من چه غم دارم كه ویرانی بود / زیر ویران گنج سلطانی بود
زیر دریا بهتر آید یا زبر / تیر او دلكش¬تر آید یا سپر
مولوی
نویسنده : حسین نعمتی
بیشتر مردم وقتی در موقعیت و شرایط سختی قرار می¬گیرند و از خرابی نظم و موقعیتی بیم دارند، پریشان ومضطرب می¬شوند تو گویی دنیا بر سرشان خراب شده و به پایان رسیده است .
در جهان بینی عرفانی و مولوی تا موقعیت پیشین انسان ویران نشود، گنجی نصیب او نمی¬شود . اما ما انسانها چنان به موقعیتی كه داریم( كه¬كوچك هم هست) چسبیده¬ایم كه گویی هست و نیست ما به وجود آن موقعیت بستگی دارد و با از بین رفتن آن، دیگر نابود می¬شویم. در صورتی كه از دیدگاه مولوی قاعده جهان این گونه است. به قول او همیشه گنج در ویرانه ها پیدا می¬شود ، همیشه گوهر زیردریاهاست نه روی آن.
بنابراین گوهر وجودی انسان یا گنج درون او نیز با ویران شدن یك موقعیت و رفتن به موقعیت دیگر پیدا می شود. هرچند ظاهری بسیار تلخ دارد و تجربه از دست رفتن¬ها گاهی بسیار دردناك است اما هرچه كه این ویرانی بزرگ¬تر باشد گنج بزرگ¬تری برای انسان حاصل می¬شود.
داستان زندگی مولوی نمونه و شاهد بارزی از این وضعیت است.
مولوی پیش از این كه با شمس آشنا شود مردی مشهور، مفتی و صاحب خدم و حشم و جاه و جلال بود اما شمس تبریزی او را به نحوه زیستن یا سلوك جدیدی دعوت كرد كه لازمه آن ویرانی و زیستن پیشین بود كه در آن همه¬¬ی این نعمت¬ها از دست می¬رفت و قطعا برای مولوی ویران شدن و جدا شدن از زندگی پیشین بسی دشوار و دردناك بوده است اما او به استقبالش رفت و...
پس اگر امروز مولوی چنین نامدار و جهانگیر شده است علتش چیزی نیست جز ویرانی یك نحوه نگرش و موقعیت و گذشتن از نعمت و لذت و ورود به موقعیت دیگری از زندگی كه در آن از این لذت خبری نبود اما به گنجی دست یافت كه آن لذت در برابر این گنج پشیزی ارزش نداشت.
در واقع با ویرانی موقعیت پیشین گنج درون او هویدا شد، گر چه در هنگام این تغییر، شرایط سختی را تجربه كرد، اما قطعا و یقینا چیزی كه به دست آورده فوق العاده حیرت انگیز است. دستاورد این تغییر موقعیت در زندگی مولانا آفرینش كتاب مثنوی و دیوان¬كبیر است. آثاری كه آتش در جان شیفتگان عالم می زند.