یادداشت روز : نوروز در اشعار شاعران پارسی گوی نوبهارست، درآن كوش كه خوشدل باشی...

طلیعه سخن امروز شعر حضرت حافظ است پس آشكارست كه از او و از همین غزل دلكشش سخن خواهیم گفت.

1398/01/06
|
15:06

نویسنده: ارسطو جنیدی

عاشقان نوروز باستانی ایران زمین، درود بر شما.
باز هم این عید بی مانند و زیبا بر دلهای شادتان مبارك و خجسته باد.
طلیعه سخن امروز شعر حضرت حافظ است پس آشكارست كه از او و از همین غزل دلكشش سخن خواهیم گفت.
دم را غنیمت دانستن، از درون مایه های پر تكرار ادبیات ماست. حكیم عمر خیام و خواجه حافظ شیرازی، هردو بر این اصل تاكید كرده اند:

نوبهار است در آن كوش كه خوشدل باشی

كه بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

به سرعت برق و باد خواهد گذشت ایام زندگانی ما، پس چرا به اندوه سپری كنیم؟ چرا این كوله بار غمها و حسرتها را بر دوش گرفته از این سال به آن سال با خود حمل كنیم؟
رند بزرگوار ما، چه زیركانه از شراب معرفت و دانایی سخن می راند. شرابی كه نوشیدنش غمها را از یاد نمی برد، بلكه از بین می برد و نابود می كند:

من نگویم كه كنون با كه نشین و چه بنوش

كه تو خود دانی اگر زیرك و عاقل باشی

اگر اهل دل باشی، نوای بلبل و نغمه چنك برای تو جلوه ای دیگر دارد و تو را به سوی صافی شدن دل سوق می دهد. اگر به راستی قابل باشی. و قابل بودن یعنی مشتاق بودن یعنی تشنه بودن یعنی در جستجوی نیكی بودن:

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی

وعظت آن گاه كند سود كه قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد كه ز كار همه غافل باشی

دنیا زیباست ولی غمهای آن جانكاه است و عمر انسان نیز چون سرمایه ایست كه هر روز مقداری ازان كم می گردد. پس چه حاصل كه سرمایه با ارزشی را كه نگهداشتنی نیست و بازگرداندنی هم نیست مصروف غصه و اندوه دنیایی كنیم كه كارش ساختن همین دردها و رنجهاست...

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشكل باشی

اما چگونه به غمها بی توجه باشیم، حال آنكه ما را از هر سو احاطه كرده اند؟
اینجا باز همان شراب معرفت كه در سخن مولانا و سعدی و حافظ جلوه گر است، به نیكویی عرضه می شود: تنها راه نابود كردن خانه غم، وصال به خداوند و عشق به اوست. اگر نیك و نیكو باشی و پاك و صافی دل، وصال خداوند برای تو ممكن خواهد بود. زیرا او در پشت همه چیزهای خوب و زیبا و پاك است:

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

و این وصال هم لطف و عنایت ویژه خداوند خالق بهار را می طلبد كه تنها اگر او بخواهد میسّر خواهد شد:

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

آری، خداوند دلهای زلال را صید خویش می كند و این اسارات عین آزادیست.... چنانكه در اشعار دیگر شاعران ما نیز برآن تاكید رفته است.
پس حافظ نیز از مغتنم شمردن عمر آغاز می كند اما بها ندادن به غم دنیا و لذت بردن از زیباییهای طبیعت را نه در بی قیدی و لاابالی گری، كه در حكمت و دانایی و عشق جستجو می كند. و این معجزه سخن خود حضرت حافظ است كه شعر بی مانند او، شرابی از معرفت انسانی را به ما می نوشاند و آنگاه تازه بهار را در می یابیم و خوشدلی را چه نیكو لمس خواهیم كرد.

نوروزتان لبریز از شادی و شادمانی، ای مخاطبان پاك سرشت حافظِ شاد و مهربان

دسترسی سریع