آنچنان كه وعده كرده بودیم، امروز از جشن شكوهمند و زیبای نوروز سخن می گوییم در آینه ادبیات پارسی. جشن نوروز جشنی است با سابقه ای بیش از شش هزار سال.
نوروز در آبنه ادبیات پارسی
نویسنده: ارسطو جنیدی
درود بر ایرانیان
درود بر عاشقان فرهنگ بی مانند ایران
درود بر فرزندان نوروز جاویدان ایرانی
عاشقان ایران؛ فرزندان پاكی و شادمانی
نوروزتان خجسته باد.
آنچنان كه وعده كرده بودیم، امروز از جشن شكوهمند و زیبای نوروز سخن می گوییم در آینه ادبیات پارسی.
جشن نوروز جشنی است با سابقه ای بیش از شش هزار سال.
متاسفانه مجال آنكه تاریخ شكوهمند نوروز را بیان كنیم وجود ندارد و به همین سبب عاشقان دانایی را به كتبی كه سابقه تاریخی و اسطوره ای نوروزرا به شكلی دقیق و مبسوط شرح كرده اند ارجاع می دهیم.
كتابهای به قلم دانشمندانی بزرگوار چون: استاد ابراهیم پورداوود، استاد ذبیح الله صفا، استاد عبدالحسین زرین كوب، استاد جلیل دوستخواه و دیگر بزرگواران عرصه پژوهش.
اما به طور خلاصه از دیدگاه اساطیری باید گفت در فرهنگ اسطوره ای ما، نوروز منطبق است با بر تخت پادشاهی نشستن گیومرث و آغاز فرمانروایی او بر جهانیان. در شاهنامه حكیم بزرگوارمان چنین می خوانیم:
چو آمد به برج حمل آفتاب
جهان گشت با فر و آیین و آب
گیومرث شد بر جهان كدخدای
نخستین به كوه اندرون ساخت جای
آغاز بهار یعنی آغاز فرمانروایی خورشید. خورشیدی كه معنای حیات و زندگانیست و زندگی بخش بر تمامی موجودات روی زمین.
اهمیت خورشید برای آریاییها كه از سرمای وحشتناك جنوب سیبری گریخته بودند و در فلات زیبای ایران آرام گرفتند، دو چندان بود و هنوز هم هست.
با وجود خورشید است كه سرما و یخ زدگی و مرگ جای خود را به گرما و پویایی و زندگی می بخشد.
طبیعت زنده می شود و این زنده شدن طبیعت روح لطیف ایرانی را به تموّج و اهتزاز در می آورد.
اندیشمندان و شاعران و نویسندگان بزرگ تاریخ ما شیفته و شگفت زده از این واقعه عظیم هستند و عالی ترین نمود این شیفتگی و شگفتی را در ادبیات پارسی می توان دید.
نوروز پیشانی سال نو و بهار است و طلیعه درخشش خورشید. جشن نوروز چنین فلسفه ای دارد:
دوباره زندگی، دوباره رویش، دوباره بهار،
و انسانی كه از خاك آفریده شده و جزیی از این طبیعت زیبای خداوندی است نمی تواند این همه زیبایی را بنگرد و شادمان نباشد و زندگی از سر نگیرد و از دیدن زیبایی طبیعت به شدق نیاید، مگر آنكه به قول سعدی شیرین سخن، دلی از سنگ داشته باشد:
خاك را زنده كند زمزمه باد بهار
سنگ باشد كه دلش زنده نگردد به نسیم
پس باید با عید سعید نوروز والاترین شادمانیها را لمس كرد و سرزنده و امیدوار بود كه به فرموده حافظ:
نوبهارست درآن كوش كه خوشدل باشی
كه بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی
چه زیباست در نو شدن طبیعت، دل را با تابش نور شعر شاعران نو كنیم كه هم بهار بیرون و هم بهار دل را رنگی ویژه می بخشد كلام قدسی آنان:
برخیز كه می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
برخیز كه باد صبح نوروز
در باغچه می كند گل افشان
خاموشی بلبلان اسحار
در موسم گل ندارد امكان
برخیز كه چشمهای مستت
خفته ست و هزار فتنه بیدار
(سعدی)
نوروز مهمترین جشن ملی ماست و ستایش نوروز ستایش هویت ملی ایرانی ماست.
ستایشی كه در ادبیات پارسی نمودی بسیار بسیار فراوان و در عین حال زیبا یافته است.
تنها فهرست كردن اشعار و قطعاتی كه هنرمندان بزرگ تاریخ ما در ستایش و شادباش نوروزی بیان فرموده اند، خود مبحثی فوق العاده طولانی خواهد بود. بنابر این از دریا به جرعه آبی بسنده می كنیم.
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید
زحمت سرما و دود رفت به گور و كبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید
(مولانا)
شعرای بزرگ ما تنها به سرزندگی طبیعت توجه ندارند بلكه نكته مهم تر آنست كه حال كه چنین بهار زیبایی در عالم برون رخ داده تو نیز ای انسان، بهاری در وجود خود پدید آور و از سرمای پست نفس پرستی به گرمای عشق و خداپرستی و نیكخواهی قدم بگذار چنانكه سعدی بزرگوار چنین بیان فرمود. شاعر یگانه ما در آغاز از زیبایی جهان در نوروز سخن می گوید و چنین تابلویی دلنشین می نگارد:
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
بساط سبزه لگدكوب شد به پای نشاط
ز بس كه عارف و عامی به رقص برجستند...
اما در میانه سخن از این بهار ظاهری به بهار عالم دل گریزی می زند و از بهار عشق دل خویش سخن می راند:
یكی درخت گل اندر میان خانه ماست
كه سروهای چمن پیش قامتش پستند
حال این سرو می تواند عشق پاك زمینی، آرمانی بلند، ایمانی راسخ یا هر مفهوم متعالی و انسانی دیگری باشد و نیز عشقی زلال به حضرت حق...
اگر بهار طبیعت رخ دهد و در ما بهاری خلق نشود هیچ واقعه مهمی رخ نداده است.
پس طبیعت رساننده پیام خداوندست كه ای انسان شكوه عالم من را بنگر كه به بیان مولانا:
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری
به این طبیعت نستوه نگاه كن و درس بگیر كه چگونه خاكی مرده مبدل به گلی زیبا می شود و این پرسش زیبا
را مولانا چه دلنشین با خداوند مطرح می سازد:
ای صلح
داده جنگ را وی آب داده سنگ را
چون این گل بد رنگ را در رنگها می آوری؟
حال ای انسان بكوش چنین شكوهی در دل خویش پدید آوری. و چه بهاری زیباتر از دوباره عاشق خداوند شدن و دوباره پاك شدن و دوباره نیكی و بندگی از سر گرفتن كه خداوند آفریننده عالم از تمام عالم زیباتر و برتر است و از این طبیعت جزیی می توان به زیبایی كلی خداوند رسید:
گر شاخه ها دارد بری ور سرو دارد سروری
ور گل كند عشوه گری، جانا تو چیز دیگری
پس نوروز تماماً درس و دانش است. پای كوبانیم ما ایرانیان بافرهنگ از این درس زیبایی كه طبیعت به ما ارزانی می كند.
پس نوروز جشن نو شدن طبیعت بیرون و درون ماست و عیدی سراسر نور و شادمانی.
پس نوروز یكی از مهمترین اركان هویت ملی ما ایرانیان است.
جشن صلح و دوستی، جشن ستودن طبیعت و احترام به آن و جشن شكوفا شدن دل انسان.
نوروز را با تمامی وجود پاس بداریم كه میراث نیاكان فهیم ماست. نیاكانی كه نوزایی عالم را بهترین فرصت برای دوباره خداپرستی و دوباره نیكی و دوباره عاشقی دانسته اند...
و چه زیبا فرمود سعدی بزرگوارمان كه:
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به وام دوستان و بخت پیروز
مبارك بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز