مروری بر اندیشه های دكتر علی شریعتی به مناسبت 29 خرداد سالروز درگذشت او
علی شریعتی یكی از نظریه پردازان برجسته انقلاب اسلامی به شمار میآید. وی در جستجوی بازگشت به اسلام عنوان یك ایدئولوژی بوده است و در این جهت، تفكر او گرد محور ایدئولوژی میچرخد. حاصل كار شریعتی ارائة یك دستگاه فكری است كه سیمایی ازمكتب اسلام است. در این دستگاه، جهان بینی توحیدی زیر بنای مكتب است و بر پایة آن، نگرش انسان شناسانه، فلسفة تاریخ و بینش جامعهشناختی اسلام قرار گرفته و توحید در این هر سه دیدگاه، تجلی یافته است. مقصود شریعتی از جامعهشناسی اسلامی با بحث جامعهشناسی كلاسیك متفاوت است. وی در جامعهشناسی خود در پی تبیین دیدگاه مكتب اسلام نسبت به جامعه و روابط اجتماعی است. از دیدگاه شریعتی، نگرش جامعهشناسی مكتب اسلام كه خود او به تئوریزه كردن آن اقدام نموده است، بر سایر نگرشهای جامعهشناسی، چه نگرشهای به اصطلاح علمی و دانشگاهی، و چه نگرشهای ایدئولوژیك، برتری دارد. سئوال این است كه مبانی چنین طرز فكری در آرای شریعتی چیست؟
در درجه اول باید گفت از دیدگاه علی شریعتی دو نوع بینش در خصوص تحلیل روابط اجتماعی و تحولات جامعه میتوان تصور نمود. یكی تحلیل تحولات اجتماعی براساس یافتههای تجربی و بررسیهایی است كه اصطلاحاً علمی نامیده میشود. در این بینش كه بر پایة نگرش پوزتیویستی پیریزی شده است، بررسیهای تجربی، فارغ از هر گونه دل مشغولیهای ارزشی و جاذبههای ایدئولوژیك و داوریهای اعتقادی، صرفاً به بررسی روابط متغیرها و مطالعه و كشف این روابط میپردازد و كار آن، برخورد با پدیدههای اجتماعی همانند پدیدههای علوم طبیعی است.بینش دیگر تحلیل تحولات و روابط اجتماعی براساس اعتقاد به یك مكتب اعتقادی و فكری است و در این دیدگاه، تحولات جامعه از زاویة گزاره های نظری مكتب مزبورمورد تحلیل واقع میشود. شریعتی با توجه به نگرش توحیدی خودكه تنهابه حاكمیت اراده واحدی بر جهان مشروعیت قائل است ، تضاد و تعارض موجود در عرصة اقتصاد جامعه را ناشی از انحراف ازمسیر حقیقی تلقی میكند و نابرابریهای اقتصادی را نفی كرده، برای عدالت اجتماعی و قسط اهمیت خاصی قایل است. وی عدالت اجتماعی را از عدالت خداوند استنتاج میكند و بر این نظر است كه نظام آفرینش كه انسان جزیی از آن است، براساس اصل عدل الهی بر پایة عدالت استوار است: بنابراین، نظام اجتماعی كه جزیی از آفرینش است اگر بر پایة عدالت نباشددر یك مسیر انحرافی قرار دارد (شریعتی,م.ج 12: 119-118به نقل از:كچوئیان,1374,ب:84). او با چنین عقیدهای، عدالت را در چارچوب نگرشی وسیعتر و منبعث ازیك جهانبینی طرح و این مسئله را در واقع نشان میدهد كه عدلی كه برای استقرار آن مبارزه میكنیم، تحقق یكی از صفات خداوند در جهان بشری و استقرار ناموس خلقت و اقتضای فطرت و وجود در روابط اجتماعی و نظام طبقاتی است(كچوئیان,1374,ب:84).
شریعتی در مورد جایگاه عدالت در دین اسلام معتقد است كه این خطا و بلكه فریبخوردگی تاریخی و سیاسی است كه به شیعه قبولاندهاند اصول دین سه تا و اصول مذهب دو تاست. عامل آن نیز اشرافیت اموی و عباسی و دلایل آن كاملاً روشن و واضح است. توحید، نبوت و معاد اصولی هستند كه به راحتی قابل تحریف یا تنزل معنایند. اما اصلی نظیر عدل از نظر وی تنها از طریق حذف و كنار زدن آن قابل مهار و كنترل است. به این دلیل در اسلام اغلب، این اصل حذف و كنار زده شده است(شریعتی,1375,د:254-253). جایگزین این نوع تفسیر از اصل عدل این است كه عدل را، با توجه به اینكه به اعتقاد شریعتی وجه تمایز اسلام با سایر ادیان دو اصل عدل و امامت است، نه تنها جزئی از اسلام، بلكه متمایز كننده آن از سایر ادیان بدانیم(كچوئیان,1374,ب:77).
شریعتی با چنین اعتقادی نسبت به عدالت، در برابر قطب قابیلیسرمایهداری در عرصه اقتصاد به سوسیالیسم معتقد بوده است. البته این سوسیالیسم با سوسیالیسم ماركس متفاوت است. در نظر وی «اقتصاد زیر بنا نیست... دراقتصاد «سرمایهداری صنعتی» است كه اقتصاد زیر بنای فرهنگ و هنر و ایمان و اخلاق است. انسان، خود ، ساخته پرداختة آن است»(شریعتی,1377,ب:79-78).