با درودی به پهنای آسمان ایران فرهنگی بر شما عاشقان فرهنگ درخشان میهن.
آنچنان كه وعده كرده بودم، این هفته با بخش دوم از نگاهی به سفرنامهء ناصرخسرو در خدمتتان هستم.
در مطلب پیشین از اهمّیت سفرنامهء ناصرخسرو سخن گفتیم و تاثیر بسزای آن از هر سه حیث تاریخی، جغرافیایی و ادبی. و نیز اشاره كردیم كه این تنها اثر شاعر و اندیشمند اسماعیلی مذهب بزرگ قرن پنجم هجری است كه رگه های مذهبی وی در آن آشكار نیست؛ گرچه این سفر تنها سفر جسم نبوده كه سفر جان نیز بوده است و آنچه عرفان ما صیقلی كردن آینهء دل می نامدش، در این گشت و گذار هفت ساله برای ناصرخسرو به وجهی نیكو رخ داده است.
و اما بپردازیم به انگیزهء این سیر آفاق و انفس از زبان خود نویسنده.
در ابتدای كتاب، آنگاه كه حكیم بزرگوار قبادیان از انگیزه اش در باب سفر هفت سالهء خود در بلاد اسلامی سخن می گوید به خواب مهم و بزرگ زندگی خود اشارتی تكان دهنده می كند. خوابی كه در سن بسیار مهم چهل سالگی، یعنی سن رشد و پختگی، برای او حادث می شود.
خوابی كه در اثر آن شراب حرام ظلمانی و تمامی آلودگیهای عالم را ترك می گوید و به شراب معرفتی الهی و تقوای زلال دینی دست پیدا می كند.
در اینجا برای آشنا شدن هرچه بیشتر با این اندیشمند گرامی میهنمان و قلم شیوا و صمیمی اش، و نیز اندیشیدن به كلام والای او در باب تغییر حالش، مقدمه كتاب سفرنامه را به تلخیص از نظر می گذرانیم و تنها به این نكته پیش از نقل مطلب اشاره كنم كه هرجا توضیحاتی در باب معنی برخی جملات یا واژگان لازم بوده است در داخل قلاب شرح داده ام :
*****چنین گوید ابومعین حمیدالدین ناصربن خسرو القبادیانی المروزی، ... كه من مردی دبیر پیشه بودم و از جملهء متصرفان در اموال و اعمال سلطانی و به كارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده، در میان اَقران [= اقران به معنای همتایان و همكاران است] شهرتی یافته بودم... و پیوسته شراب خوردمی و پیغمبر (ص) فرماید : قولوا الحَق وَلو عَلی اَنفُسِهِم [سخن حق را بگویید حتی اگر به زیان شما باشد.]
شبی در خواب دیدم كه یكی مرا گفتی : ((چند خواهی خوردن از این شراب كه خِرَد از مردم زایل كند؟ اگر به هوش باشی بهتر)). من جواب گفتم كه : ((حكما جز این چیزی نتوانستند ساخت كه اندوهِ دنیا كم كند)). جواب دادی : ((در بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد. حكیم نتوان گفت كسی را كه مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلكه چیزی باید طلبید كه خِرَد و هوش بیفزاید)). گفتم كه : ((من این از كجا آرم؟)) گفت : ((جوینده یابنده باشد)) و پس سوی قبله اشارت كرد و دیگر سخن نگفت.
چون از خواب بیدار شدم آن حال تمام بر یادم بود و بر من كار كرد. با خود گفتم كه : ((از خواب دوشین بیدار شدم، اكنون باید كه از خواب چهل ساله نیز بیدار شوم)). اندیشیدم كه تا همه افعال و اعمال خود بَدَل نكنم فَرَج نیابم.
روز پنج شنبه ششم جمادی الاخر سهء سَبع و ثلاثین و اَربَعمائه [سال 437] ، نیمهء دی ماه پارسیان، سال بر چهارصد و چهارده یزدگردی [ابتدا تاریخ هجری قمری و سپس هجری شمسی را ذكر كرده است] - سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز كردم و یاری خواستم از باری تبارك و تعالی، به : گزاردن آنچه بر من واجب است، و دست باز داشتن از منهیّات و ناشایست چنانكه حق، سبحانه و تعالی فرموده است... پس به مرو رفتم و از آن شغل كه به عهدهء من بود معاف خواستم و گفتم كه مرا عزم سفر قبله است. پس حسابی كه بود جواب گفتم. و از دنیاوی آنچه بود ترك كردم، مگر اندك ضروری و بیست و سیوم شعبان به عزم نیشابور بیرون آمدم و از مرو به سرخس شدم، كه سی فرسنگ باشد، از آنجا به نیشابور چهل فرسنگ است... *****
به راستی كه درود بر این دل پاك حكیم ایران زمین و عزم راسخ او به ترك معاصی و قلم شیوای راست گفتارش در بیان حقایق و نیز توفیقش به تالیف كتابی به این شیرینی و شیوایی كه حكایت از ضمیر پاك و درخت به بار معرفت نشستهء ناصر خسرو دارد.
دوستان عزیز، ملاحظه فرمودید كه سفر ناصرخسرو كه بنیان نگارش این سفرنامهء شیوا و دلپذیر است چگونه آغاز شد. به امید یزدان نیكی دهش در هفته بعد نیز دست از دامان حكیم بزرگوار، ابومعین ناصرخسرو قبادیانی بر نخواهیم داشت و قطعاتی دیگر از اثر گرامی اش را برخواهیم خواهند.