شرح حال جامی (قسمت دوم) دمی با جامی

عاشقان فرهنگ جاوید ایران زمین و شیفتگان ادبیات شیرین پارسی، درود بر شما.
این هفته هم با قسمت دوم از معرفی عارف و شاعر شهیر قرن نهم میهنمان، عبدالرحمان جامی در خدمتتان هستم.

1396/11/23
|
14:49

دمی با جامی / قسمت دوم

نوشته : ارسطو جنیدی

هفته پیش مقدماتی از زندگانی و سیر و سلوك معنوی و عرفانی این شاعر جلیل القدر را از نظر گذراندیم. این هفته به این نكته خواهیم پرداخت كه جایگاه عرفانی و ادبی او چگونه است.
در مورد زندگی شخصی و شخصیت عبدالرحمان جامی باید گفت به قول استاد فقید، دكترغلامحسین یوسفی در كتاب ارجمند چشمه روشن، كمتر شاعری مانند جامی توانست در دوران حیاتش به عزت و احترامی برسد كه جامی در دربار پادشاه زمان خود رسیده بود.
سلطان حسین بایقرا، به جامی ارادتی عجیب داشت و شخصاً به حضور او می رسید و حتی گاه در جلسات درسش حاضر می شد.
اگر امیرعلیشیرنوایی، وزیر پادشاه مورد غضب واقع می شد، می توانست به شفاعت جامی امیدوار باشد.
با این وجود اما جامی هرگز زندگی زیبای عارفانه و ساده زیستی خاص خود را رها نكرد. بر روی خاك می نشست، ساده ترین لباسها را بر تن می كرد و ساده ترین خوراكها را می خورد و دمی از عشق به مردم و انس با فقرا غافل نبود.
اما وجه ادبی او. در اهمیت جامی در دریای بیكران شعر پارسی باید گفت همین بس كه به او لقب خاتم الشعرا را داده اند. این حقیقت در مورد شعر كلاسیك پارسی كاملاً تایید شده به نظر می رسد. جامی آخرین شاعر بسیار بزرگ از سلسله شعرای درخشان آسمان ادبیات ایران در دورانهای كهن و پیش از انقلاب مشروطه محسوب می شود. شاعرانی كه تزكیه نفس، مجاهدتهای طولانی و ژرف نگری را با دانشهای گسترده ادبی و معارف مختلف از نجوم و طب و ریاضی و جغرافیا گرفته تا فلسفه و كلام و حدیث و قرآن درآمیخته بودند. تمامی این علوم گسترده در آثار جامی كاملاً مشهود هستند و این نكته نشان از اصالت اندیشه او دارد.
شاید در كلام جامی، استحكام اندیشه و سخن فردوسی ، پروازهای پرشكوه مولانا، عطراگینی و دلپذیری خیره كننده سخن سعدی و جادوی شگفت شعر حافظ دیده نشود اما دو ویژگی سادگی و ارتباط برقرار كردن در كوتاه ترین زمان با مخاطب، امتیازهای این خاتم الشعرای ادب پارسی است.
و باز هم به قول استاد روانشاد، دكتر یوسفی، جامی به قدری مطالب رنگارنگ را ساده و روان بیان كرده كه گویی خود ما به آن مضامین اندیشیده و بر زبان جاری ساخته ایم.
برای حسن ختام بحث امروز نیز چون هفته گذشته، قطعه ای دلكش از مثنوی یوسف و زلیخا، یكی از بخشهای هفت اورنگ جامی را نقل می كنیم. نیایشی شیرین با پروردگار در ابتدای كتاب :


الهی غنچه امید بگشای

گلی از روضه جاوید بنمای

بخندان از لب آن غنچه باغم

وز این گل عطر پرور كن دِماغم

درین محنت سرای بی مواسا

به نعمت های خویشم كن شناسا

ضمیرم را سپاس اندیشه گردان

زبانم را ستایش پیشه گردان

ز تقویم خرد بهروزیم بخش

بر اقلیم سخن پیروزیم بخش

دلی دادی ز گوهر گنج بر گنج

ز گنج دل زبان را كن گهر سنج

ز شعرم خامه را شكر زبان كن

ز عطرم نامه را عنبر فشان كن

سخن را خود سرانجامی نمانده ست

وز آن نامه بجز نامی نمانده ست

درین خمخانه شیرین فسانه

نمی یابم صدایی زان ترانه

حریفان باده ها خوردند و رفتند

تهی خم ها رها كردند و رفتند

نبینم پخته ای زین بزم و خامی

كه باشد بر كفش زان باده جامی

بیا جامی رها كن شرمساری

ز صاف و دُرد پیش آر آنچه داری

به امید یزدان نیكی دهش، هفته آتی با بخش سوم و پایانی معرفی عبدالرحمان جامی در خدمتتان خواهیم بود و معرفی تنها اثر منثور او یعنی كتاب مستطاب (( نفحات الانس )).

دسترسی سریع