یادداشت روز : زبان فارسی « زبان فارسی »

سال ها ست كه بزرگان ادب ما از بی اعتنایی ولنگاری اهل زبان می نالند و راه به جایی نمی برند و روز به روز نابسامانی ها بیشتر و زبان فارسی بیمارتر می شود اما این راه به كجا می رود ، به همت و دریافت ما بستگی دارد .

1397/05/01
|
18:47

نویسنده : باقر خلیلی

بسیار دیده ایم كه فرهنگ و زبانی قوی و چیره ، فرهنگ و زبانی دیگر را بلعیده و چیزی از آنها به جا نگذاشته است.
اما داستان زبان فارسی در برابر زبان عربی داستان دیگری است . زبانی كه چندان توانایی داشته است كه در برابر غول زبان عربی در روزگار سلطۀ سیاسی و حكومتی عرب ها ایستادگی كند .
آنچه عربی از فارسی گرفته به دستگاه زبانی خود برده و آنسان كه نیاز داشته و در خور دستگاه صرفی زبان بوده به كار برده است ، اما به عكس واژه‌های عربی با همه ویژگی های صرفی و زبانی خود وارد زبان فارسی شده و ویژگی های صرفی خود را چنان به فارسی تحمیل كرده‌ كه‌ اندك اندك بسیاری واژه‌های فارسی را نیز پیرو خود كرده است .
نمونه‌ اش « نزاكت » و « فرامین » و « میادین » و كاربردن های تأنیث ( آیۀ شریفه ! ) و مطابقۀ صفت و موصوف ( علمای اعلام )
فارسی زبانی است كه پیرو دو دستور زبان جداگانه و ناهمگون است و در واقع ، برای آموختن زبان نوشتاری فارسی باید دو زبان را آموخت . مثلاً كشتن و كشنده و كشته از یك دستگاه دستوری است و قتل و قاتل و مقتول از دستگاه دستوری دیگر و به همین دلیل فارسی زبانی ‌ست سرگردان .
زبان فارسی مانند همۀ زبان هایی كه با فرهنگ و تمدن جهانی رابطه دارند ، از زبان های دیگر وام گرفته است ، چنان كه از دیرباز ده ها و صدها واژه از آرامی ‌و هندی و سریانی و یونانی و تركی و در این سده از فرانسه و روسی و انگلیسی وارد زبان فارسی شده است.
اما بیشتر این واژه‌ها اسم چیزهایی است با وارد شدن به زندگی ما نام خود را نیز ‌آورده‌اند ، چنان كه سپر، دیهیم ، پیاله ، فنجان ، لگن ، كلید ، لنگر، صندل ، نرگس ، پسته ، الماس ، زمرد ، مروارید از یونانی و شنبه ، كاسه ، شیپور، جهود ، تابوت ، توت ، شاقول از سریانی و شكر، كوتوال ، شغال، نارگیل ، كرباس و لاك از هندی و آذوقه ، ایلغار ، اتاق و الاغ را از تركی وام گرفته ایم و بومی ‌شده‌ است اما كمتر فعل و قید و صفت و حرف هست كه از زبان دیگر گرفته باشیم ، و این نام ها را در جمله با دستور زبان و فعل و قید و صفت فارسی به كار می‌بریم ، چنان كه از شكر این همه اسم و صفت و فعل مركب ساخته ایم : شكرریز ، شكربار، شكرخوار، شكرشكن ، شكر خوردن ، شكرین ، شكرساز، شكرریز ، شكرخیز و نیشكر . اما مصدر شكرسازی را از هندی و الماس‌تراشی را از یونانی نگرفته‌ایم ، همچنان كه غارتیدن و كوچیدن و چاپیدن را هم از ریشه تركی ساخته‌ایم. اما در واژهای عربی كه قبیله‌ ای به زبان فارسی كوچ كرده ‌اند ، وضع جزاین است یعنی یكباره صدر، صادر، صدور، مصادره ، تصدیر، صدارت با هم و با همه ‌ویژگی های صرفی خود آمده اند و شاید هیچ واژه‌ای در آن زبان نمانده كه از دستبرد فضلای ما در امان مانده باشد و زیب زبان گهربار و كلك شكرخوار خود نكرده باشند ! و با این همه اگر بپذیریم كه زبان انبوهی از تكواژه‌ها نیست و ساختار زبان است كه به واژه‌ معنا می دهد ، در می‌یابیم كه مسئله از كجا آمدن واژه نیست ، چنان كه اهل زبان نیز بی توجه به خاستگاه اصلی واژه‌ آن را به كار می‌برند .
با این همه هر زبانی طبیعتی دارد و به مثل دستگاه گوارشی كه واژه‌های بیگانه بنا به پذیرندگی آن دستگاه وارد زبان می‌شود و اگر آن را از همه گونه چیزهای بدگوار و ناگواربیاكنیم جز نفخ و شكم‌ درد چیزی نخواهد داشت چنان كه نثر فارسی قرن ها ست كه گرفتار نفخ و بدگواری است .
این سخن ادامه دارد . والسلام

دسترسی سریع