بحث زبان بحثی گسترده و پردامنه است كه از هرچه بگویی ، كم گفته ای . نخستین بحث درباره چگونگی شكل گرفتن و بالیدن آن است .
نویسنده : باقر خلیلی
گسترۀ زبان فراتر از ایجاد ارتباط میان مردم است كه زبان را برای اندیشیدن ، شكل گیری شخصیت ، ساخت هویت فردی و اجتماعی ، ایجاد فرهنگ و بالاخره شكل دادن به مفهوم اجتماع انسانی یك جامعه مشخص باید در نظر گرفت .
زبان پدیدهای پویا و زنده است كه همواره خود را بازسازی می كند ، دلیلش هم روشن است . این پدیده بر بسترانسان زنده و ارتباط و گسترۀ رفتاراجتماعی او حركت می كند ، در نتیجه پیوسته با بستر خویش و متأثر از تكامل و قوانین حاكم بر حركت جامعه پیش می رود .
اكنون باید دید كه در تكامل زبان و ظرفیت های بیانی و شكل ادای آن چه عامل هایی مؤثر است و چه عامل هایی مایۀ بقای زبان و یا نابودی اندك اندك آن است !
بر پایه رابطۀ مستقیم تكامل اجتماعی انسان و تكامل زبان ، نخستین عامل رشد زبان ، میزان رشد و قدمت مدنیت است. گسترش و میزان پیچیدگی رابطۀ اقتصادی ، علمی ، فرهنگی مستقیم بر زبان تأثیر می گذارد و آن را پیچیده و كامل می كند . این میزان پیشرفت، ارتقای اندیشه ورزی را هم به دنبال دارد و ارتقای حد اندیشه ورزی به تكامل روابط انسانی و ارتقای دانش اجتماعی و علوم در عرصههای گوناگون می انجامد . البته این روند در همه عرصه ها ثابت و به یك میزان نیست و تحت تأثیر عوامل بسیاری همچون تحولات سیاسی ، وقایع طبیعی ، وقوع جنگ و نابودی تمدنها و از همه مهم تر هدایت آگاهانۀ انسان قرارمی گیرد و خلل وارد كردن به امر پیشرفت زبان ، مانند سخت گیری بیهوده ، مسیری منحنی را به آن تحمیل یا حتی آن را متوقف می كند .
حقیقت این است كه زبان تا پیش از زندگی شهری ، به رفع نیازهای ساده روزانه چون تأمین غذا ، پوشاك و سرپناه و رفع نیازهای عاطفی و تفكر در حوزه وقایع طبیعی محدود بوده است و طبیعتا انسان غارنشین و یا پراكنده در جنگلها ، همان اندازه به تواناییهای زبان پی برده بود كه زندگی او ایجاب میكرد.
طبیعی است كه این انسان اگر اندیشه فلسفی نیز داشته ، اندیشۀ فلسفی و زبان و واژگان آن نیز در همان محدوده دانستنیهای وی از جهان پیرامونش بوده است . در این فلسفه از سیاهچاله و نقش آن در شكل گیری كهكشانها و رابطه آن با تعریف هستی و دگردیسی آن اثری نیست ! پس طبیعتا زبان نیز نه به تأمین واژۀ تازه نیاز داشته و نه این واژۀ تازه توان ایجاد مفاهیم تازه ای داشته است كه سرانجام به تكامل زبان بینجامد .
به سخن ساده باید به وجود سیاهچاله پی برد تا بتوان برای آن واژهای برگزید و سپس با این واژه در شبكه روابط تحلیلی مغز و یافتن مفهومهای دیگر، نوعی اندیشه را پروراند!
از این راه است كه زبان به بلوغ و شاهراه تكامل می رسد اما در آن متوقف نمیشود وهستیش گرچه با شتاب كمتر، با ژرفایی بیشتر ادامه مییابد و در بیان پیچیدگی ها توانا میشود .
بنا براین تكامل زبان ، گرچه در حوزۀ عواطف انسانی ، به همانندی بستر آن ، تا پیش از تجدد در همه زبانها یكسان است و از یك روند پیروی میكند اما با پیش آمدن دگرگونیهای بزرگ اجتماعی و علمی ، این همسانی در رشد در هم ریخته است ، برخی تند تر و برخی كند تر دگرگون میشود و برخی دیگر از دور بیرون می رود.
دومین عامل رشد زبان ، حد رشد كاربران آن است. به سخن دیگر، رشد زبان با رشد علمی و معرفتی و اجتماعی كاربران یك زبان خاص رابطۀ مستقیم دارد بنابراین شمار باسوادان یك جامعه ، میزان سواد و استفاده از رسانههای جمعی و نیز آزادی فضای كاربری زبان ، از مؤلفههایی است كه در تكامل یك زبان نقش دارد .
اكنون میتوان دریافت كه حتی شكل گفتار ، لهجه و آهنگ ، نیز تا چه حد از تكامل جامعه در عرصههای مدنی و علمی و رشد اجتماعی متأثر است!