سال ها سال پیش وقتی هنوز پسركی بودم روزی به بهانه ای گذرم به مركز آنروزهای تهران افتاد،هنوزاین خاطره كه پرندگان دیوانه سروپر صدا به همخوانی هماهنگ با خود فریاد سرداده و صدای شلوغ شهردرسمفونی آنها محو شده بود؛از پس بیش از سه دهه با من است..
نویسنده : مسعود عابدین نژاد
... سال ها سال پیش- وقتی هنوز پسركی بودم- روزی به بهانه ای گذرم به مركز آنروزهای تهران افتاد، هنوز این خاطره كه پرندگان دیوانه سر و پر صدا به همخوانی هماهنگ با خود فریاد سر داده و صدای شلوغ شهر در سمفونی آنها محو شده بود ؛ از پس بیش از سه دهه گذشت زمان با من است!
گنجشك ها انگار بی درد ترین موجودات بودند كه اینچنین دیوانه و بازیگوش می خواندند.پرندگان كوچك مزاحم كه گاه آرامش خردسالی مرا به هم زده و بی توجه به وجود من انسان، در شهر خود می چرخیدند. انگار این شهر شهر آنان بود ! این نه شهر آدمیان كه شهر پرندگان بود.
اینك اما، از آنروزهای كودكی بسیار گذشته است.
از پس خاطره دور خویش سالهاست كه در كوچه پس كوچه های گرم تهران در جستجوی پرنده ای چشم مسی گردانم.
از دور دست افق كلاغی پر می گشاید.
بسوی من ..نه..پرنده در افق گم می شود.
و آنچه باید گفت:..سالها سال پیش، در كودكی خود، به همراهی پدر به چار باغ(بلوار) كشاورز تهران رفتیم.
قراربود در آنجا از كسی كه در بیمارستانی آن حوالی بود عیادت كنیم.
یكی از روزهای پایان بهار بود.شاید روزی چون امروز. هوا نه گرم و نه خنك بود. قرار كه به انجام رسید ، دیگر دم دمای غروب شده بود. درست میان چارباغ كشاورز راه می رفتیم كه ناگهان .. ناگهان آغاز شد.سمفونی گنجشك ها!
گنجشكها – هزاران هزار- آنچنان هماهنگ بایكدیگر جیك جیك سردادند كه وحشتی ناخواسته روح كودكی هایم را تسخیر كرد. از لرزش دستانم پدر آگاه شد و گفت: گنجشكند.
پرسیدم : چی می گن؟
پدر درنگی كرد و گفت: خوشحالند.
خوشحال؟
چون باهمند و اینجا زندگی می كنند.
سمفونی گنجشك ها. سالها بعدتر وقتی دیگر مردی شدم، هیچ واژه ای بهتر از همخوانی پر صدای آنها نیافتم. سمفونی گنجشكها.
راستی چرا دیگر این سمفونی در شهر پرغبار ما تكرار نمی شود.
اگر كودكی بودم یا باز می گشتم به دوران كودكی هایم به احتمال بسیار می گفتم:« گنجشكها دیگر اهل این شهر نیستند»
كوچ لاجرم پرندگان سالها پیش از این آغاز شد.
پرندگان پریدند، چرخی زدند درآسمان تیره و گریختند!
آنچه نباید كرد:..اینروزها با اینكه نهر كرج هنوز در چارباغ كشاورز تهران جاری است، دلش برای سمفونی گنجشك ها تنگ است.
گنجشك كه نه، كمتر پرنده ای به آسمان تهران پر می كشد.
شهری با ساختمان های بلند و طبیعت فقیر.
جغرافیای طبیعی بسیاری از شهرهای ایران( خاصه تهران) گنجایش بسیاری از دستبردهای انسانی را ندارد. یعنی كنش ما به عنوان نیرویی فراتر از طبیعت به اصل طبیعی محیط ضربه می زند.
اگر آب و خاك و هوا(نور) را سه عامل اصلی زایش و پویش طبیعت بشناسیم؛ هرگونه دستبرد غیر طبیعی به این عناصر سه گانه باعث به هم خوردن چرخه زایش و خود ترمیمی آن می شود. جدای از كنش انسان اقتصادی كه به منظور تولید ثروت با طبیعت در فراكنش قرار می گیرد؛ انسان به عنوان حیوانی1 عام نیز با طبیعت در كنش است.
از دید مكاتب غربی( حتی ارسطو) این انسان همان حیوان سیاسی است. اینجا سیاسی بودن انسان وجه عقیدتی ندارد، بلكه معنای آن بیشتر مرتبط با وجه اجتماعی حیات انسان است.
بر خلاف تفكرات مكاتب غربی، بیشتر مكاتب فكری شرق( منظور شرق نزدیك است) انسان را در غالب خلقت الهی آن توصیف می كنند. حتی از دید اهل منطق و حكمت اسلامی انسان همانا« حیوان ناطق» است.
از زاویه نگاه عرفان اسلامی، انسان و« انسان كامل» دو عنصر هم عرض اما متفاوت هستند.2
اینكه انسان- این موجود عجیب- چیست، همواره محل مناقشه بوده است. هر مكتبی با تعریفی كه از انسان ارائه می كند برای تفسیر جهان توضیحی متفاوت خواهد داشت. با اینهمه امروزه دیدگاه جدید كه مبتنی بر پژوهش های علوم پایه است، بدون ورود به حوزه فلسفه( و فلسفه دینی)انسان را در طبیعت مستقر كرده است. یعنی زیست شناسی جدید كه دیرین شناسی نیز بخشی لایتجزی از آنست ، اعتقاد دارد انسان بخشی از طبیعت و یكی از كنش گران آنست.
بر اساس این نگاه- كه اتفاقا دارای شواهد طبیعی مستند است- انسان بدون طبیعت محكوم به نابودی است.
این نابودی فقط جنبه مادی ندارد بلكه حتی ویرانی طبیعت به فرو پاشی ساختار فرهنگ معنوی جامعه منجر می شود.( فراموش نكنیم بسیاری از ویژگی های این فرهنگ شامل باورها، اخلاق، هنرها و زیبایی ها نیز می شود.)
بنابر این بسیاری از ارزش هایی كه ما به عنوان اشرف مخلوقات به آنها می بالیم، برگرفته از مادر طبیعت هستند.
طبیعتی كه بخشنده است و نیروهای عظیمی دارد. طبیعتی كه غذای مارا تولید می كند و همزمان با آن روحمان را می پاید و می بالد.
بر اساس دانش نوین زیست مولكولی، اگر امروز ما ماییم، به خاطر بودن در طبیعت است. اگر فردا و فرداهای دورتر این ما ، ما نباشیم بخاطر دور شدن از طبیعت خواهد بود.
اتفاقا در دو قرن اخیر( پس از انقلاب صنعتی در انگلستان) بخش بزرگی از آفریده های فرهنگ جهانی گرفتار غم غربت
شده است. از مكاتب گوناگون نقاشی گرفته تا مكاتب معماری این غم را فریاد می زنند.(Nostalgia)
اگر كشورهای غربی به دلیل بی تجربگی و تقدم زمانی تجربه حفظ محیط زیست و دفاع از حقوق طبیعی را نداشتند- كه تاوان سختی نیز بابت آن دادند- امروز ما می توانیم از تجربه های منفی آنان استفاده كرده و طببیعت را حرمت بگذاریم.
اینكه بتوان ضمن كار و تلاش و تعامل در اجتماع، طبیعت را حرمت گذارد، وظیفه همه وهمه مردم است.
وظیفه ای كه برون داد آن می باید بازگشت دوباره پرندگان باشد.
و سرانجام: شهر ما دوباره زنده خواهد شد اگربپذیریم كه:
1-انسان بخشی از طبیعت است نه تفسیر فلسفی آن.
2-انسان به واسطه موهبت عقل و دانش موجودی آینده نگر است نه تخریب گر
3- انسان بدون طبیعت ، گوهر آدمیت خویش را از كف می دهد زیرا زیبایی و اخلاق این آفریده های گرانبها در طبیعت شكوفا شده اند.
4-در ضمیمه فرهنگ انسانی باید ضمیمه فرهنگ طبیعی الصاق شود و این دو با كمك هم می توانند از موهبت طبیعت حفاظت كنند.
وآنگاه می توان امید داشت كه: در چار باغ كشاورز سمفونی گنجشك ها اجرا شود.
1-نگاه كنید به «خداوندان اندیشه سیاسی» جلد اول چاپ 1394
2-نگاه كنیدبه:«دائره المعارف بزرگ اسلامی» جلد دهم 1380 ذیل انسان كامل
سه شنبه: دوم خرداد 1396