در جستجوی معنا پنجشنبه هر هفته از ساعت 23:00 به مدت 60 دقیقه

تنهایی اگزیستانس داستان مفصلی دارد و مثل این می‌ماند كه نور از این دنیا می‌رود و خاموش می‌شود

پنجمین قسمت از برنامه رادیویی «در جستجوی معنا» با موضوع «عشق، تنهایی و معنای زندگی» با حضور امیرعباس علیزمانی دوشنبه 30 تیر از رادیو فرهنگ پخش شد.

1399/04/31
|
07:04

امیرعباس علیزمانی در ابتدا گفت: تنهایی اگزیستانس داستان مفصلی دارد و مثل این می‌ماند كه نور از این دنیا می‌رود و خاموش می‌شود. نیچه در كتاب چنین گفت زرتشت از قول زرتشت می‌گوید كسی در روز روشن با چراغ می‌گشت و وقتی از او می‌پرسند كه چرا چراغ در دست گرفتی؟ می‌گوید به دنبال خدا می‌گردم. البته نیچه گاهی هم حرف‌هایی را از قول زرتشت بیان می‌كند كه بیشتر حرف‌های خودش است تا زرتشت. انسان باید با هستی گفتگو داشته باشد و به تعبیر هایدگر آهنگ هستی را بشنود. در دوران جدید هستی با انسان سخن نمی‌گوید و تجربه این سكوت باعث شده انسان در تنهایی مطلقی به نام تنهایی وجودی گرفتار شود. اوج این تنهایی را در قرن بیستم می‌بینیم.
استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: تنهایی از خود و تنهایی از دیگری قدمت بیشتری دارد. چرا ما نیاز به دیگری داریم و دیگری ‌این‌قدر برای ما مهم است؟ عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا. ما همه بنده و این قوم خداوندانند. تنهایی فقدان حضور دیگری یا احساس این فقدان است. احساس می‌كنیم كسی ما را نمی‌شنود یا نمی‌بیند. كسی به ما خیره نمی‌شود و عاشق ما نمی‌شود و برای ما اشك نمی‌ریزد. كسی درد ما را نمی‌فهمد و درمان نمی‌كند. تنهایی در دوران سنت با حضور دیگری‌های بسیار است. مثل داستان گیل‌گمش كه وقتی برای انكیدو ناله می‌كند گویی همه هستی هم با او ناله می‌كنند. یا در داستان رستم وقتی رستم برای سهراب اشك می‌ریزد گویی همه با او اشك می‌ریزند.
وی ادامه داد: برخی در تعریف دیگری گفته‌اند هر چه جز ما؛ اما به نظر می‌رسد این تعریف كافی نیست بلكه باید بگوییم جز منی كه می‌بیند و می‌شوند و التفات دارد. سنگ و دیوار نمی‌توانند دیگری باشند. دیگری‌ای كه آگاهی دارد اهمیت دارد. هستی یا یك كتاب یا یك اثر هنری می‌توانند نقش دیگری را داشته باشند و می‌توانیم با آن‌ها سخن بگوییم. كاشكی هستی زبانی داشتی/ تا ز هستان پرده‌ها برداشتی. از ضیافت افلاطون تا مباحثی كه لویناس مطرح كرد نگاه به دیگری خیلی فرق كرده است. همچنین دیگری در نگاه هایدگر خیلی متفاوت است.
امیرعباس علیزمانی اضافه كرد: در عرفان نیز دو نوع دیگری داریم. گر لطیفی زشت را در پی كند/ تسخری باشد كه او بر وی كند/ او جمیل است و محب للجمال/ كی جوان نو گزیند پیر زال‏/ خوب خوبی را كند جذب این بدان/ طیبات و طیبین بر وی بخوان‏/ كی ببینم روی خود را ای عجب/ تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب. در شعری دیگر می‌گوید: نقش جان خویش می‌جستم بسی/ هیچ می‌ننمود نقشم از كسی/ گفتم آخر آینه از بهر چیست/ تا بداند هر كسی كو چیست كیست/ آینه‌ آهن برای پوست‌هاست/ آینه‌ سیمای جان سنگی بهاست/ آینه‌ جان نیست الا روی یار/ روی آن یاری كه باشد زان دیار.
وی سپس گفت: افلاطون اولین كسی است كه در تاریخ فلسفه درباره دیگری صحبت می‌كند. در رساله ضیافت نیمه گمشده و عشق و دیگری به عنوان متعلق اروس را مطرح كرد. این رساله شاهكار ادبی و معنایی و فلسفی است. یكی از دیدگاه‌ها درباره عشق كه در این رساله آمده است این است كه ما بدون عشق و نیمه گمشده‌مان ناقص هستیم. بعد از او ارسطو در اخلاق نیكوماخوس بحث دیگری را از منظر دوست بیان كرد و مقداری عینی‌تر بحث دیگری را مطرح می‌كند. سپس در رواقیون نوعی همدردی جهان‌گستر و برادری عام میان انسان‌ها مطرح می‌شود. در قرون‌وسطی توماس آكویناس و آگوستین از این منظر نگاه كردند كه دیگری بنده خدا است و عشق به همسایه مطرح می‌شود. همسایه كسی است كه در مخلوق بودن و انسان بودن همسایه ماست. كانت، كی‌یر كگارد، بوبر، باختین، گادامر و لاكان در ادامه به این موضوع پرداخته‌اند.
امیرعباس علیزمانی در ادامه اظهار داشت: در دوران جدید با مفهوم سیطره دیگری مواجه هستیم كه هایدگر این بحث را بهتر از بقیه مطرح كرد. بحث داسمن را مطرح می‌كند. من همان دیگری معین است مانند دوست یا برادر ما یا هر كسی كه او را می‌شناسیم و داسمن دیگری نامعین است. دیگری نامعین مانند اتمسفر و فضایی است كه شما را در چنبره خود می‌گیرد و شما را به عروسك خیمه‌شب‌بازی خود تبدیل می‌كند. اگر عمیق نگاه كنیم امروز رسانه این خاصیت را دارد. امروز همه دارند می‌دوند برای هم‌شكل شدن و شبیه به یك الگویی كه معلوم نیست این الگو را چه كسی می‌سازد. مانند یك كارخانه همه داریم شبیه به یك قالب‌های مشخصی می‌شویم. به قول حضرت مولانا خیال‌شان و ننگ و جنگ‌شان یكسان می‌شود. دیگر ما بازیگر نیستیم و غرق شده‌ایم.
وی همچنین عنوان كرد: نگاه مولانا متفاوت است. مولانا با حضور دیگری توانست مولانا شود تا به مرحله‌ای رسید كه گفت: زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم. حضور حسام‌الدین به قدری مهم است كه در نبودش می‌گوید: مدتی این مثنوی تأخیر شد. چون به معراج حقایق رفته بود/ بی‌بهارش غنچه‌ها ناكفته بود/ چون ز دریا سوی ساحل بازگشت/ چنگ شعر مثنوی با ساز گشت/ مثنوی كه صیقل ارواح بود/ باز گشتش روز استفتاح بود. در جایی دیگر می‌گوید: هر چه گوید مرد عاشق بوی عشق/ از دهانش می‌جهد در كوی عشق. این بوها را امروز نمی‌بینیم و همه شبیه به هم شده‌ایم و از خود بی‌خود شده‌ایم.
امیرعباس علیزمانی خاطرنشان كرد: سیطره داسمن انسان را از خود بی‌خود می‌كند. امروز رابطه انسان با ماشین‌ها و هوش مصنوعی نیز شكل گرفته است و ممكن است روزی برسد كه این دیگریِ ماشینی انسان را محو كند و كاملاً در بر بگیرد. امروز جنگ‌ها بیشتر بین انسان و ماشین است. ماشین آمده تا ما را از خود بی‌خود كند و ما بی‌خود شده‌ایم. دیگر انسان‌هایی مثل مولانا و حافظ و عطار ظهور نمی‌كنند. امروز دیگر ماشین دارد انسان را طراحی می‌كند و خودش زندانی شده است. هایدگر می‌گفت این از بمب اتم خطرناك‌تر است. خالق این ماشین انسان بوده اما كم‌كم دارد از خالق بودن خارج می‌شود. اگر همین روند پیش برود مشكلات و بیماری‌های جدیدی هم پدید می‌آید كه دیگر قابل درمان نیستند.
وی افزود: مولانا حقیقتاً حضور عاشقانه خدا را می‌دید و می‌گفت گر بدهی می بچشم ور ندهی نیز خوشم؛ شكر اندر شكر اندر شكر اندر شكرم و این‌ها را كاملاً حس می‌كرد. من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم/ جز نعمت پاك او منحوس و پلید آمد. اگر انسان این احساس را داشته باشد و بداند تمام داشته‌هایش نعمت‌های خداست و این را فراموش نكند خیلی زیباست.
امیرعباس علیزمانی در ادامه گفت: یك پارادوكسی وجود دارد و آن این است كه وقتی دیگری نیست من تنها و سرد هستم و من احساس خفگی دارم. چرا این‌گونه است؟ چرا ما این‌طور هستیم؟ اساس معنا در همین تعلق است. عشق اوج تعلق است و انسان را می‌كشاند آنجا كه خاطرخواه اوست. این‌كه اباعبدالله می‌تواند آن همه سختی را تحمل كند به خاطر حضور عشق او بود و این‌كه می‌دانست عشقش دارد او را می‌بیند. ما زمانی احساس می‌كنیم هستیم كه سخن می‌گوییم و دیگری می‌شوند. حتی وقتی با كسی دعوا می‌كنیم. هفته گذشته در این باره مرد زیرزمینی داستایوفسكی را مثال زدم.
وی یادآور شد: اما همان‌طور كه دیگری به ما معنا و اهمیت می‌بخشد می‌تواند ما را از خودمان بستاند. سارتر در یكی از نمایشنامه‌هایش به 3 نفر كه مرده‌اند و در جایی گیر افتاده‌اند می‌پردازد كه هر كاری می‌خواهند انجام دهند نفر سوم مزاحم است و آنجا می‌گوید حضور دیگری جهنم است. چرا این‌طور است؟ چون گاهی دیگری با نگاه و قضاوتش نمی‌گذارد من خودم باشم. دیگری می‌تواند خودیت ما را از ما بگیرد و نمی‌گذارد ما اصالت خودمان و طمع و بوی خودمان را داشته باشیم. گاهی برخی كارها را در حضور بعضی آدم‌ها نمی‌توانیم انجام دهیم. شوپنهاور در یك داستانی انسان‌ها را به جوجه‌تیغی‌هایی تشبیه می‌كند كه به خاطر سردی هوا به هم پناه می‌برند اما در همین میان با تیغ‌هایشان همدیگر را آزار می‌دهند.
امیرعباس علیزمانی در پایان گفت: بنابراین دیگری از یك سو به ما هویت می‌بخشد و از سوی دیگر می‌تواند هویت ما را از بین ببرد. دیگری‌هایی كه ما داریم مانند سرمایه و پس‌انداز ما هستند. استادی كه چگونه زیستن را به ما می‌آموزد یا دوست و پدر و مادر و عشقی كه پشت آدم است واقعاً نیاز است. چون ما در سختی‌ها و فراز و نشیب‌ها كم می‌آوریم و آنجاست كه به سراغ سرمایه‌مان می‌رویم. اولیای الهی و مردان خدا این نقش را دارند. كار مردان روشنی و گرمی است/ كار دونان حیله و بی‌شرمی است.

برنامه رادیویی «در جستجوی معنا» با موضوع «عشق، تنهایی و معنای زندگی» كاری از گروه اجتماعی رادیو فرهنگ است كه دوشنبه هر هفته ساعت 21 از رادیو فرهنگ (موج FM ردیف 106) پخش می‌شود. گفتنی است این برنامه به صورت تصویری از سایت رادیو فرهنگ و اپلیكیشن ایران صدا قالب تماشاست.

دسترسی سریع
در جستجوی معنا