ماجرای این كتاب درباره دختر به نام سوفی است كه در آستانه 15 سالگی قرار دارد و خانه آنها بیرون از شهر است. از همان خط اول مشخص است كه سوفی ذهن خلاقی دارد و با دوستانش درباره موضوعات مهم بحث و گفتوگو میكند. تا اینكه یك روز ...
دربتره نویسنده : یوستین گردر، نویسنده نروژی و معلم فلسفه است. عمده شهرت او بهخاطر نگارش كتاب آموزش فلسفه در قالب داستان با عنوان دنیای سوفی است. و رماننویس و خالق داستانهای كوتاه است كه بیشتر دارای اطلاعات فلسفی برای مخاطبین جوانش میباشد. یوستین گردر در رشته فلسفه، الهیات، و ادبیات از دانشگاه اسلو فارغالتحصیل شد و سپس بهمدت دهسال بهتدریس «تاریخ عقاید» در دبیرستانها پرداخت. رمان معروفش بهنام دنیای سوفی كه در سال (1991 میلادی) منتشر شد او را به شهرت رساند. این كتاب تاكنون به 54زبان مختلف برگردانده شده و میلیونها جلدِ آن بهفروش رفتهاست.
این كتاب داستانی درباره تاریخ فلسفه است كه به شكل رمان نوشته شده است.
گردر به دنبال متن سادهای بود تا از طریق آن فلسفه را به راحتی به شاگردانش یاد دهد اما چنین متنی نیافت و به همین خاطر خود در صدد نوشتن كتاب دنیای سوفی برآمد. كتابی كه در همان چند سال اول انتشار با استقبال بسیار خوبی روبهرو شد، به بیش از سی زبان ترجمه شد و تاكنون میلیونها نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است.
در قسمتی از پشت جلد كتاب دنیای سوفی آمده است:
گردر استاد سادهنویسی و ایجاز است. سه هزار سال اندیشه را در 600 صفحه میگنجاند، و زیركانه از قول گوته میگوید: «كسی كه از سه هزار سال بهره نگیرد تنگدست بهسر میبرد.» و چه راحت مباحث پیچیده فلسفه غرب را، بیآنكه مبتذل شود، به زبان ساده و شیوا و همهفهم بیان میكند: از جمله بهرهجویی مسیحیت را از نظریههای افلاطون و ارسطو، ریشه گرفتن فرهنگ اروپایی را از فرهنگ سامی و هند – اروپایی، هگل را و بحث آنچه عقلی است ماندنی است، و دوران خود ما را و انسانِ محكوم به آزادی را و غیره و غیره.
ماجرای این كتاب درباره دختر به نام سوفی است كه در آستانه 15 سالگی قرار دارد و خانه آنها بیرون از شهر است. از همان خط اول مشخص است كه سوفی ذهن خلاقی دارد و با دوستانش درباره موضوعات مهم بحث و گفتوگو میكند. یك روز وقتی سوفی از مدرسه به خانه برمیگردد، مثل همیشه صندوق پستی را چك میكند. اما این بار با نامهای كه برای خود او آمده است غافلگیر میشود:
امروز فقط یك نامه در صندوق بود – و آنهم بهنام سوفی. روی پاكتِ سفید نوشته شده بود: «سوفی آموندسن، شماره 3 كوچه كلوور». و دیگر هیچ. نمیگفت از كیست. تمبر هم نداشت.
در را كه بست پاكت را باز كرد. تكه كاغذی بهاندازه خود پاكت درون آن بود. روی آن نوشته شده بود: تو كیستی؟
همین و بس، فقط دو كلمه، دستنوشته، و علامت سوال بزرگی بهدنبالش.
این سوال به اندازه كافی ذهن سوفی را درگیر كرد اما این پایان ماجرا نبود. سوال عجیب دیگری هم برای این دختر نوجوان از طریق نامه فرستاده شد كه او را دعوت به تفكر میكند. سوال بعدی باعث شد به طور كلی ذهن سوفی درگیر آن شود:
جهان چگونه به وجود آمد؟
در ادامه كتاب، این نامه از حالت دو كلمه و تك جمله خارج شده و شكل نامه واقعی به خود گرفتند. نامههایی كه در آن به سوفی در یافتن پاسخ به این سوالات كمك میكرد و به تدریج فلسفه را به او یاد میداد. در ادامه شخصی كه نامهها را ارسال میكرد خود را آلبرتو كناكس فیلسوف معرفی میكند كه قصد آموزش فلسفه به سوفی نوجوان را دارد.
آیا چیزی هست كه همه به آن علاقهمند باشیم؟ آیا چیزی هست كه مربوط به همه – صرف نظر كه كی هستند و كجای جهان زندگی میكنند – باشد؟ آری، سرفی عزیز، مطالبی هست كه قطعا مورد علاقه همگان است. و موضوع بحث دوره آموزشی ما دقیقا همینهاست.
مهمترین چیز در زندگی چیست؟ اگر این سوال را از كسی بكنیم كه سخت گرسنه است، خواهد گفت غذا. اگر از كسی بپرسیم كه از سرما دارد می میرد، خواهد گفت گرما. و اگر از آدمی تك و تنها همین سوال را بكنیم، لابد خواهد گفت مصاحبت آدم ها.
ولی هنگامی كه این نیازهای اولیه برآورده شد، آیا چیزی می ماند كه انسان بدان نیازمند باشد؟ فیلسوفان می گویند بلی. به عقیده آن ها آدم نمی تواند فقط دربند شكم باشد. البته همه خورد و خوراك لازم دارند. البته كه همه محتاج محبت و مواظبت اند. ولی از اینها كه بگذریم، یك چیز دیگر هم هست كه همه لازم دارند و آن این است كه بدانیم ما كیستیم و در اینجا چه می كنیم. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 23)
برخی از سرفصلهای این كتاب عبارت است از:
سقراط – هركس كه بداند كه نداند از همه داناتر است
افلاطون – آرزوی بازگشت به قلمرو روح
ارسطو – سازماندهندهای موشكاف كه میخواست مفاهیم ما را روشن كند
قرون وسطا – فرق است میان راه را تا نیمه رفتن با راه را خطا رفتن
اسپینوزا – خدا خیمهشبباز نیست
هگل – آنچه عقلی است ماندنی است
ماركس – شبحی بر اروپا سایه افكنده
داروین – كشتی حامل ژن بر پهنه زندگی
فروید – تمایلات زشت و خودخواهانهای در او پدید آمده بود
انفجار بزرگ – ما نیز ذراتی از ستارگانیم
جملاتی از متن كتاب دنیای سوفی را در زیر می خوانید :
عجیب نبود كه نمی دانست كیست؟ و بی انصافی نیست كه انسان در قیافه خود دستی ندارد؟ این قیافه را به او قالب كرده بودند. آدم می تواند دوستانش را خود انتخاب كند، اما انتخاب خودش درست خودش نیست. حتی بشر بودنش هم دست خودش نیست. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 14)
هراكلیتوس تاكید كرد كه اضداد ویژگی جهان است. اگر هیچگاه بیمار نشویم، نمیدانیم تندرستی چیست. اگر هیچگاه گرسنه نشویم، از سیر شدن لذت نمیبریم. اگر هیچگاه جنگی روی نمیداد، قدر صلح را نمیشناختیم. و اگر زمستان نباشد، بهار هم نمیآید. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 48)
ارسطو، همانطور كه قبلا گفتم، در اندیشه تغییرهای طبیعت بود. «جوهر» همواره توان آن دارد كه «صورت» خاصی را تحقق بخشد. میشود گفت «جوهر» پیوسته در تكاپوست چیزی را از قوه به فعل درآورد. هر تغییر در طبیعت، به نظر ارسطو، دگرگونی یك جوهر است از «قوه» به «فعل». (كتاب دنیای سوفی – صفحه 132)
ارسطو میپرسد: چگونه باید زیست؟ خوب زیستن مستلزم چیست؟ و پاسخ میدهد: انسان فقط در صورتی میتواند خوشبخت شود كه همه توانایی و شایستگی خود را به كار اندازد. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 138)
رنسانس، بیش از هر چیز دیگر، دید تازهای از انسان به ارمغان آورد. انسانمداری رنسانس، برخلاف تاكید تعصبآمیز قرون وسطا بر طبیعتِ گناهكار بشر، منجر به باوری تازه به انسان و ارزش انسان شد. انسان اینك بیاندازه والا و ارجمند به شمار میرفت. یكی از چهرههای اصلی رنسانس مارسیلیو فیچینو بود كه گفت: «خود را بشناس، ای موجود الهی در جلد آدمی!» (كتاب دنیای سوفی – صفحه 232)
اسپینوزا تاكید میورزد كه تنها یك وجود، كاملا و مطلقا «علت قائم بهذات» است و میتواند با آزادی تام عمل كند. تنها خدا یا طبیعت مبین فرایندی اینچنین آزاد و اینچنین «غیرتصادفی» است. انسان میتواند برای كسب آزادی و رهایی از قیود برونی بكوشد، ولی هیچگاه به اختیار و «اراده آزاد» دست نمییابد. ما بر آنچه بر بدنمان میگذرد – كه وجهی از حالت مادی است – اختیار نداریم. همچنین اندیشیدن خود را بر نمیگزینیم. پس انسان «روح آزاد» ندارد؛ و كمابیش در پیكری مكانیكی محبوس است. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 295)
هرچه میبینی بخشی از جهان پیرامون توست، اما نحوه دیدنت بستگی دارد به عینكی كه به چشم میزنی. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 377)
به گفته هگل، مطالعه تاریخ نشان میدهد كه بشریت به سوی تعقل و آزادی بزرگتری در حركت است. رشد تاریخی، با همه جستوخیز و توقفهای آن، به سمت جلو بوده است. به همین جهت گفته میشود كه تاریخ هدفمند است. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 424)
فرافكنی، نسبت دادن خصایلی است به سایرین كه میكوشیم در خود سركوب سازیم. آدمی كه، مثلا، خیلی خسیس است، همه مردم را پولدوست میخواند. و كسی كه مدام در فكر مسائل جنسی است بیش از همه از شهوترانی دیگران به خشم میآید. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 511)
واژه كلیدی در فلسفه سارتر، مانند فلسفه كركه گور، «وجود» است. ولی وجود اینجا به معنی زنده بودن نیست. گیاهان و جانوران نیز زندهاند، وجود دارند، اما مجبور نیستند به زنده بودن خود بیندیشند. انسان تنها موجود زندهای است كه از وجود خود آگاه است. سارتر میگفت چیزهای مادی فقط «در نفس خود» – فینفسه – وجود دارند، حال آن كه انسان «برای نفس خود» – لنفسه – وجود دارد. بدین قرار وجود انسان و وجود اشیاء همسان نیست. (كتاب دنیای سوفی – صفحه 534)