ بیست و چهارم، ویراست دوم آن منتشر شده است.

محمدرضا جعفری مدیر نشر نو در توضیحی كه ابتدای كتاب آمده درباره چاپ ویراست دوم این‌ترجمه نوشته است: «در آستانه چهلمین سال نشر ترجمه فارسی مرشد و مارگریتا بهتر دیدیم متن فارسی را با جدیدترین ترجمه آن به زبان انگلیسی كه توسط ریچارد پی‌ویر و لاریسا ولوخونسكی انجام گرفته است،‌ با توجه به متن روسی، مقابله كنیم. ویراست جدید و بعضی پانوشت‌های آن حاصل این‌مقابله است.»

ترجمه انگلیسی مورد اشاره جعفری سال 2016 توسط انتشارات پنگوئن منتشر شده است. ویراست دوم ترجمه میلانی، مقدمه‌ای به‌قلم خود مترجم را نیز به‌همراه دارد كه ژانویه سال 2020 میلادی نوشته شده است. به‌علاوه مقدمه قدیمی این‌مترجم كه سال 1362 نوشته شده، هم پس از مقدمه جدید وی در كتاب آمده است.

در قسمتی از این‌كتاب می‌خوانیم:

ریمسكی پرسید: «تا یالتا چقدر راه است؟»

واره‌نو خا از قدم زدن باز ایستاد و فریاد زد: «فكرش را كردم! تا سباستوپول، با قطار، حدود هزار و پانصد كیلومتر است و از آنجا تا یالتا هم خودش هشتاد كیلومتر! البته، هوائی‌اش كمتر می‌شود.»

پس قطار منتفی است... پس با چی رفته؟ جنگنده نیروی هوایی؟ مگر می‌گذارند استیوپا با پای برهنه سوار جنگنده شود؟ و چرا؟ شاید كفشش را وقتی كه به یالتا رسیده در آورده؟ این هم خودش مشكلی است: چرا؟ تازه، حتی اگر كفش هم پایش بود، باز هم اجازه نمی‌دادند سوار جنگنده شود! نخیر، مساله جنگنده كلا منتفی است. ولی در تلگراف هم گفته شده بود كه كمی بعد از ساعت یازده و نیم وارد اداره پلیس شد و در ساعت ... در مسكو داشت با تلفن صحبت می‌كرد... ببخشید... (صفحه ساعت ریمسكی مقابل چشمهایش ظاهر شد).

ریمسكی سعی كرد به یاد بیاورد عقربه‌ها كجا ایستاده بود... وحشتناك است! روی ساعت یازده و بیست دقیقه بود!

پس بالاخره چی شد؟ گیرم بعد از صحبت تلفنی، استیوپا بی‌معطلی به فرودگاه رفته و مثلا ظرف پنج‌دقیقه به آنجا رسیده (كه البته ممكن نیست) و گیرم هواپیما هم فورا پرواز كرده، باز هم می‌بایستی بیش از هزار و پانصد كیلومتر را در كمتر از پنج دقیقه پیموده باشد. در نتیجه، سرعت هواپیما قاعدتا باید ساعتی هجده هزار كیلومتر باشد. ممكن نیست. پس یعنی اینكه در یالتا نیست!

این‌كتاب با 534 صفحه مصور، شمارگان 3 هزار و 300 نسخه و قیمت 80 هزار تومان منتشر شده است. برای این‌كتاب نسخه جلد زركوب هم در نظر گرفته شده كه با قیمت 95 هزار تومان عرضه می‌شود.
منبع: مهر

دسترسی سریع