حكایت آن شخص كه خواب دید كه آنچه می طلبی از یسار.... مصر وفا شود
نویسنده:محمدصادق رحمانیان
گسیختگی زبان ادبی از اواخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم به تدریج مشهود می شود با حملة مغول و از مركزیت افتادن زبان ادبی در خراسان – كه از مراكز مهم پرورش نویسندگان و شاعران پیشین بود – شعر و نثر فارسی به نواحی دیگر منتقل شد .
این امر به جریان جدیدی در زبان فارسی انجامید كه تأثیر و نفوذ لهجه های مركزی و غربی ایران در زبان ادبی شد .
ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیات در ایران (جلد سوّم ، ص 307 ) می نویسد : « در قرن هفتم و هشتم بر اثر غلبه مغول و تاتار و در هم ریختن تشكیلات مملكتی به دست آنان و به كار بردن قوانین چنگیزی زبان تركی و بویژه مغولی تا حدّ زیادی در ایران متداول شد و حتی بعضی از كلمات آن چنان در زبان فارسی راه یافت كه هنوز به صورت كلمات متداول فارسی در ایران به كار می رود » .
نفوذ واژه¬های عربی و تركی در مثنوی جلال الدین محمد مولوی به وفور دیده می شود كه نشان از ویژگی¬های سبكی او دارد.
در این گفتار تلاش شده است، ویژگی¬های سبك شناسی یكی از داستان های مثنوی بازشنایی شود. این حكایت در دفتر ششم صفحه ی 1085 شرح جامع مثنوی كریم زمانی آمده است.
خلاصة حكایت آن شخص كه خواب دید كه آنچه می طلبی از یسار.... مصر وفا شود
مردی بغدادی كه از پدرش ثروت زیادی را به ارث برده بود ، پس از ولخرجی های فراوان تنگدست و فقیر شد . روزها و شبها به درگاه خداوند زاری كرد كه یا مرگ مرا برسان یا باز مرا ثروتمند گردان . یكی از شبها خوابی دید او را به سمت مصر راهنمایی می كرد . مرد به مصر رفت و در آن جا به دلیل فقر به گدایی پرداخت . گزمكان شبانه او را به جرم دزدی دستگیر كردند .
هنگامی كه داروغه سخنان مرد ساده دل را شنید ، رو به او كرد و گفت : ای مرد ابله من هر شب از این رویاها می بینم و مثلاً خواب می بینم كه در بغداد هستم در فلان محله فلان كوچه و فلان خانه و گنجی در آن پنهان است امّا من به این خواب ها اعتنایی ندارم . مرد بغدادی نشانی ها را به خاطر می سپارد ، به بغداد برمی گردد و نشانی ها را می كاود و بر سر گنج می رود و دوباره به مال و دارایی می رسد .
* ویژگی های سبك شناسی
در مبحث ویژگی های آوایی، پژوهشگر در پی شناسایی تغییرات آوایی سطح ظاهری واژه هاست تا از این رهگذر بتواند تاثیرات و نقش كلمات را شناسایی كند. شیوه ی تلفظ كلمات و كاربرد آواهای خاص به یك متن برجستگی خاص می دهد. تفاوت های آوایی به دلایل مختلفی در زبان ظاهر می شود. مولفه های تاریخی، محیطی، جغرافیایی سنی، طبقاتی و جنسیتی از آن جمله اند.(محمود فتوحی/ 224)
در این گفتار، حكایت مورد نظر در حوزه های مختلف آوایی، واژگانی، نحوی، معنی شناختی و كاربرد شناسی بررسی می شود.
لایة آوایی سبك
- متغیر جغرافیایی: آواهای خاص در این حكایت از مثنوی، به دلیل رشد و بالیدن شاعر در حال و هوای جغرافیایی خراسان بزرگ به چشم می خورد. این آواها ما را با سرزمینی پیوند می زند كه گویش ها و لهجه های مختلفی را در خود جای داده است. عناصر آوایی مثنوی، وامدار گفته ها و باورهای مردمی است كه در كنار مولوی زیسته اند و این آواها جزیی از قالب سخن او شده اند.
مثال ها: خَش؛ خَوش: آب شوری نیست درمان عطش/ وقت خوردن گر نماید سرد و خوش /مسكُل؛ مگسل: هین ز رنج خاص مسكل ز انتقام/ رنج او كم بین ببین تو رنج عام
- متغیر تاریخی و نویسه شناسی: شكل های متفاوت رسم الخط در طول تاریخ كاربرد زبان شناسی دارد. در كتاب های نویسندگان ایرانی نویسه های مختلفی برای یك واژه دیده می شود؛ مانند خواهر(خاهر)، طهران (تهران) و ....
علاوه بر این، شاعران با استفاده ازصورت های آوایی زبان، كلام شاعرانه ی خود را آراسته تر می كنند. این ویژگی در آرایه های لفظی مانند واج آرایی، جناس، وزن، قافیه و سجع دیده می شود.
مثال ها: تی شو؛ تهی شو: تی شو و خوش باش بین اصبعین/ نفقه؛ نَفَقه: لیك نفقه ش بیش و كم چیزی نماند / قفص : از خوش آوازی قفص در می كنند / انبه؛ انبوه: اهل دیوان بر عسس طعنه زدند؛ كه چرا دزدان كنون انبه شدند؟/ بُد؛ بود// كژ؛ كج:
لایة واژگانی سبك
- واژه گزینی حسی یا انتزاعی واژه ها : شاعر در این حكایت با استخدام و بهره گیری از واژه های مختلف داستان خود را پیش می برد. گاه به صورت عینی و مادی است و گاه به صورت ذهنی. واژه های ذهنی استعاری تر و مبهم تر هستند و بدین جهت برای دستیابی به آن باید تلاش ذهنی بیشتری انجام داد.
در شعرهای این حكایت فراوانی واژه¬های حسی بیشتراست و كلام ابهام ندارد.
- عموم و خصوص در واژه: هر چه در یك عبارت از واژه های خاص تر استفاده شود، معنای عبارت روشن تر خواهد بود. مولوی هم چنان كه در كاربرد واژه ها جانب روشنی و وضوح را نگاه می دارد، برای روشنی بیشتر معنایی كه در ذهن دارد با تمثیلات فراوان در لابه لای داستان اصلی، وضوح كلام خود را بیشتر می كند. هر چه درباره ی یك واژه اطلاعات بیشتری به دست دهیم، واژه واضح تر می شود. اطلاعاتی همانند شكل، مزه، اندازه، رنگ و بو و چیزهایی از این دست كلمه را از معنای عام خارج می سازد و به درك بهتر خواننده كمك می كند.
مثال¬ها:
- عامیانگی و شكوه مندی واژگان: واژه ها بسته به چگونگی قرار گرفتن در بافت كلام، ممكن است محاوره ای یا فاخر باشند. در گفت و گوهای كه در این حكایت آمده است گاه ما با كلماتی رو به رو هستیم كه از زبان داروغه و گزمه بیان می شود. این نوع از زبان محاوره ای سرشار از كلمات طنزآمیز، گزنده و گاه ركیك است.
مثال ها:....
- تداوم فرهنگی: واژه های به كار رفته در این حكایت از مثنوی، سه گانه است. فارسی، عربی و گاه تركی. این سه گانگی واژگانی نشان می دهد كه مولوی در چه فضایی از بافت اجتماعی زبان رشد پیدا كرده است. ناگفته پیداست زبان اصلی او فارسی بوده، اما گاه واژگان تركی نیز به كار می برد كه به اقتضای كلام و قرارگرفتن در بافت شعری ست و گاه نشان از نفوذ واژه های تركی در زمان او دارد. واژه های عربی به كار رفته در این حكایت و همچنین در كلیات مثنوی، نشان از سنت علمی قرن های هفتم و هشتم و ورود علم و دانش از زبان عربی به زبان فارسی دارد. همه ی این ها حاكی از تداوم فرهنگی واژگانی از آن روزگاران تا به امروز دارد.
در حالی كه مولانا اصیلترین واژگان فارسی را به كار میبرد، چنان واژگان عربی و بعضا تركی را به خدمت میگیرد كه نه تنها وزن آهنگ، قافیه، ردیف و جنبههای صوری شعر آسیب نمیبیند، بلكه معنی هم به قدرت و قوت خود اضافه میشود. هماهنگیهای واژهگزینی میان عربی و فارسی در شعر مولانا از دید ادبی و زبانشناختی محرز است.
مثال ها: یپنلو: چون یپنلو در میان شهرها/ از نواحی آید آن جا بهرها// تسویی: ذره ای: بر خیال و خواب چندین ره كنی؟ / نیس عقات را تسویی روشنی
- نشان داری واژه ها : واژه ها به اعتبار كاربرد معنایی حامل معناهایی هستند كه نوع نگرش شاعر، نویسنده و گوینده را می رساند. واژه هایی كه بار معنایی خنثایی دارند، « بی نشان» و واژه هایی كه دربردارنده ی معانی ضمنی هستند « نشان¬دار» نامیده می شوند. میزان استفاده از واژه¬های نشان دار و بی نشان در این حكایت نشان از نوع نگرش شخصیت های این حكایت دارد.
مثال¬ها: ناقص عقل؛ گول؛ احمق؛ نیك بخت؛ حیران؛ مست
لایة نحوی سبك
- پیوند نحو و اندیشه
- كیفیت واژه چینی در جمله: رعایت ترتیب نحوی و معنایی در همه نوشته ها به یك صورت نیست. در بسیاری از او اوقات بنابه اقتضای حال م ومقام، تغییراتی در چگونگی قرار گرفتن عناصر نحوی صورت می گیرد. با این حال ساده ترین و طبیعی ترین شكل سخن آن است كه اجزای ساختاری به صورت منطقی در پی هم آورده شود. در این صورت سخن از پیچیدگی رهایی می یابد. در شعر به اقتضای وزن، بیشتر اوقات این ساختار طبیعی فدای نظم و وزن شعر می شود.
در حكایت مورد بحث، به طور معمول، نحو طبیعی سخن رعایت نشده است و این موضوع این قدر، در مثنوی گسترده است كه می توان آن را نشان سبكی دانست. چیدمان طبیعی در ابیات مثنوی كمتر به چشم می خورد. میزان هنجارگریزی نحوی در این حكایت نیز بسیار زیاد است. این هنجارگریزی باعث می شود اندیشه ی خواننده را تحت تاثیر خود قرار دهد. جابه جایی هر كلمه در سخن، درجه ی ارزشی آن را در ذهن مخاطب بالا یا پایین می آورد.
- سبك متصل و تو در تو: شیوه ی مولوی در مثنوی و همچنین در این حكایت را می توان «تو در تو» نامید. جمله ها به طور معمول و در عین سادگی از پیچدگی هایی برخوردار است. گاه نظم منطقی كلام با آمدن عبارات ربطی، حذف، مترادف ها و متضادها به هم می ریزد.
مثال ها:
- بازتاب دیدگاه نویسنده در نحو به نوعی زاویه و وجهیّت او را نیز می رساند: جمله هایی كه هر كدام به نحوی بیانگر نگرش و احساس گوینده درباره ی موضوع است. وجهیت در حقیقت معانی نهفته در سخن باز می گردد. در این حكایت از مثنوی نمونه هایی از وجهیت و زاویه گیری كلامی به چشم می خورد.
- وجهیّت در جمله های اخباری؛ التزامی؛ تمنّایی؛ معرفتی؛ در قید؛ در صفت های ارزش گذاراز آن جمله اند.
مثال¬ها:
لایة بلاغی سبك
- سبك در برونه و درونة زبان: آن چه صورت و سطح بیرونی زبان را برجسته و متمایز می كند، به آرایه های بدیعی معروف اند. بازی با الفاظ، سجع، جناس، واج آرایی و ... از آن جمله اند. آرایه هایی كه به درونه ی زبان مربوط اند، صناعات معنایی هستند. مجاز و استعاره به طئر كلی زبان ادبی را شكل می دهند. از میان انچه از صناعات معنایی و تفاوت های سبكی كه فهرست وار می آید، مولوی در این حكایت بیش از همه به تمثیل نظر داشته است. تفاوت های بلاغی معمولا در این عناصر شكل می گیرد: سبك تشبیهی
سبك تمثیلی - سبك نماد گرا - براساس تقلید و ابداع - برمبنای نوع نمادها - سبك آیرونیك - آیرونی كلامی یا رفتاری - آیرونی موقعیت - استعاره و سبك - نگرگاه صورت گرا - استعارة مصرحه
- استعارة مرحشه - استعارة فعلی - شخصیت بخشی - حس آمیزی - استعاره در طبقات دستوری - سبك استعاری یا سبك مجازی - نگرگاه شناختی و ....
مولوی در این حكایت و برای شرح اندیشه اش تمثیل های گوناگونی می آورد. تمثیل رمزی و تمثیل اخلاقی دو گونه ی از تمثیل گرایی ست. نقشی كه تمثیل در این حكایت دفتر ششم برعهده دارد، وجه آموزشی است. تمثیل در این حكایت ساده است كه درك آن برای عموم آسان است. بنابراین، سطح تمثیل در این حكایت پیچیده و رمزی نیست. آثار سهروردی و روزبهان بقلی از نوع تمثیل رمزی است.
بیش تر قصه های مثنوی از جنبه های عرفانی سرشار است. شاعر قصه را نه از جهت ارایه ی نوع و شیوه ی پرداخت داستان، بلكه با توجه به لایه های پنهانی قصه و مفاهیم عرفانی آن سروده است.
قصه های مثنوی، اغلب از نظر موضوع قصه های تمثیلی هستند. سبك پرداخت قصه ها، سبك كهنه ی پیش از سده ی هفتم است، به طوری كه كهنگی زبان این قصه ها در دیگر آثار خود مولانا نیست. وزن شعری خاص این قصه ها، كهنگی واژگانی و زبانی، بی پیرایگی لفظی و معنایی، كاربرد ویژگی های زبانی كهن از جمله اماله، معدوله، یای مجهول و … ، نوع ادبی قصه ها ( غنا – در قالب مثنوی ) تجلی مفاهیم عرفانی، عشق گرایی (عقل گرایی) و… از جمله ویژگی هایی است كه سبك قصه های مثنوی را به شكل سبك شخصی او مطرح ساخته است.
لایة معنایی سبك
قصه های مثنوی اغلب از داستان واره های تودرتوی تشكیل شده اند؛ قصه ی اصلی همچنان در میانه است كه حكایتی دیگر به میان می آید و چون حكایت پایان یافت، ادامه ی قصه پی گیری می شود. این ساختار اپیزودیك را در بسیاری دیگر از داستان های كهن ادب فارسی نیز شاهد هستیم، چنان كه در كلیله ودمنه، مرزبان نامه، سند بادنامه و حتا شاهنامه ی فردوسی. لیكن آن چه ضعف شیوه ی كاربردی این ساختار در مثنوی به شمار می آید، گسسته نمایی و سخت پیوندی اپیزودهای میانی قصه اصلی است؛ حكایت های میانی، آن ظریف پیوندی و اتصال انفكاك ناپذیر را – آن چنان كه در اثری چون شاهنامه هست – ندارند، به طوری كه گاه اطناب یا ناسازگاری اپیزودهای میانی سبب فراموش شدن رشته ی اصلی داستان؛ یعنی قصه ی اصلی می شود. این موضوع را گاه خود مولوی نیز درك كرده است، چنان كه پس از پایان یافتن برخی اپیزودهای میانی، عنوان «بقیه قصه … » را آورده است.
آن چه این حكایت را جذابیت بخشیده بكارگیری همان عناصر كلیدی اند كه نكات تربیتی داستان و سیر معنوی سالك را در خود جای داده است. در این حكایت خواب و رؤیا (یقظه بعد از وقفه) قدم اول سلوك است و در حقیقت محرك اصلی قهرمان داستان همین عامل است. طلب گنج در حكایت تعقیب می شود و مقصد هم منطقه باستانی مصر است. البته گنج در غیر مصر یافت می شود و بازگشت به مكان اول اجتناب ناپذیر معرفی می شود. اضطرار و درماندگی و قطع امید از همه جا عامل گرایش به معنویات محسوب می شود و بریدگی از محسوسات ، موتور محركی است كه سالك را به ماوراء و كشف حقیقت رهنمون می سازد. اكنون معانی مختلفی كه از این حكایت به دست می آید:
1- مال میراث برای آدم نمی ماند.
2- آسان به دست آوردن مال.
3- قدر و ارزش جان را نمی دانیم چون خداوند به رایگان به ما داده است.
4- تضرع به هنگام بلا و گرفتاری و بدبختی
5- درون را باید از امور دنیایی خالی كرد تا رو به سوی حق بیاورد.
6- اصل خوشی ها آن سری است نه این سری
7- تأخیر در اجابت دعا نشانه دوستی حق است نسبت به بنده
8- صداقت درون به گفتار هم سرایت می كند.
9- سخنی كه از جایگاه صدق و راستی برآید در قلب ما نفوذ می كند.
10- چشیدن لذت مربوط به نیاز درون آدمی است مثلاً در هنگام گرسنگی خوردن نان جو لذت بخش تر از كباب است.
11- كلام مكرر اگر بار حقیقت داشته باشد ملالت ایجاد نمی كند.
12- شكوفایی انسان مبتنی بر دردهای درون است.
13- درون ناپاك نمی تواند راهبر پاكی شود.
14- خواب و رؤیا یكی از راههای رسیدن مراد است.
15- سرزنش زن. خواب زن كم ارزش تر از خواب مرد است.
16- رسیدن به مراد و مطلوب از مسیر دشوار و ناهموار می گذرد.