فصلی از یك رمان : « دریا » اثر ویلیام جان بنویل « دریا »

ویلیام جان بنویل در سال 1945 در ایرلند به‌دنیا آمد. او سیزده رمان منتشر كرده‌ و در‌حال‌حاضر ساكن دوبلین است. او با نوشتنِ كتاب دریا در سال 2005 جایزه ادبی من بوكر را از آنِ خود كرد.

1398/03/12
|
12:10

درباره ی نویسنده : ویلیام جان بنویل در سال 1945 در ایرلند به‌دنیا آمد. او سیزده رمان منتشر كرده‌ و در‌حال‌حاضر ساكن دوبلین است. او با نوشتنِ كتاب دریا در سال 2005 جایزه ادبی من بوكر را از آنِ خود كرد.
شروع خاص و گنگ كتاب دریا حكایت از این دارد كه قرار است خواننده با روایتی ساده اما پُر از ابهام روبه‌رو شود. این كتاب دو فصل دارد. ماجرا در فصل اول از یك خانهٔ قدیمی آغاز می‌شود: خانهٔ سدارها. سدار به معنای سرو آزاد است. راوی داستان یك تاریخ‌‌شناس است كه همسرش را از دست داده و حالا به روستایی در ایرلند برگشته كه سال‌ها قبلْ تعطیلاتش را سپری كرده بود و خاطراتش را مرور می‌كند. ترجیح می‌دهد در گذشته سیر كند، مرگ همسرش را تاب نمی‌آورد و از شرایط فعلی‌اش بیزار است. ‌

صفحات ابتدایی كتاب توصیفات كم‌نظیر و خاطره‌انگیزی از این خانه ارائه می‌دهد؛ گویی نویسنده قصد دارد خواننده را با توصیفاتش غرق در داستان كند، داستانی كه روایتی ساده از خاطرات مردی‌ست كه حالا، در میان‌سالی، به محلی بازگشته كه روزگاری نوجوانی و جوانی‌اش را در آن سپری كرده و با مرور خاطراتش، همه‌چیز برایش دوباره زنده می‌شود. تعجب می‌كند از اینكه آن خانه نسبت به گذشته تغییر چندانی نكرده است.
فصل دوم از خاطرات نویسنده كنار دریا آغاز می‌شود. این فصل كمی ساده‌تر از فصل اول است و نویسنده سعی دارد تصویر دقیق‌تری از آنچه در ذهن راوی داستان است ارائه دهد. اما ذهن مخاطب همچنان درگیر سؤالاتی است كه از ابتدای داستان بی‌پاسخ مانده‌اند؛ ازجمله راوی داستان كه نامش چند بار تغییر می‌كند یا مرگ كه گویی در جای‌جای داستان كمین كرده است.
همه‌چیز این شهر ساحلیْ دقیق توصیف شده است، از جاده و خیابان‌ها گرفته تا كافه و ماشین‌ها و آدم‌هایش، حتی خلق‌وخوی شخصیت‌هایی كه قبلاً آنجا زندگی می‌كرده‌اند. بنابراین، با خواندن هر صفحه از كتاب، موجی از خیال‌پردازی و تصور و تجسم، خواننده را فرامی‌گیرد.

راوی ایرلندی كم‌كم با چهره‌هایی آشنا مواجه می‌شود و هم‌زمان یاد گذشته می‌كند و گاهی حسرت از دست رفتنش را می‌خورَد، حسرت بوی قهوه‌ای كه دكتر بعد از ناهار درست می‌كرد، حسرت گلدان‌های شمعدانی روی ایوان، حسرت عشق قدیمی كه سرنوشتش با آن رقم نخورد، حسرت صدای چاك‌چاك ماشین‌تحریرش در اتاق مطالعه، اما حیف كه دیگر از آن روزها خبری نیست… .
جملاتی از كتاب دریا اثر ویلیام جان بنویل را در زیر بخوانید.
اشیاء می‌مانند، درحالی‌كه زنده‌ها زوال می‌یابند. (كتاب دریا – صفحه 11)

كلمهٔ «كار» خیلی بزرگ و جدی است. كارگرها كار می‌كنند. آدم‌حسابی‌ها كار می‌كنند. برای طبقهٔ متوسط، كلمه‌ای كه مصداق داشته باشد و ضمناً كاری را كه انجام می‌دهیم و نحوهٔ انجام آن را شرح دهد، وجود ندارد. كار عشقی را هم قبول نمی‌كنم. غیرحرفه‌ای‌ها عشقی سرشان را گرم می‌كنند، درحالی‌كه ما جزو آن طبقه‌ایم یا از آن جنسی كه می‌گویم اگر حرفه‌ای نباشیم به درد نمی‌خوریم. (كتاب دریا – صفحه 36)

زندگیِ درست و حسابی همه‌اش تلاش است، كار بی‌وقفه و پی‌درپی، اینكه با كله بروی توی شكم دنیا، یك چیزی توی همین مایه‌ها، اما حالا وقتی به گذشته نگاه می‌كنم، می‌بینم بخش اعظم زندگی من و توان و تلاشم برای این بوده كه سرپناهی گیر بیاورم و توی گوشه‌ای دنج با خودم خلوت كنم. آدم با خودش تعارف ندارد. (كتاب دریا – صفحه 52)

جنازه‌ای از خاطرهٔ دیگران درون خودمان حمل می‌كنیم، تا زمانی كه جان از تنمان دربرود، بعد نوبت ماست كه مدتی در ذهن دیگران بمانیم و‌ بعد نوبت آنها برسد كه بیفتند و بمیرند و تا نسل‌ها همین چرخه ادامه یابد. (كتاب دریا – صفحه 97)

درست است كه چیزهایی می‌ماند، عكس‌هایی رنگ‌ورورفته، تكه‌ای مو، آثار انگشت در جایی، ذراتی كه توی اتاق نفس كشیده‌ایم و نفس آخرمان را در آن اتاق بیرون داده‌ایم، اما هیچ‌كدام از اینها ما نیستیم، آنچه بوده‌ایم و هستیم، تنها غباری از خاكِ مرده‌ایم. (كتاب دریا – صفحه 98)

اتاق‌های هتل، حتی بهترینشان، بی‌نشان است. توی آنها چیزی نیست كه به مهمان اهمیتی بدهد، نه تخت، نه یخچال ، نه حتی میز اتویی كه به حالت خبردار پشت به دیوار چسبانده شده باشد. به‌رغم همهٔ تلاش‌ و زحمت معماران، طراحان و مدیران، اتاق‌های هتل‌ها همیشه با بی‌صبری انتظار دارد كه ما مسافران برویم، اتاق‌های بیمارستان برعكس، از ما می‌خواهد كه بمانیم و قانع باشیم. (كتاب دریا – صفحه 145)

این روزها باید دنیا را خرد خرد تفسیر كنم، یك جور معالجه هومئوپاتیك است. گرچه مطمئن نیستم این معالجه كجای مرا درست می كند. شاید یاد می گیرم كه باز هم بین زنده‌ها زندگی كنم. منظورم تمرین است. اما نه، این‌طور نیست. اینجا بودن معنی‌اش این نیست كه جای دیگر نباشم. (كتاب دریا – صفحه 155)

دسترسی سریع