تصوف و عرفان با پیشینه و پشتوانه ی دور ، بر فرهنگ و ادب فارسی اثرها گذاشته و آثاری بسیار و شاید بی مانند پدید آورده است .عرفان اسلامی كه از اندیشه ی دینی ریشه گرفته ، در گذر زمان بر دیگر كیش ها و روش های عرفانی تاثیر نهاده است .
نویسنده : باقر خلیلی
تصوف و عرفان با پیشینه و پشتوانه ی دور ، بر فرهنگ و ادب فارسی اثرها گذاشته و آثاری بسیار و شاید بی مانند پدید آورده است .
عرفان اسلامی كه از اندیشه ی دینی ریشه گرفته ، در گذر زمان بر دیگر كیش ها و روش های عرفانی تاثیر نهاده است .
تصوف در اسلام پذیرفته نیست ، وگرچه «صوفی » در دیوان حافظ واژه ی پر بسامد است ، در اندیشه و شعر حافظ به گونه ای دیگر خودنمایی می كند .
زیركی و شاید راز ماندگاری حافظ این باشد كه در هیچ مرحله ای متوقف نشده و همواره به سوی تعالی رفته است .درباره ی واژه ی صوفی هم دگرگون شدن اندیشه اش به روشنی دیده می شود .
«صوفی» پیش از حافظ و در روزگار او معنی و مفهوم « پیر و مرشد » داشته و حافظ هم به او خوش بین بوده است :
صوفی سرخوش از این دست كه كج كرد كلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
یا :
صوفی از باده به اندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشه ی این كار فراموشش باد
یا :
صوفی صومعه ی عالم قدسم ، لیكن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم
و سپس اندیشه ی دیگر می كند و می گوید :
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
وین زهد خشك را به می خوشگوار بخش
یا :
صوفی نهاد دام و سر حقه باز كرد
بنیاد مكر با فلك حقه باز كرد
كه این بیت شاید تعریضی باشد به عماد فقیه كرمانی كه شاعری میانه و زاهدی ریایی بوده است و حافظ در بیت دیگری از همین غزل او را نكوهیده و به شاه شجاع پند داده است كه به او اعتماد نكند :
ای كبك خوشخرام كجا می روی بایست
غره مشو كه گربه ی عابد نماز كرد
زیرا عماد فقیه گربه ای تربیت كرده بود كه حركاتی چون عبادت ! انجام می داد .
اندیشه و شعر حافظ درباره ی حافظ ایستا نبوده و همواره دگرگون شده است ، تا آن جا كه :
صوفی شهر بین كه چون لقمه ی شبهه می خورد
پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف
و سرانجام او را صوفی ، دجال و ملحد می خواند :
كجاست صوفی دجال فعل ملحد شكل ...........
یا به گونه ها و با واژه های دیگر چون : كوته آستین كه اشاره به آستین كوتاه خرقه ی صوفیان است یا ارزق پوش كه رنگ كبود جامه ی صوفیان بوده و نیز صوف پوش آنان را رسوا كرده است :
به زیر دلق ملمع كمندها دارند
دراز دستی این كوته آستینان بین
یا :
خدا را كم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان مپوشان
در این صوفی و شان دردی ندیدم
كه صافی باد عیش درد نوشان