یادداشت روز : نگاهی به زندگی و آثار و افكار قاضی سعید قمی (بخش دوم) نگاهی به زندگی و آثار و افكار قاضی سعید قمی (بخش دوم)

در قسمت اول از این نوشتار به زندگی قاضی سعید قمی و استادان وی اشاره شد و در این قسمت قصد داریم كه اشاره ای به برخی از دیدگاه های او داشته باشیم.

1398/02/31
|
16:06

نویسنده : علی شالچیان
در قسمت اول از این نوشتار به زندگی قاضی سعید قمی و استادان وی اشاره شد و در این قسمت قصد داریم كه اشاره ای به برخی از دیدگاه های او داشته باشیم.

- قاضی سعید قمی قائل به اصالت ماهیت است و وجود را فرع بر ماهیت می داند. او در این باره نوشته است: "شىء به اصلیت، اولى است از وجود، پس ثابت شد كه از این دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...باید كه اصلیت ماهیت و شىء را باشد و هرگاه ماهیت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نیز او را خواهد بود نه وجود را."

- او قائل به تجرّد نفوس نباتى و نفس حیوانى و نفس انسانى است. وی در این باره نوشته است: "چرا كه خواص صُوَر مادى با آن ها نیست و حق هم این است كه آن ها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمى ‌تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى".

- او تجرد قوّۀ خیالى را بر خلاف صدر المتألهین نفى مى ‌كند.

-وی وجود ذهنى و علم حصولى را انكار كرده است. وی در این باره نوشته است: "علم نفس به اشیاء حصولى نیست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نیست، چه حضور به معنى مشهور در میانه جسم و جسمانیات مى‌باشد و اگر مجازا گویند كه اشیاء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد این معنى خواهد بود كه هیچ یك از اشیاء غایب نیستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشیاء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور، چه حضور اشیاء در نزد نفس شبیه است به حضور معلول نزد علّت.

- قاضی سعید حركت جوهریه را در تعلیقاتش بر اثولوجیا انكار مى‌ كند، هرچند لوازم آن را من حیث لا یشعر پذیرفته است.

- او تسلسل را مانند متكلمان بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب، باطل مى‌داند. وی در این باره نوشته است: "غیر متناهى بودنِ سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعلیه محتمل است و خواه غیر مترتّب، چنانكه در نفوس انسانى متأخرین مى‌ گویند و مى ‌پندارند كه این معنى حق و مذهب قدماست"

- او به اشتراك معنوى وجود میان ممكنات و اشتراك لفظى وجود میان واجب و ممكن قائل است. وی در این باره نگاشته است:"هر نفس الامر طبیعت موجود به معناى مشهور در میان واجب‌الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقیق، اشتراك معنوى واجب‌الوجود با ممكن الوجود در هیچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نیست."

- او قائل به اشتراك لفظى میان جمیع صفات واجب و ممكن است.

- او زاید بودن صفات در ذات واجب را نفی می كند و عینیت صفات و ذات واجب را نم پذیرد. وی در این باره نوشته است: "شناعت این قول بر جمیع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عین ذات نمى‌تواند بود، همچنانكه ذات غیر عین صفت نمى‌باشد و معقول نیست كه عقلا به این قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بى‌معنى برآید كما لا یخفى."

- او می گوید كه علم واجب تعالى نه حصولى است همچوم نظر مشائیین و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها."

- از نظر او، اطلاق واجب‌الوجود بر خداوند تعالى مجازى است. او در این باره نوشته است: "وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهیت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقیقى و بالذات نیست، بلكه اگر در خبر مروى چنین یافت شد، مجازاست نه حقیقت، زیرا خداوند ماهیت ندارد تا با وجود قیاس شود."

- او بر این باور است كه زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2- زمان لطیف، مانند مدت حركات روحانیات مدبّر عالم جسمانى، حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام، حركات جن و ارواح 3-زمان الطف، همچون زمان ارواح عالیه و انوار قدسی.

- او در موضوع توحید افعالی قائل است كه هم فاعل افعال واحد است، و هم فعلِ او واحد است.

دسترسی سریع