در نگاه اول تضادی(پارادوكسی)بزرگ در عنوان گریه¬ی شادی¬آوردیده می¬شود. تضرع و گریه چه نسبتی با شادی دارد؟ چگونه شخصی می تواند گریه كند و در عین حال شاد شود؟
نویسنده: حسین نعمتی
انسانها عموما چه زمانهایی گریه می¬كنند. گریه معمولا در سه حالت اتفاق می افتد یكی به دلیل دردهای جسمی مثل ضربه خوردن به یكی از اعضای بدن است.دوم:هنگام آسیب دیدگی روانی مانند وقتی كه جوانی شخصیش مورد تحقیر قرار می گیرد گریه می¬كند كه در چنین مواقعی می گویند: «گریه كن تا سبك شوی ». سوم: وقتی انسان كوچكی خود را در برابر عظمت هستی و خالق آن احساس می¬كند بی اختیار حالت خضوع و خشیت و تضرع و گریه به او دست می¬دهد.
گریه كردن در دو حالت اول نیز موجب سبكی روان آدمی می¬شود اما به نظر می¬رسد بیت مولوی ناظر به حالت سوم است و این گریه همانست كه مولوی آن را عامل شادی و شادمانی می¬داند. چرا كه ارزش هر چیزی بستگی به معلول آن دارد و علت این گریه نه دردهای جسمی است و نه درد های روحی بلكه معلول این گریه نزدیكی به خدا و عظمت او و كوچكی انسان در برابر اوست.
نكته دیگر آنكه وقتی شخص در مقابل خدا كه بزرگی مطلق است قرار می¬گیرد وصل به یك منبع و مخزن بی¬پایان می¬شود، منبع فیضی كه قادر مطلق و عالم مطلق و ... است لذا مابقی در برابر خداوند نه تنها حقیرند بلكه اساسا به حساب نمی¬آیند چرا كه آفریده اویند و آفریده كجا در برابر آفریدگار شمرده می¬شود. به همین خاطر وقتی فردی تكیه گاهش خداوند متعال می¬شود وتنها از او می¬طلبد و یاری می¬جوید و به او استغاثه می¬كند. متصل به دریای بیكران او می¬شود،بدین سبب روح و روانش به آرامش و بهجت و نشاط درونی می¬رسد. به قول مولوی:
با تضرع باش تا شادان شوی / گریه كن تا بی دهان خندان شوی