هشتم مهر روز بزرگداشت مولانا
عرفان، نقشی دیرینه و مستدام در شكلگیری جهانبینی بشریت دارد. در ایران نیز كه از دیرباز مهد پرورش اُدبا و شُعرا بوده است، مرز میان ادبیات و عرفان چندان قابل تمیز نیست؛ چرا كه قابلیت شعر در آفرینش جهانی دلخواه، بستر مناسبی را برای بیان اسرار مگو فراهم آورده و از دیگرسو، تبیین مفاهیم عمیق عرفانی در یك چارچوب منظوم، پذیرش آن را برای مخاطب تسهیل نموده است. در این یادداشت گوشهچشمی به اشعار عرفانی مولانا داریم و نمونههایی از اشعار مولانا در مورد خدا و عرفان را میخوانیم. قرن چهارم را میتوان مبدأ تلاقی عرفان اسلامی و ادبیات فارسی دانست؛ اما در قرن ششم، برای نخستین بار «سنایی» با سرودن اشعار زاهدانه و تعلیمی، بهطور جدی مباحث عرفانی را در قالبهای شعری مثنوی و قصیده جای داد و پس از وی، «عطار» با كلام عارفانهی خود، سبب استمرار این مسیر گردید. با تمامی این تفاسیر، بدون شك نقطهی اوج تبلور مباحث عرفانی در شعر فارسی را در اشعار عرفانی مولانا میتوان دید.
جلالالدین محمد ابن محمد ابن حسین بلخی، شاعر مشهور ایرانی است كه در دوارن حیات به نامهای «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» خوانده میشد و در قرنهای بعد از وفاتش تا به امروز، با القاب «مولانا»، «مولوی»، «رومی» و … از او یاد میشود. برخلاف تقریباً همهی دیگر بزرگان شعر و ادب ایران كه اطلاعات بسیار اندكی از نام و نشان و زندگیشان برجای مانده است، زندگینامهی مولانا مشحون از اطلاعات نسبتاً جامع و درخور اعتمادی است كه خوشبختانه به همراه تمامی آثار او، در گذر زمان از دستبرد حوادث مصون ماندهاند.
مولانا در تاریخ ششم ربیعالاول سال 604 هجری قمری در بلخ [و به روایتی دیگر در وخش] متولد شد. وی تا پیش از ملاقات با شمس در سال 642 هجری قمری نیز به دلیل شهرت خانوادگی و برگزاری مجالس آموزش علوم عرفانی، از افراد سرشناس روزگار خویش بود، اما این دیدار به نقطه عطف زندگی او بدل شد و شمس دریچهای را بهروی مولوی گشود كه تأثیر آن بر روح و جانش، او را به تحقیق و جستجو دربارهی خویشتن واداشت.
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده بادهشان هم خون خویش
هركسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند
عارفان لیلای خویش و دمبهدم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش