خواب شیرین سحرگاه تا كی ؟ خوابی كه مایۀ غفلت و بی خبری است . این غفلت و نادانی را با راز ونیاز شبانه با آفریدگار یگانه ، از خود دور كن و به عشق خداوند روی آور .
می صبوح و شكر خواب صبحدم تا كی ؟
به عذر نیم شبی كوش و گریۀ سحری
نویسنده: باقر خلیلی
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع كرد
گر برگ عیش می طلبی ، ترك خواب كن
این می روشن و صاف و ناب كه جون خورشید می درخشد واز مشرق ساغر كه دل عارف است ، سر می زند ، می وحدت و معرفت حضرت حق است و چنان مستی آور كه انسان را از دنیا و هرچه در آن هست ، می رهاند و بی نیاز می كند ، از این رو دیگر به دنیا اعتنایی ندارد .
این می چنان صاف و روشن است كه به خورشید می ماند .
افزون بر این عارفان ما مشرق زمین را خاستگاه حكمت و عرفان می دانند و شیخ اشراق ، شهاب الدین سهروردی كه این پیشینه را تا جاماسب و زرتشت هم می كشاند ، همه هستی را نور و حضرت حق را نور الانوار می داند " الله نور السماوات والارض "
به سادگی می توان دریافت كه منظور حافظ این است كه برای رسیدن به سعادت جاودانی باید در این جهان به حضرت حق معرفت و شناخت پیدا كنی و یكسره به او بپیوندی .
هنگام تنگدستی ، در عیش كوش و مستی
كاین كیمیای هستی ، قارون كند گدا را
و عیش چنان كه در بیت :
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع كرد
گر برگ عیش می طلبی ، ترك خواب كن
زندگی آن جهانی و جاودانی است . بنابر این حافظ بر آن است كه : اگر در پی معرفت و زندگی جاویدی ، از خواب غفلت و نادانی برخیز و راه خدا در پیش گیر كه جز حق و معرفت حق هیچ چیز پاینده نیست .
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو كه كار جهان شد به كام ما
ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما
تفسیر ابیات دیگر این غزل را نقل می كنیم . والسلام