نام آوران فرهنگ در رادیو فرهنگ

در وصف دكتر زهره زرشناس متخصص تراز اول زبان سُغدی در جهان

1401/10/03
|
13:37

زهره زرشناس معروف به‌ بانوی سغد، محقق، پژوهشگر و استاد برجسته زبان‌شناسی، ایران‌شناس و باستان‌شناسی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، متعلق به‌نسلی است كه آموختن را مهم‌تر از جلوه‎فروشی و نوشته‎سازی می‎داند. او طی سال‎های متمادی تدریس، گره‎های كار را به‌خوبی شناخته و بهترین شیوه را برای بیان مشكلات برگزیده است. همچنین در نهایتِ ایجاز به‌توضیح مسائل علمی می‎پردازد و سخن او مصداقِ روشن خیرالكلام است. در برنامه نام آوران فرهنگ این قسمت گفتگو كردیم با چهره‌ی ماندگار این مرز و بوم، دكتر زهره زرشناس
برای آغاز سخن، می‌خواهیم به‌گذشته برگردیم، دوست‌داران فرهنگ و ادب، با حضرت‌عالی و آثارتان آشنا هستند، حتما كنجكاوند كه در مورد زندگی و تحصیلات شما بدانند، لطفا در این مورد توضیح دهید.

زهره زرشناس هستم و 19 آذر ماه 1330 در تهران متولد شدم. چون پدرم افسر ارتش بودند، غالباً در شهر‌های مختلف ایران ماموریت داشت. در نتیجه من دوران دبستان و تقریبا بیشتر سال‌های دبیرستان را در شهرستان‌های مختلف ایران ـ مثل سنندج، سقز، كرمانشاه، بیجار و نظایر این‌ها ـ گذراندم. گاهی اوقات در دوره دبستان به مدارسی رفتم كه ـ پسر و دخترـ چند پایه در یك كلاس می‌نشستند. تعداد دانش‌آموزان خیلی كم بود، مثلا در حد 5 یا 7 دانش آموز در یك كلاس حضور داشت. من مادربزرگی ـ مادر مادرم ـ به نام خانم لیلا كوهی داشتم كه از 4 سالگی به من خواندن و نوشتن را یاد داده بود، در حدی كه كیهان بچه‌ها و اطلاعات كودكان را كاملا می‌خواندم، به‌علاوه كتاب قصه و... مطالعه می‌كردم. برای همین وقتی در شهرستان‌ها به‌مدرسه می‌رفتم، خیلی راحت می‌توانستم كتاب‌ها را بخوانم و شعرها را حفظ كنم. در كلاس، معلمان همیشه از من می‌خواستند كه از روی مطالب بخوانم و حتی به‌بچه‌های پایه‌های بالاتر درس بدهم. به این شكل دوران دبستان در كردستان و بعد بیشتر سال‌های دبیرستان را در كرمانشاه گذراندم، برای ادامه دبیرستان به‌تهران آمدم و سال آخر دبیرستان ازدواج كردم.



چه سالی وارد دانشگاه شدید؟

در سال 1348 در رشته زبان انگلیسی قبول شدم و بلافاصله پس از اخذ لیسانس، در كنكور كارشناسی‌ارشد و پس از آن در كنكور دكتری رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی در دانشگاه تهران پذیرفته شدم و بطور كلی همه مقاطع تحضیلی را بدون وقفه‌ پشت سر گذاشتم.



موضوع پایان نامه ارشد و دكتری شما چه بود و استاد راهنمایتان در این دو مقطع چه كسانی بودند؟

در دوره ارشد دكتر آموزگار استاد راهنما و رساله‌ا‌م درباره آداب و رسوم مربوط به‌مرگ در آیین زرتشتی بود. دوره دكتری را هم در دانشگاه تهران، رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی ادامه دادم. در آن دوره، زنده یاد استاد دكتر بدرالزمان قریب با هیچ دانشجویی رساله سغدی نمی‌گرفت. ایشان بانی كرسی مستمر زبان سغدی در دانشگاه تهران بود. اول در دانشگاه شیراز تدریس می‌كرد و بعد به‌دانشگاه تهران آمد و تقریبا از سال 1350 كرسی مستمر زبان سغدی را در دانشگاه تهران دایر كرد. اما هرگز راهنمای هیچ دانشجویی برای رساله سغدی نشده بود! چون عقیده داشت، سغدی زبانی دشوار و مشكل است. آن زمان هیچ كتابی در مورد زبان سغدی به‌زبان فارسی نداشتیم! تنها یك مقاله از سال 1330 وجود داشت كه در مجله مهر چاپ شده بود و آن مقاله هم ترجمه داستان سغدی رستم به زبان فارسی بود. شادروان دكتر قریب تنها كسی بود كه بعدا آثار و مقاله‌هایی به‌زبان فارسی درباره زبان سغدی نوشت. من زمانی‌كه كه برای گرفتن رساله دكتری خدمت ایشان رفتم، خواهش كردم، نپذیرفت، به‌من گفت: «تو خیلی دانشجوی خوبی هستی ـ البته تعریف از خود نباشد، ولی من چه در كنكور چه در دوره دانشكده، همیشه شاگرد اول بودم ـ ولی من به‌هیچ دانشجویی رساله سغدی توصیه نمی‌كنم».


به همین دلیل به انتشارات هاراسوییس در آلمان كه كتاب‌های زبان‌های باستانی را در آن زمان چاپ می‌كرد، نامه‌ نوشتم و چند كتاب‌ سغدی را برای خرید درخواست كردم. یادش بخیر، آن زمان، نه ایمیل بود و نه كارت بانكی و نامه‌ها كاغذی بود. بالاخره آن ناشر كتاب‌ها را برای من ارسال كرد. دو كتاب سغدی بود، یكی به نام تكست سغدین (textes sogdiens) كه متن‌های سغدی پاریس است و در كتابخانه ملی پاریس نگهداری می‌شود و دیگری كتاب وسانتره جاتكه (Vessantra Jataka) نام داشت كه داستان تولد بودا به‌زبان سغدی است. من آن‌ها را خریدم و رفتم خدمت خانم دكتر قریب، روی میز ایشان گذاشتم. این كتاب‌ها به زبان فرانسه بود. خدمتشان عرض كردم كه زبان سغدی را بسیار دوست دارم و می‌خواهم حتما رساله سغدی بگیرم، این كتاب‌ها را به‌عنوان شاهدی بر علاقه‌ام خریدم و آمدم خدمتتان. زبان‌های انگلیسی و فرانسه می‌دانم و با زبان آلمانی آشنایی دارم. از شما خواهش می‌كنم كه راهنمایی رساله مرا بپذیرید. بالاخره شادروان دكتر محسن ابوالقاسمی ـ كه مدیر گروه بود ـ واسطه شد و بعد زنده یاد دكتر احمد تفضلی ـ كه ایشان هم بسیار به من لطف داشت كه یك نمونه از لطفشان را خواهم گفت ـ به خانم دكتر قریب گفتند «اگر قرار است رساله بگیری با زرشناس بگیر، برای این‌كه دانشجوی دیگری نخواهی یافت كه مثل او پیگیر و این‌قدر پشتكار داشته باشد». بالاخره خدا را شكر زنده یاد دكتر قریب پذیرفت و آقای دكتر تفضلی هم مشاور پایان‌نامه شد. با‌گرفتن این رساله، دیگر هیچ وقت مطالعه سغدی را رها نكردم، ادامه دادم و دیدم در زبان سغدی مطالب بسیاری هست كه هنوز جای گفتن دارد، به همین خاطر آن را ادامه دادم.



نظرتان در مورد زبان سغدی چیست و چه نسبتی با زبان فارسی دارد؟

در آغاز كلام، به پیشینه‌ای می‌پردازم. در زبان‌شناسی تاریخی، زبان‌های ایرانی را جزو زبان‌های بسیار خاص می‌دانیم، از این نظر كه از سه دوره این زبان‌ها ـ یعنی دوره باستان، دوره میانه و دوره جدید ـ آثار مكتوب داریم كه تاریخ تحول این زبان‌ها را به‌خوبی نشان می‌دهد. به‌همین دلیل بررسی‌های زبان‌شناسانه و زبان‌شناختی، در مورد زبان‌های ایرانی بهتر و با مدرك و سند انجام شده است. حال سوال این است كه زبان فارسی ـ كه ما به آن سخن می‌گوییم ـ و دوره میانه و باستان آن یعنی زبان‌های فارسی میانه و فارسی باستان، در چه گروه زبانی قرار می‌گیرند؟ این سه زبان اعضای گروه زبان‌های ایرانی هستند كه خودشان زیر گروه زبان‌های ایرانی و هندی هستند. زبان‌های ایرانی و هندی، زیرگروه زبان‌های هندی و اروپایی (معروف به هند و اروپایی) هستند. زبان هند و اروپایی، زبان فرضی و مادر برای خیلی از گروه‌های زبانی است. ولی خود آن ـ چنان‌كه عرض كردم ـ زبانی مفروض است و از روی قوانین زبان‌شناختی توانسته‌اند واژه‌های آن را بازسازی كنند و به همین دلیل، همیشه واژه‌های آن را با ستاره نشان می‌دهند. كتابی با ‌«عنوان زبان و ادبیات ایران باستان» دارم كه دفتر پژوهش‌های فرهنگی آن را چاپ كرده است. در مقدمه آن كتاب، خانواده زبان‌های هندی و اروپایی را خیلی مفصل معرفی و نسبت زبان‌های ایرانی را با این خانواده توضیح داده‌ام. البته در منابع دیگر هم آمده است. از خانواده زبان‌های ایرانی، زبان‌ ایرانی باستان را داریم كه باز هم مفروض است، یعنی آثار مكتوبی از آن در دست نیست، این زبان را نیز با ستاره نشان می‌دهند. زبان ایرانی باستان شامل؛ سغدی باستان، اوستایی، فارسی باستان ـ كه از اوستایی و فارسی باستان مدرك داریمـ، سكایی باستان و خیلی از زبان‌های ایرانی مثل خوارزمی باستان، بلخی باستان و نظایر آن است. اگر دو شاخه شرقی و غربی برای زبان ایرانی باستان در نظر بگیریم، زبان سغدی، بلخی، خوارزمی، سكایی، جزو شاخه شرقی قرار می‌گیرند كه در دوره میانه ما از هر چهارتای این‌ها اثر مكتوب داریم. اما در دوره باستان اثری از آن‌ها ـ جز برخی واژه ها كه ممكن است در متن‌های دیگر آمده باشد ـ نیست. بنابراین اگر بخواهیم درباره متن‌های سغدی صحبت كنیم می‌توانیم این‌طور بگوییم كه زبان سغدی در گروه زبان‌های ایرانی میانه شرقی قرار می‌گیرد كه پیشتر عرض كردم، شامل زبان‌های سغدی، خوارزمی، بلخی و سكایی است. زبان‌های ایرانی میانه غربی شامل پهلوی اشكانی و پهلوی ساسانی یا زرتشتی است. از زبان پهلوی به‌ویژه پهلوی ساسانی، متن‌های بسیاری مشتمل بر كتاب و سنگ نوشته موجود است. زبان فارسی امروز یا فارسی جدید دنباله زبان پهلوی یا زبان فارسی میانه است و زبان فارسی میانه دنباله زبان فارسی باستان است، اما از سغدی باستان هنوز نوشته‌ای در دست نداریم. متنی به‌زبان سغدی وجود دارد كه شامل دعای اَشِم وهوی زرتشتی است. ایران‌شناسان در ابتدا گمان می‌كردند كه متن این سرود، به‌زبان سغدی باستان است، اما بعدا اثبات شد كه سغدی باستان نیست و یك سرود بسیار قدیمی به‌زبان سغدی است. البته آن زمان هنوز ایرانیان زرتشتی نبودند، این دعا در ستایش راستی است. یعنی ایرانیان باستان، حدود پانزده قرن قبل از میلاد مسیح، به‌ستایش راستی پرداخته‌اند و در این باره سرود دارند، یعنی «راستی» در ایران باستان چنین اهمیتی داشته است. این متن سغدی را ترجمه كرده‌ام و در آغاز كتاب جستارهایی در زبان ایرانی میانه شرقی ـ كه یكی از دو مجموعه مقالات من است ـ آورده‌ام. سرودی در «ستایش راستی» یا «دعای اَشِم وهو».




اهمیت زبان سغدی و علت گرایشتان به این زبان چیست؟

سغدی زبانی است كه كمتر شناخته شده، در حالی‌كه واژه‌های سغدی بسیاری ـ حتی به‌صورت واژه قرضی ـ در زبان فارسی آمده و به‌علت عدم شناخت، این واژه‌ها مهجور تلقی شده، مثلا واژه «آغاز»، این واژه از زبان سغدی وارد زبان فارسی شده است.


در همان مجموعه مقالات «جستارهایی در زبان ایرانی میانه شرقی»، مقاله‌ای دارم كه در آن به‌بررسی وام‌واژه‌های سغدی در شاهنامه فردوسی پرداخته‌ام. مثلا واژه «سنگسار»، «ستیغ» و... همگی سغدی هستند برای همین مقاله‌ای در نامه‌فرهنگستان با‌عنوان «نام دژی در شاهنامه»، اشاره كرده‌ام كه نام دژی كه در شاهنامه «افراز» خوانده شده است، در اصل«آوازه» بوده است و كاتبان شاهنامه آن‌را به‌این شكل‌ضبط كرده‌اند، چرا؟ چون‌كه واژه سغدی «اوزه»را نمی‌شناختند. در این مقاله ثابت كردم كه این واژه سغدی است و از «اوزه» آمده، به‌همین جهت باید آوازه خوانده شود. مثلا در خیلی از نسخ شاهنامه حتی در نسخه چاپ مسكو نام دژ را افراز خواندند در حالی‌كه نام دژ، خیلی ساده در یكی از این نسخه بدل‌های شاهنامه دیده می‌شود. می‌دانید كه در شاهنامه چاپ مسكو نسخه بدل‌ها هم آورده شده است و من با استفاده از آن‌ها به‌این واژه سغدی رسیدم و این‌كه نام این دژ را باید «آوازه» بخوانیم.


چون سغدی زبان دشوار و چالش برانگیزی بود و من اصولاً در زندگی دوست دارم كارهایی سختی را ـ كه كمتر كسی دنبال می‌كند و به‌آن اقبال نشان می‌دهد ـ انجام بدهم، به‌پژوهش درباره زبان سغدی علاقه‌مند شدم. البته مدتی بعد از آن‌كه با شادروان دكتر قریب رساله دكتری در مورد زبان سغدی گرفتم و فعالیتم را درباره این زبان آغاز كردم، دانشجویان دیگری هم با خانم دكتر قریب، رساله درباره زبان سغدی گرفتند.

دسترسی سریع