گرفتاری بزرگ زبان فارسی امروز دوگانگی زبان گفتار و نوشتار است كه رهاورد ناخجستۀ فناوری و رسانه های رنگارنگ مجازی است .
گرفتاری امروز زبان فارسی، در برخورد با تمدن نوین و نیازهای زبانی آن ، دو ریشه دارد : یكی ساخت زبان فارسی و توانایی ها و ناتوانی های آن است و دیگری در زبان نثر فارسی .
نثر فارسی درچندین سده فراز و نشیب بسیار داشته و هر كس كه امروز به قلم دست میبرد ، به گونه ای گرفتار این میراث گذشته است كه همۀ آن میراث طبیعی زبان و پیامد گسترش تاریخی آن نیست و بسیاری از آن میراث بازیگوشانِ كژنویس است .
بزرگ ترین گرفتاری نثر فارسی جدایی اندك – اندك زبان گفتار و نوشتار از یكدیگر است كه كار آن به جایی رسیده كه گویی دو زبان جدا از هم است .
بی گمان در هر زبانی این جدایی كم وبیش هست اما در زبان فارسی بیماری كهنه ای شده است و جایی رخ می نماید كه مردم عادی میخواهند چیزی بنویسند .
مثلا دكانداری كه میخواهد یك آگهی در دكانش بزند ، چون قلم به دست میگیرد ، سادهترین و طبیعیترین چیزی را كه به ذهنش میآید ، نمینویسد و دنبال سخنی پیچیده و به گمان خودش زیبا میگردد كه ناهنجار و مسخره از كار درمیآید .
مثلأ جملۀ « استعمال دخانیات اكیدا ممنوع » نمونۀ آشكاری از كاركرد ذهنیت است كه برگردان این جملۀ سادۀ انگلیسی است : ( don’t smoke ) یعنی « دود نكنید » كه به همین كوتاهی و سادگی است ، بیواسطه از زبان گفتار به نوشتار درآمده است، اما كسی كه این جملۀ كوتاه و ساده را به فارسی برگرداند ، هرگز به خاطرش نمیگذشته است كه آن را میتوان به همان سادگی و آسانی به فارسی برگرداند و نوشت : « دود نكنید » یا « سیگار نكشید » و این جملۀ عجیب و غریب « استعمال دخانیات اكیدا ممنوع » را آفرید كه ( اصلا فارسی نیست ) همه گیر شد و هنوز هم پا برجا ست . آخر كدام فارسی زبانی « دخانیات » را « استعمال » میكند كه ایشان ما را از این كار منع میفرمایند !
این كه می گویند جوانان درسخواندۀ ما از نوشتن یك نامه به فلان اداره ناتوانند ، گناه این جوانان نیست كه زبان برساخته و پرپیچ و تاب اهل اداره را نمیدانند و اصطلاحات « توقیرا ایفاد میگردد » یا « متعاقبا ارسال میگردد » یا « تحقیقات به عمل آورید » و بسیاری چیزهای بدتر از این را نمیشناسند چون این زبان با بستر طبیعی زبان ، یعنی زبان گفتار هیچ سازگاری ندارد و زبانی ست ساختگی كه تنها سازندگانش آن را میفهمند ( اگر بفهمند ! )
زبانی كه در آن یك فعل درست و بجا كمتر به كار می رود . او كه میخواهد نامه بنویسد به خاستگاه طبیعی و سادۀ زبان، یعنی زبان گفتار روی نمی آورد چون می ترسد ، زیرا آموخته است كه هنگام نوشتن باید دنبال جمله های غریب و قالبی و برساخته بگردد و این جاست كه درمیماند یا همان كار مسخرهای را میكند كه آن دكانداری كه میخواهد در دكانش تكه كاغذی برای آگهی بچسباند و یا داغدیدهای كه میخواهد با زبان شكسته در روزنامه از دست رفتن عزیزی را خبر بدهد . این شكاف ژرف میان زبان گفتن و نوشتن از كجا پیدا شده است ؟
این رشته سر دراز دارد . نقل خواهیم كرد . والسلام