یادداشت روز : حفظ و پاسداشت زبان فارسی زبان فارسی

زبان فارسی این روزها دستاویز برخی « فرهنگستان های یك نفره » شده است كه دایه مهربان تر از مادرند و هیچ نمی خواهند جز راندن واژگان عربی از زبان فارسی و با گفتن و نوشتن « پارسی » به جای « فارسی » همه مشكل ها را حل می كنند .

1397/09/06
|
16:02

نویسنده : باقر خلیلی
زبان فارسی این روزها دستاویز برخی « فرهنگستان های یك نفره » شده است كه دایه مهربان تر از مادرند و هیچ نمی خواهند جز راندن واژگان عربی از زبان فارسی و با گفتن و نوشتن « پارسی » به جای « فارسی » همه مشكل ها را حل می كنند .
*****
« قدر » یك واژۀ عربی است . خود عرب‌ها آن را به معنی كمّیت ، مبلغ ، ارزش ، قیمت ، درجه ، مرتبه ، مقام و اهمیت به كار می‌برند . جملۀ « قدر لغت‌های عربیِ فارسی شده ناشناخته ، بد شناخته ، عوضی شناخته مانده است » را می‌توان با توجّه به معنی‌های « قدر » خواند .
به چند نمونه از كاربرد این واژه در شعر « سعدی شیرازی » استاد سخن فارسی نگاه می‌كنیم :
گر آن شب‌های با وحشت نمی‌بود
نمی‌‌دانست سعدی « قدر » این روز
هر كس از او به قدرِ خود آرزویی همی ‌كنند
همّت ما نمی‌كند زو بجز آرزوی او
شِكرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد
كه چون او هزار طوطی مگس است پیش قندش
سال وصال با او یك روز بود گویی
و اكنون در انتظارش روزی به قدرِ سالی
جلال و قدرِ منیعت كجا وُ وَهم كجا
من آن نی ام كه در این موقفم زبان ماند…
واژه های عربی فارسی شده : این عبارت را به انگلیسی این طور می‌گویند و می‌نویسند : لغت‌های در اصل عربی كه در زبان فارسی مقیم شده‌ و به تبعیت زبان فارسی در آمده‌اند و برای گویندۀ فارسی زبان دیگر خارجی حساب نمی‌شوند ، چنان كه مثلاً سید محمّد طباطبایی معروف به سنگلجی ، فقیه متولّد كربلا ، ساكن تهران و از رهبران جنبش مشروطۀ ایران « ایرانی » بود و نه دیگر از اعقاب عَبدِ مَناف بن قصی بن كلاب عرب .
امّا سعدی ، همان استاد سخن فارسی ، گهگاه در تنگنای وزن و قافیه شاید ، یا به دلیل هرچه شما بگویید ، مثلاً به جای كلمۀ فارسی اصیل و آشنا برای همۀ « زمستان » كلمۀ فارسی نشدۀ عربی مانده را به خانۀ زبان خود می‌آوَرَد و او را « خودی » معرّفی می‌كند:
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم «صیف» و چه پوشم شتا
ای شكم خیره به تایی بساز
تا نكنی پشت به خدمت دو تا !
كلمۀ « صیف » به معنی « تابستان » هم دلیل و بهانه‌ای نداشته است كه بتواند سجلّ و گذرنامۀ فارسی بگیرد ، امّا یكی از بستگانش كه « صیفی » باشد، در روستای « فارسی زراعتی » اجازۀ اقامت گرفته است . شاهد از لغت ‌نامۀ دهخدا : « صیفی – [ ص َ / ص ِ (ص نسبی ) منسوب به صیف. تابستانی؛ مقابل شتوی. || آنچه در تابستان كارند و به دست آید، چون : خیار، بادنجان ، هندوانه و خربزه »
در اینترنت می‌‎گشتم ببینم دربارۀ شمار لغت‌های عربی در زبان فارسی پژوهشی شده است یا نه ، كه برخوردم به مقالۀ « برهم‌ كُنش زبان‌های فارسی و عربی » و خواستم بفهمم كه تركیب خیال انگیز « بَرهم كُنش » چه معنایی دارد . همان پایگاه پاسخ داد : « بَرهَم‌كُنِش ، اندركُنِش ، هم كُنِشی یا تعامل ، عملی است كه بین دو یا چند موجودیت ، شیء ، پدیده ، یا فرایند – كه اثر متقابل برهم دارند – رخ می‌دهد . هنگامی كه دو یا چند چیز ، به كنش و واكنش (فعل و انفعال) با هم می‌پردازند ، گویند كه آن ها با یكدیگر برهمكنش (یا تعامل) دارند . برهم ‌كنش در اجسام می‌تواند حالت آن ها را تغییر دهد یا بر نحوهٔ انجام تحوّل اجسام تأثیر بگذارد . همچنین در پدیده‌ها برهم‌ كنش موجب به ‌وجود آمدن پارامترهای اضافی می‌شود كه باید در محاسبات منظور شوند » همۀ این تلاش « عربی زدایی » تبرّكی و شعاری در این پارسینه سازی برای این بوده است كه ننگ « تأثیر متقابل » را از دامن پاك زبان پارسی بزدایند و آن را « پاكینه » و « كُنشناشده » كنند !
توضیح آنان را چند بار بخوانید و راز بزرگ مشكل فرهنگی ما را كشف كنید .
باز هم در این باره نقل خواهیم كرد . والسلام

دسترسی سریع