زاهد از شخصیتهای نامی و ناخوشایند در شعر خواجه است و با صوفی پهلو می زند و همه جا با تازیانه ی نقد و تعریض حافظ رانده می شود .
نویسنده : باقر خلیلی
به رند و صوفی در دیوان حافظ نگاهی گذرا كردیم . اما این نكته را از یاد نبریم كه صوفی ، زاهد ، واعظ ، شیخ ، محتسب در نزد او جایگاهی بس بلند دارند و این با ریا سخت دشمن است .
اگر به صوفی می تازد ، صوفی ریاكار و مردم را می گوید وگرنه خود را هم صوفی می داند :
صوفی صومعه ی عالم قدسم لیكن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم
یا به روشنی با زهد ریا ستیزه می كند و باز خود را صوفی میخواند :
می صوفی افكن كجا می فروشند
كه در تابم از دست زهد ریایی
با این یادآوری به واژه ی پر بسامد زهد و زاهد در دیوان حافظ بنگریم ، زاهد از شخصیتهای نامی و ناخوشایند در شعر خواجه است و با صوفی پهلو می زند و همه جا با تازیانه ی نقد و تعریض حافظ رانده می شود . دیگر اینكه این دو با رند شخصیت دوست داشتنی و دلخواه حافظ رو در رو و در ستیزند :
در صومعه ی زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ی ابروی تو محراب دعا نیست . یا :
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت . یا :
عیب رندان مكن ای زاهد پاكیزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیكم و گر بد ، تو برو خود را باش
هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت
كه حافظ به روشنی رندی خود را به رخ كشیده است .
مانند :
زاهد ار رندی حافظ نكند فهم چه باك ؟
دیو بگریزد از آن قوم كه قرآن خوانند
بدین گونه همه جا به زهد ریا و زاهدان ریایی می تازد و پرده از كارشان بر می دارد :
زاهد چو نماز تو كاری نمی رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من . یا :
ما و می و زاهدان و تقوا
تا یار سر كدام دارد
و این ریا ستیزی و كنایه به ریاكاران در ذهن و زبان حافظ همچنان سریان و جریان دارد :
نوبت زهد فروشان گرانجان بگذشت
زقت رندی و طرب كردن زندان پیداست
باده نوشی كه در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی كه در او روی و ریاست
خواجه ی شیراز به روشنی آنان را در دكاندار می نامد .: زهد فروش . و گاهی بی نام بردن از زاهد و صوفی دكاندار آنان را به طعنه می گیرد :
ثواب روزه و حجّ قبول آن كس برد
كه خاك میكده ی عشق را زیارت كرد
این زاهد كه از عشق بویی نبرده است ، خودبین و شیفته است و كارهایش نه برای خدا كه گاهی در تضاد با آن است :
پشمینه پوش تند خو ، از عشق نشنیدست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترك هشیاری كند
و سرانجام :
بود آیا كه در میكده ها بگشایند
گره از كار فرو بسته ی ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار كه از بهر خدا بگشایند .
( باز این بحث را دنبال می كنیم . والسلام)