یادداشت روز : سمك عیار ، كهن ترین رمان ایرانی (2) سمك عیار ، كهن ترین رمان ایرانی

نثر قصه عامیانه سمك عیار ساده ، روان و با این همه نثری بسیار برجسته است .

1396/12/14
|
12:16

نویسنده : سید باقر خلیلی
سمك عیار ، یكی از كهن ترین نمونه های داستان پردازی در ادب فارسی است. زبان و نگارش داستان، ساده و بی پیرایه و همانند گفتار مردم آن روزگار است .
گرچه روزگار نگارش داستان پیدا نیست ، بی گمان نمونه ای از زبان دیرینه فارسی زبانان سده های پنجم و ششم هجری است .
در این كتاب درباره اوضاع اجتماعی و دیوانی ، آداب و رسوم ، باورها و شیوه زندگی مردمی كه در آن روزگار می زیسته اند ، نكته های بسیار تازه و دلچسب می بینیم كه گویای پذیرفته های مردم زمان است .
نمونه نثر پخته وساده داستان سمك عیار :
《 سمك عیار گفت : « ای آتشك ! با من عهد كن وسوگند خور كه یار من باشی و هر چه بگویم بكنی و راز من نگاه داری و خیانت نیندیشی و نفرمایی و از قول من بیرون نیایی تا من دلارام را بی رنجی در كنار تو آورم و نیك دانی كه از دست من بهتر برخیزد كه از دست قطران » آتشك خرم شد ، در دست و پای سمك افتاد . گفت : «بنده ام ، تو چه می فرمایی ؟ سوگند خورد به یزدان دادار كردگار و به نان و نمك مردان و به صحبت جوانمردان كه آتشك ، غدر نكند و خیانت نیندیشد و آن كند كه سمك فرماید و با دوست وی دوست باشد و با دشمن وی دشمن »
سمك او را در كنار گرفت و گفت : « تو مرا برادری » پس گفت : « ای برادر ! مرا دست بازبند و پالهنگ در گردن افكن و كشان می بر تا پیش قطران . چون قطران مرا ببیند ، گوید او را گردن بزنید ، تو گویی ای پهلوان ! چه جای كشتن است مردی چنین ؟ بگذار تا فردا داری در میدان فر بریم و او را بر دار كنیم تا علامتی باشد و جهانیان بدانند كه با ما سمك چه كردیم و با دیگران چه خواهیم كردن . قطران گوید كسی باید كه او را نگاه دارد . تو مرا بر خویشتن گیر و بگوی كه من ، او را توانستم آوردن . نگاه نیز توانم داشت . از آن جا مرا به خیمه خویش بر تا از آن جا كار بسازیم چنان كه باید ساخت » هر دو با هم عهد كردند 》
بی هیچ گمان نثر قصه سمك عیار نمونه برجسته ای در قصه های عامیانه است چنان كه پیدا ست داستانگزار ( نقال ) آن مردی گزیده و خوش سخن بوده است . والسلام .

دسترسی سریع