جامی، حكیم یا شاعر عبدالرحمان جامی ، خاتم الشعراء

برای شناختن و دركِ شخصیتِ سترگی چون عبدالرحمان جامی باید توجه داشت كه ما با فردی ذوالابعاد و چندوجهی مواجه هستیم. شخصیتی شاعر ، ادیب ، فقیه ، عارف ، متشرع ، موسیقی دان ، و دانشمند و عالِم دینی.

1396/07/16
|
16:43

نوشته : احمد خالصی
برای شناختن و دركِ شخصیتِ سترگی چون عبدالرحمان جامی باید توجه داشت كه ما با فردی ذوالابعاد و چندوجهی مواجه هستیم. شخصیتی شاعر ، ادیب ، فقیه ، عارف ، متشرع ، موسیقی دان ، و دانشمند و عالِم دینی.
گفته اند كه جامی به جهت تعلقِ خاطر به شهر " جام" كه زادگاهش بود ، تخلص و عنوان جامی را برای خود برگزید ؛ اما با پذیرش این موضوع و در عین حال ؛ باید عنایت داشت كه محل رشد و نشو و نمای او در شهر هرات صورت گرفت. هرات در آن روزگاران ( یعنی سده نهم هجری ) ، مركزی متعالی و منسجم برای اهل ادب و فرهنگ و علاقه مندان پرورشِ ذوق بود.
مدرسه نظامیه هرات ، در آن دوران از مشهورترین و مجهزترین مراكز علمی و فرهنگی جهانِ فارسی زبان بود و جامی در آنجا با سنت و مواریث فرهنگی ایرانی به خوبی آشنایی یافت.
او مجال یافت تا در مدرسه نظامیه هرات ، علوم رایج عصر را به خوبی فراگیرد. علوم ودانش هایی چون صرف و نحو عربی ( كه خود پیش نیازِ دركِ فرهنگی و جامع سنن فارسی زبانان بود ) ؛
منطق و فلسفه ، مكاتب فلسفیِ اسلامی چون مشاء و اشراق ، علوم تجربی و علوم دقیقه ( كه در آن روزگاران به نامهای طبیعات و ریاضیات نامیده میشدند ) ؛ علوم روایی و حدیث و روایت و تفسیر...
*******
جامی در همان سامان و همان دوران با پیشوایان معنوی در فرهنگ اسلامی آشنایی یافت و دل سپرده و سر سپرده سلاسل معنویِ عرفانی در جهان اسلام شد.
او با سفر به كاشغر و جلب حمایت معنوی و مادی شاهِ وقت ، الغ بیگ به جمعی دیگر از دانشمندان و فاضلان عصر پیوست . و بدین ترتیب از اعاظمِ دوران و افرادِ تاثیرگذار در حوزه فرهنگ و اندیشه محسوب شد .
در مورد شهرت جامی گفته شده كه سلطان حسین امیر علیشیر به دوستی با او افتخار می كرد و نیز گفته شده كه جامی چنان تاثیری بر شاهان و امرای روزگار خود داشت كه اگر وزیری مطابق معمول ِ عصر ، به غضبِ سلطان گرفتار میشد با وساطت جامی عفو میشد و همین گزارش تاریخی بیانگر ارج و منزلت اجتماعی جامی است ؛ با این حال و با تمام این اوصاف ؛ او به شیوه رایج دیگر شاعران ؛ در مدح و ستایش شاهان و حاكمانِ معاصرش قلم فرسایی نكرد.
********************
جامی بارها در دیوان خود ، نامِ شاعرانِ بزرگِ زبانِ فارسی را با احترام و تجلیل بسیار ذكر كرده است. او مهارت خاقانی را در قصیده سرایی می ستاید و در غزل سرایی به روشِ كمال خجندی توجه میكند. در مثنوی سرایی ، خود را مدیون نظامی گنجوی و امیر خسرو دهلوی دانسته است. او همچنین از رودكی، انوری، سعدی، حافظ، سنایی و سلمان ساوجی تمجید كرده و از نبوغ و مقام متعالی ِ مولانا سخن گفته است.
************
از جامی ده ها كتاب و رساله از نظم و نثر به زبان های فارسی و عربی به یادگار مانده است. او اشعار خود را در دو مجموعه بزرگ گردآوری كرده است: دیوان های سه گانه، شامل قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات ؛ و همو با تبویبی دیگر و در اواخر عمر ، دیوان خود را به تقلید از امیر خسرو دهلوی در سه بخش تدوین نمود :
فاتحة الشباب = دوران جوانی
واسطة العِقد =اواسط زندگی
و سرانجام ، بخش سوم ،خاتمة الحیات = اواخر حیات.

و اما " هفت اورنگ " كه خود مشتمل بر هفت كتاب در قالب مثنوی است. " سلسله الذهب" به سبك حدیقه الحقیقه سنایی ؛ مثنوی دوم " سلامان و ابسال " كه در سال 885 تألیف شده است. مثنوی سوم " تحفه الاحرار " كه نخستین مثنوی تعلیمیِ جامی است كه به سیاق مخزن الاسرار نظامی گنجوی سروده شده است.
مثنوی چهارم " سبحه الابرار " و این نیز مثنوی تعلیمی است كه در سال 887 سروده شده است و در آن تعالیم اخلاقی و معنوی همچون ؛ توبه، زهد، فقر، صبر، شكر، خوف، رجا، توكل، رضا و حب آمده است. مثنوی پنجم " یوسف و زلیخا " مثنوی تغزلی به سبك خسرو و شیرینِ نظامی و ویس و رامین فخر گرگانی است .مثنوی ششم " لیلی و مجنون " ، منظومه دیگری است كه به وزن و سبك و شیوه لیلی و مجنون نظامی پرداخته شده است و سرانجام مثنوی هفتم ، " خردنامه اسكندری" كه مثنوی تعلیمی در حكمت و اخلاق و پند و اندرز است .
و همین حجمِ كم نظیرِ منظومه ها و اشعار جامی در كنار كیفیت این اشعار و تواناییِ ادبیِ او موجب شد كه جامی " خاتم الشعرا " لقب گیرد.
*********
و اما آثار منثورِ جامی
" بهارستان "، مشهورترین اثر منثور جامی است كه به اقتفا و تقلید از گلستان سعدی نوشته شده است. نثر این كتاب همچون گلستان ، مسجع و متكلف ومصنوع و آمیخته به نظم است. والبته این كتاب هیچگاه به اهمیت و شهرت و تاثیر گلستان سعدی نرسید.

دیگر اثر منثور جامی ، " نفحات الانس" است كه مشتمل بر شرح احوال و اقوال پانصد و هشتاد و دو تن از مشاهیر عرفان اسلامی و نیز شرح زندگی سی و چهارتن از زنان عارف است. دو منبع عمده جامی در تألیف و تدوین این كتاب ، طبقات الصوفیه محمد بن حسین سلمی و نیز تذكرة الاولیای عطار هستند كه البته تذكره الاولیای عطار به دلیل شور و شیداییِ سخن عطار ، رواج بیشتری در میان تراجمِ احوال عارفان یافته است . اما نكته مهم حضور حدود سی و چهار بانوی عارف در این كتاب و بیان كنش ها و گفته های این بانوان است كه در مقایسه و نسبت با تذكره الاولیای عطار ( كه فقط نام رابعه عدویه به عنوان یك بانو در آن ذكر شده است ) بیانگر ساحتی كم یاب در كتاب جامی است.

آثار دیگر جامی در حوزه نثر همچون اشعۀ اللمعات ، نقد النصوص ، لوایح ، رساله وحدت وجود و شرح مثنوی نیز بیشتر و صراحتا تحت تاثیر مبانی فكری و نظام فلسفی_ الاهیاتیِ محیی الدین ابن عربی و صدر الدین قونوی نگاشته شده اند.

در كل میتوان گفت هرچند جامی به حق " خاتم الشعرا " نامیده شده و میراث بزرگی از اندیشه و عاطفه را برای ما به یادگار گذاشته است اما همچنان كه خود در مقدمه كتاب " لوایح " بیان میكند ، بیشتر شارح و مفسرِ مواجید عرفانی است تا شخصی كه توانسته باشد آن شور و حال و طراوتِ تجربیات ذوقیِ عارفانِ اهل سخنِ متقدم را درك و دریافت كرده باشد . اما رعایت انصاف حكم میكند كه عنایت داشته باشیم در نهایت ، آثار جامی بخش مهمی از ذخایر ارزشمند فرهنگ ما را تشكیل میدهند.
************
برای حسنِ ختام و به عنوان نمونه ای از قدرت والای جامی در بهره گیری از مواریث فرهنگی ایران اسلامی ، ابیاتی از مقدمه " یوسف و زلیخا " را نقل میكنم.
در این ابیات ، جامی به حدیث مشهور و مهم " كنز مخفی " اشارت میكند و بر اساس این نگره عرفانیِ كهن و كلاسیك ، مبدا و آغاز و انگیزه خلقت و آفرینش را بر محور عشق میبیند و عشق را ساری و جاری در عالم و آدم میداند:


{ در آن خلوت كه هستی بی نشان بود
به كنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور
ز گفت و گوی مایی و تویی دور
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را كشیده دست شانه ...
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
نكو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
تو را چون معنیی در خاطر افتد
كه در سلك معانی نادر افتد
نیاری از خیال آن گذشتن
دهی بیرون به گفتن یا نوشتن
چو هر جا هست حسن اینش تقاضاست
نخست این جنبش از حسن ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس
تجلی كرد بر آفاق و انفس
ز هر آیینه ای بنمود رویی
به هر جا خاست از وی گفت و گویی
ز رویش روی خویش آراست لیلی
به هر مویش ز مجنون خاست میلی
لب شیرین به شكر ریز بگشاد
دل از پرویز برد و جان ز فرهاد
سر از جیب مه كنعان برآورد
زلیخا را دمار از جان برآورد
جمال اوست هر جا جلوه كرده
ز معشوقان عالم بسته پرده
به هر پرده كه بینی پردگی اوست
قضا جنبان هر دل بردگی اوست
به عشق اوست دل را زندگانی
به عشق اوست جان را كامرانی
تویی آیینه او آیینه آرا
تویی پوشیده و او آشكارا
چو نیكو بنگری آیینه هم اوست
نه تنها گنج او گنجینه هم اوست
من و تو در میان كاری نداریم
بجز بیهوده پنداری نداریم
خمش كین قصه پایانی ندارد
زبانی و زبان دانی ندارد
همان بهتر كه هم در عشق پیچیم
كه بی این گفت و گو هیچیم هیچیم {

دسترسی سریع