«الا یا ایها الساقی ....»

من كه همه كارهایم در راه مراد و مقصود بوده است و پیوسته كامرانی و خودكامی كرده ام ،سرانجام بدنام و رسوا می شوم ، چون داستانم به كوی و برزن كشیده و نقل محافل شده است ، همین .

1396/08/15
|
18:46

نویسنده : باقر خلیلی
همه كارم زخودكامی به بدنامی كشید آخر
نهان كی ماند آن رازی كزو سازند محفل ها
حافظ بر آن است كه سالك و رهرو راه حق چون ناگزیر حقیقت را می گوید ، در چشم ظاهر بینان ، كوته اندیشان و ریاكاران – هم آنان كه حافظ پیوسته بر آنان شوریده و از آنان شكوه كرده است – خوشایند نیست ، از این رو بر او می تازند ومایه ی بد نامیش می شوند .
همچنان كه حافظ با همه رمز و راز و پوشیده سخن گفتن در روزگار خودش به گناه گفتن بیت :
گر مسلمانی از این است كه حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی

متهم به انكار رستاخیز و كفر گویی شد و اگر نبود شیخ ابوبكر تایبادی شاید به سرنوشت حلاج و عین القضات همدانی گرفتار می شد .
حافظ از بیم حسودان ، پریشان حال به نزد تایبادی رفت كه در آن هنگام رفتن به مكه در شیراز بود . وی گفت : بهتر است كه پیش از این ، بیتی بگذاری كه دیگری چنین گفته است و چون نقل كفر ، كفر نیست از این تهمت برهی ! و حافظ گفت :
این حدیثم چه خوش آمد كه سحر گه می گفت
بر در میكده ای با دف و نی ترسایی
به هر روی حافظ می گوید اگر خود كامگی كنی و آنچه نباید ، بگویی در نظر اهل ظاهر و ریاكاران بدنام خواهی شد :
گفت آن یار گزو گشت سردار بلند
جرمش آن بود كه اسرار هویدا می كرد
آری حسین منصور حلاج را فاش كردن اسرار به آن سرنوشت ناگوار گرفتار كرد .
سرانجام این كه شاید حافظ در گفتن برخی اسرار سرزنش كرده است ، اما :
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه ی خورشید درخشان نشود
این مطلب دنباله دارد و نقل خواهیم كرد . والسلام

دسترسی سریع