صبح است ساقیا قدحی پر شراب كن
دور فلك درنگ ندارد ، شتاب كن
این غزل از غزل های نا ب حافظ است .
اصولا حافظ نماینده ی فرهنگ ایرانی است ، چه پیش از اسلام و چه در دوره ی اسلامی كه اوج سخن او مربوط به این دوره است .
نویسنده : باقر خلیلی
صبح است ساقیا قدحی پر شراب كن
دور فلك درنگ ندارد ، شتاب كن
زان پیش تر كه عالم فانی شود خراب
ما را زجام باده ی گلگون خراب كن
كسانی كه شراب می نوشند هنگان صبح برای دفع خمار سه جام شراب می نوشیدند كه به آن « می صبوح» یا ثلاثه ی غساله ( سه گانه ی شوینده ) می گفتند :
ساقی حدیث سرو گل و لاله می رود
وین بحث با ثلاله غساله می رود
و:
می صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی كوش و گریه ی سحری
اما شراب در زبان و شعر حافظ را پیش از این گفته ایم كه شراب منصوری ، شراب ربانی و شراب طهوراست .
« وَ سَقاهُم رَبُّهم شَراباً طَهورا» پس شاب طهوراست و حضرت حق است .
شراب صبحگاهی را باید جور دیگر دید . صبحدم پس از راز و نیاز شبانه :« به عذر نیم شبی كوش و گریه ی سحری » لحظه ی وزیدن نفحات ربانی است . هنگامی كه عارف برای دریافت فیض حضرت حق آماده است و حافظ فیض بسیار می خواهد ، قدح پر شراب ، نه جام و ساغر .
و از حضرت حق مسئلت می كند كه تا این چند روزه ی عمر به سر نیامده است به او افاضه كند زیرا حافظ بهتر از هر كس به بی اعتباری بقا شناخت دارد .
در این جا گذر شتابان عمر و بی اعتباری این جهان شاید گوشه ی چشمی به تفكر خیامی باشد :
از دی كه گذشت ، هیچ از او یاد مكن
فردا كه نیامده ست ، فریاد مكن
بر نامده و گذشته بنیاد مكن
حالی خوش باش و عمر بر باد مكن
در كار فلك و زمانه توقف و درنگ معنا ندارد ، بنابراین اكنون كه دریچه ای رحمت بر من گشوده است ، خدایا؛ معرفت خود را به من ارزانی دار !
چون عارف همیشه در یك حال نیست ، قبض و بسط دارد . به زبان ساده قبض و بسط حال درونی سالك است در لحظه . اگر شاد باشد ، بسط و اگر گرفته و غمین باشد ، قبض است .
به هر روی این سخن درازدامن است كه نقل خواهیم كرد .
از من رمقی به سعی ساقی ماندست
وز صحبت خلق ، بی وفا قی مانده است
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم كه چه باقی مانده است .
والسلام