فصلی از یك رمان : آدمكش كور اثر مارگارت آتوود «آدمكش كور»

رمان آدمكش كور از نظر منتقدان ادبی بهترین اثر او به شمار می رود، كتابی كه موفق به كسب جایزه بوكر در سال 2000شد.

1397/06/11
|
15:02

درباره ی نویسنده : مارگارت آتوود ( Margaret Elenor Atwood)نویسنده كانادایی در تاریخ هجدهم نوامبر (27 آبان ماه) سال 1939 میلادی در كانادا به دنیا آمده است و هم اكنون یكی از پر افتخارترین نویسندگان معاصر به شمار می‌رود. آتوودِ كانادایی گرچه با رمان‌هایش در سراسر جهان شناخته می‌شود، اما می‌توان او را یكی از پركارترین شاعران این دوره هم دانست. شاعری كه تاكنون بیش از بیست مجموعه شعر منتشر كرده است. او معمولا در داستان‌هایش واقعیت‌های اجتماعی را با كمك از تخیل خویش با طنز همراه می‌كند و قصه‌هایش را بی‌بهره از اسطوره‌های كهن نمی‌گذارد. وی در كارنامه خود 16 مدرك افتخاری از دانشگاه‌های متفاوت و 11 جایزه ادبی دارد كه در بین آن‌ها می‌توان به جایزه «من بوكر» سال 2000 و جایزه «آرتور سی. كلارك» در سال 1987 اشاره كرد. او همچنین یكی از بنیان‌ گذاران بنیاد نویسندگان كانادا است؛ سازمانی غیرانتفاعی كه برای تقویت جامعه نویسندگان كانادا می‌كوشد . او تاكنون بیش از 30 كتاب شامل رمان، داستان‌های كوتاه، شعر و نقد ادبی، تاریخ اجتماعی و كتاب‌های كودكان را به تالیف رسانده است. آثار او ریشه در رئالیسم سنتی دارند و در نوشته‌هایش از زن به‌عنوان شخصیت اصلی استفاده می‌كند. اتوود در داستان‌هایش واقعیت‌های اجتماعی را با تخیل و اسطوره‌شناسی و طنز همراه می‌كند. خانم اتوود بیشتر درباره آدم هایی می نویسد كه درگیر بحران های روحی و روانی هستند و از ویژگی های شخصیتی آنان داستان هایی خلق می كند كه تا خواننده این داستان ها را تمام نكند كتاب را رها نمی كند.
رمان آدمكش كور از نظر منتقدان ادبی بهترین اثر او به شمار می رود، كتابی كه موفق به كسب جایزه بوكر در سال 2000شد.
آدمكش كور در دو قسمت موازی پیش می‌رود. در قسمت اول دست نوشته‌های پیرزنی به نام «آیریس چیس» را می‌خوانیم كه خاطرات دوران جوانی خود را تعریف می‌كند و قسمت دیگر به رمان «آدمكش كور، نوشته لورا چیس» (خواهر آیریس) اختصاص یافته كه در لابه‌لای فصول آن خبرهایی از روزنامه‌هایی نظیر تورنتو استار نقل می‌شود. در این خبرها، زندگی و مرگ هر یك از اعضای خانواده چیس و حوادث مهم زندگی آنها مورد اشاره قرار می گیرد.

داستان این كتاب مربوط به زندگی یك خانواده است.
آیریس اكنون در سن 80 سالگی ماجرای هرآنچه بر خودش و خوانواده اش گذشته را مرورد می كند. و این مرور خاطرات با خودكشی خواهش لارا چیس – یكی از شخصیت‌های اصلی – در جوانی آغاز می‌شود.
آیریس كودكی خود و لارا را به خاطر می‌آورد و پس از آن جوانی و ازدواجش با یك مرد ثروتمند تورنتویی كه از آن با عنوان رابطه‌رای سرد و غیرعاشقانه یاد می‌ كند و…
در دل این داستان، راوی از كتابی می‌ گوید كه لارا نوشته است و پس از مرگش توسط آیریس منتشر می‌ شود. این كتاب، آدمكش كور نام دارد و داستانی است درباره‌ نویسنده‌ ای به نام آلكس توماس كه روابط مبهمی با این دو خواهر دارد.
رفته رفته با نقل داستان‌ ها در دل یكدیگر واقعیت‌ هایی راجع به زندگی لارا و آیریس و نقش آلكس روشن می‌ شود و…
بخش هایی از این رمان را در زیر می خوانید .

... ده روز بعد از تمام شدن جنگ، خواهرم لورا خود را با ماشین از روی پل به پایین پرت كرد. پل در دست تعمیر بود و لورا درست از روی علامت خطری گذشت كه به همین خاطر آن جا نصب كرده بودند. ماشین شاخه های نوك درختان را كه برگ های تازه داشتند شكست، بعد آتش گرفت، دور خود چرخید و به داخل نهر كم عمق دره ای افتاد كه سی متر از سطح خیابان فاصله داشت. قطعه هایی از پل روی ماشین افتاد، و چیزی جز تكه های سوخته بدن لورا باقی نماند.
بعد كشیش مدرسه دعا خواند، و برای خدا درباره خیلی از مشكلاتی كه جوانان با آن روبه رو هستند حرف زد. مسلما شنیدن این حرف ها برای خدا تازگی ندارد و مثل بسیاری از ما حوصله اش از شنیدن مجدد آن سر می رود.
چرا این‌قدر به نوشتن خاطراتمان علاقه‌مندیم؟ حتی وقتی كه هنوز زنده‌ایم، می‌خواهیم وجودمان را، مانند سگ‌هایی كه به شیر آتش‌نشانی می شاشند اثبات كنیم. عكس‌های قاب كرده‌مان را، دیپلم‌هایمان را، كاپ‌های روكش‌ نقره‌شده‌مان را به نمایش می‌گذاریم؛ حروف اول ناممان را روی ملافه‌هایمان می‌دوزیم، ناممان را روی تنه درختان حك می‌كنیم، یا با خط بد روی دیوارهای دستشویی می‌نویسیم. همه این‌ها زاییده یك احساس است: امید! یا به كلام ساده‌تر جلب توجه! حداقل در پی شاهدی هستیم. نمی‌توانیم تحمل كنیم صدایمان، مانند رادیویی كه از كار می‌افتد، سرانجام ساكت شود.
اگر دوست بد نداشته باشی به دوستان زیاد احتیاج نداری.
تنها راه نوشتن حقیقت تصور هیچ وقت خوانده نشدن نوشته هایت است. نه توسط كسی، و نه حتی، مدتی بعد توسط خودت. در غیر این صورت بهانه تراشی را شروع می كنی.
دیروز آن قدر خسته تر بودم كه تمام مدت روی كاناپه دراز كشیدم و هیچ كاری نكردم. بنا به عادت گفتگوی روز تلویزیون را تماشا می كردم، كه در آن اطلاعاتی را بدون ملاحظه آشكار می كردند. آشكار كردن بدون ملاحظه اطلاعات مد شده است: مردم اطلاعاتی درباره خود و دیگران آشكار می كنند. این كار را از فرط نگرانی و گناه، و به خاطر خوش آمد خودشان می كنند، ولی بیشتر به این دلیل كه می خواهند خودشان را نشان دهند، و آدم های دیگر هم می خواهند تماشایشان كنند. من خود را از آن ها مستثنی نمی كنم: من هم از تماشای این گناهان كوچك زشت، این نابسامانی های كثیف خانوادگی، و این ضربه های روحی لذت می برم...

دسترسی سریع