در آثار تاریخ شفاهی، هر چه روایتگر و یا مصاحبه كننده بیشتر و بهتر بر زبان ولایه های گوناگون آن مسلط باشد توانایی افزونتری برای دریافت و انتقال مطالب مطروحه خواهد داشت...
نویسنده : احمد خالصی
در یادداشتهای پیشین از ضرورتِ مطالعۀ تطبیقی و بینِ رشته ای ، در تاریخ نگاریِ روندِ انقلابِ اسلامی گفتم و از ضرورت ورود جامعه شناسی و روان شناسی و فلسفه و حكمت برای تدوینِ یك تاریخ نگاری جامعتر از انقلاب 57.
و اینك به ضرورتِ ورود دانش و نگرشی دیگر میپردازم.
_________
برای تاریخ شناسیِ جامعتر دورانِ معاصر ،گذشته از فلسفه و علمِ كلامِ خاصِ شیعی ، باید از ادبیات نیز آگاهی داشت. در این مورد به تاریخ شفاهی اشارتی میكنم. در آثار تاریخ شفاهی، هر چه روایتگر و یا مصاحبه كننده بیشتر و بهتر بر زبان ولایه های گوناگون آن مسلط باشد توانایی افزونتری برای دریافت و انتقال مطالب مطروحه خواهد داشت. نقش مصاحبه گر در آثار تاریخ شفاهی باید به حدی برسد كه افزون بر دریافت و ارائه جزییاتِ تاریخی، به خاطراتِ واپس رانده شده نیز حمله بَرَد ؛ و بدین گونه به آفرینش و خلاقیتی تازه دست یازد. به این شكل ، نقش گفتگو كننده، نقشی خلاقانه و آفرینشگر خواهد بود و با این روند است كه باز آفرینی واقعیت شكل میگیرد ؛ و به نظرم وظیفۀ ذاتی و راستین مورخ، باز آفرینیِ واقعیت است و نه صِرف ارائه مواد تاریخیِ پراكنده.
_____________
در موردِ اهمیت شناخت ادبیات در تاریخ نگاری ، باید به شعر و شعار هم توجه كرد. هیچ انقلابی از شعار خالی نیست و حتا از شعارهای طنز آمیز و بعضاً هجو آلود.
چندی پیش برخی از شعارهای دوران انقلاب ، طی پژوهشی گردآوری و منتشر شدند و افرادی نیز احتمالا از بابت تعلق خاطر، زبان به طعن گشودند.
در بررسی گفتگوهای مطرح شده در آن باب ، نكته ای مغفول ماند. نكته مغفول آن بود كه این فقط بخشی از پازلِ بسیار بزرگِ شعارهای انقلاب بود و اگر این شعارهای خاص و استثنایی هم مطرح نبود به واقع یك جای كار می لنگید و روند انقلاب ( كه كاملاً عمومی و توده ای بود ) به نظرم نقصی داشت.
خاصیت طنز و نیز شعار و شعر طنز آمیز ، به چالش كشیدن و مواجهۀ خلاقانه با اقتدارِ مسلط و استبدادِ غیر قابل تحمل است .این نوع طنز كه بعضاً و ناگزیر فراتر ازحوزه اخلاقِ رایج و قانون میرود، ویژگی بسیار طبیعیِ روندِ خلاقانۀ ادبی است، به ویژه در ادبیاتی كه عموم مردم می سازند و می پرورند.
نگاهی به اشعارِ مردمیِ دوره ناصرالدین شاه قاجار ، براین امر گواهی خواهند داد. منظورم نه شعر شاعران رسمی حوزه طنز، كه ترانه های به اصطلاح كوچه و بازاری است ؛ اشعاری كه هم از جهت بررسیِ ادب عامه یا فولكلور ، مهم و قابل تامل هستند و هم از جهت تاریخ نگاری .
باری، انسانی كه سالها مجبور به سكوت شده، پس از مدتی یا نجوا میكند و یا ناگهان فریاد میكشد و یا همچون بسیاری از انسانهای دیگر، ممكن است پس از تحمل سالها سكوتِ اجباری ، سخنانی بگوید كه در چهارچوب عرف رایج نباشد. اصلاً انگیزۀ شعار و لطیفۀ طنز آمیز و كاركرد و قصد آن(آگاهانه یا ناآگاهانه) ، خروج از چهارچوب عرفِ رایج است و لاجرم پهلو به هجو میزند و گویا گریزی هم از آن نیست.
هجو، شكل برّنده تری از مقابله با وضعیتِ مستقر و مبارزه با امرِ مسلطِ نامطلوب است. هجو یكی از ابزارهای مبارزۀ انسان با قدرتی است كه نمیتوان با آن درافتاد ، حال چه از نوع قدرت پنهان باشد و چه آشكار، چه قدرتِ زمختِ موجود باشد و چه اقتدارِ پنهانِ مسلط.
طنز، بخشی از وجود انسان است و لاجرم خاصیتی انسانی دارد حتا و به ویژه در بحران.
جامعۀ خفقان گرفتۀ دورانِ پهلوی نیز همچون انسانی عمل می كند كه دچار همین وضعیت است و اینجاست كه برای دركِ علتِ رواجِ هر چند اندكِ آن نوع شعارها باید به روانشناسیِ فردی و نیز روان شناسیِ اجتماعی مجهز بود.
هیچ انقلابی از شعارهای طنزآمیزخالی نبوده و انقلاب ایران نیز تابعی ازهمین روند تحول اجتماعی و واكنش عمومی به استبداد بوده است.
_________
در كل در باب " مطالعاتِ بین رشته ای" باید گفت كه این نوع پژوهش، نه روشی جامعِ علوم ، بل به كل خود دانشی دیگر است و استفاده از آن نه تنها منوط به آگاهی كامل است ، بل درایت و ذكاوت و روشن بینیِ خاص خود را می طلبد.
و اگر آخرین جمله ام بدبینانه نباشد، بگویم كه " تجربۀ تاریخی به ما می آموزاند كه كسی از تاریخ، تجربه نیاندوخته است". شاید برای گریز از این هرگزها و تكرارها و هماره ها ست كه این سطور را در این چند بخش نوشته ام.
یا حق