رمان « شبح سرگردان » اثری ازرومن گاری است .این رمان به گفته آندره مالرو: «یكی از نادرترین و جالبتوجهترین نوشتههای زمانه ما، هم در گستره اسطورهشناسی و هم در زمینه ادبیات بزرگ كمدی».
درباره ی نویسنده : رومن گاری نویسنده، فیلمنامهنویس، كارگردان، خلبان در جنگ جهانی دوم و دیپلمات فرانسوی بود.
او در فرانسه به تحصیل حقوق پرداخت، ابتدا در «اكس-ان-پروونس» و سپس در پاریس. در ضمن او در «سالون-دو-پروونس» و در پایگاه هوایی آوورد در نزدیكی بورگس، خلبانی در نیروی هوایی فرانسه را آموخت. پس از اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، او به انگلستان گریخت و تحت رهبری شارل دوگل به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست و در اروپا و آفریقای شمالی جنگید.
او نگارش نخستین رمانش، تربیت اروپایی (1945) را مادامیكه در ارتش بود شروع كرد. در سال 1945، در فرانسه جایزهٔ منتقدین (Prix des critique) را دریافت كرد.
رمان « شبح سرگردان » اثری از این نویسنده است .این رمان به گفته آندره مالرو: «یكی از نادرترین و جالبتوجهترین نوشتههای زمانه ما، هم در گستره اسطورهشناسی و هم در زمینه ادبیات بزرگ كمدی».
پشت جلد كتاب شبح سرگردان آمده است:
رومن گاری در رقص چنگیز كوهن – اما – پا از مرزهای اشاره و تمثیل فراتر مینهد و از «نماد» نیز بسیار بهره میجوید. این داستان به ظاهر فانتزی، رفته رفته، ابعادی گسترده به خود میگیرد. این ویژگی داستانهای آخری است كه رومن گاری – واقعیت و قراردادها را طوری ماهرانه و با ظرافت از میان برمیدارد كه خواننده، به ناگاه، خود را با گسترهای عظیم رودررو مییابد؛ گسترهای كه اساطیر و عظمت آن را فرایاد میآورد.
خلاصه كتاب شبح سرگردان
گاری در این رمان با شیوهای جالب و كمدی به نقد تمامی فرهنگ اروپا از عظیمترین كتابها گرفته تا آثار و عقاید و شخصیتها میپردازد. تا جایی كه ژنرال دوگل نیز بینصیب نمیماند. چنگیز كوهن شبح سرگردان كمدینی كه قبل از مرگ توسط نازیها، خود قبر خود را كنده و حالا روحش بسراغ افسری رفته كه مسئول تیربارانش بود و…
من فكر میكنم برای اینكه بتوانیم به كنه جهانبینی گاری پی ببریم لازم هست كه بیشتر اثارش را مطالعه كنیم. طیف اثار گاری متنوع است ولی در هر اثر، او به نوعی ناقد دنیای پوچیست كه نیازی نمیبیند در موضعی فیلسوفانه انتقادهایش را ارائه بدهد. شاید گاری خیلی قبلتر از اینكه به دهان خود شلیك كند با نقدها و آثارش به دهان دنیا شلیك كرده و با آن بیحساب شده است. بله شاید، «مجازات انسان این بود كه آفریده شد.»
جملاتی از متن كتاب شبح سرگردان را در زیر بخوانید :
آن ها در موهبتِ نادانی نفس می كشند!
مردههایی هستند كه هرگز نمیمیرند. حتی میتوانم بگویم كه هرچه بیشتر بكشیشان، بیشتر جلو چشمانت میآیند.
هنگامی كه ما داشتیم گورهامان را میكندیم و اساسها سلاحهاشان را آماده میكردند، از رفیق اسیری كه بغل دستم مشغول كندن زمین بود _ سیوما كاپلوتسنیك _ پرسیدم راجع به فرهنگ چه فكر میكنی؟ آیا میتوانی تعریف خوبی از واژه فرهنگ برایم بگویی تا بفهمم برای هیچ و پوچ نمیمیرم و دست كم میراثی پشت سر خودم به جا میگذارم؟ او شروع كرد به جواب دادن اما سر و صدای آن بچه ننرها كه توی بغل مادرهاشان جیغ و ویغ راه انداخته بودند _ مادرهایی كه بچه در بغل داشتند از كندن گور معاف بودند _ اول نگذاشت پاسخ او را بشنوم. بنابراین سیوما كاپلوتسنیك در حین كندن زمین كمی آمد نزدیكتر، چشمهایش را باز و بسته كرد و بعد گفت: «فرهنگ وقتی وجود دارد كه مادرانی كه بچههاشان را در بغل دارند، از كندن قبرهاشان قبل از اعدام معاف باشند.» شوخی خوبی بود و ما دوتایی به شدت خندیدیم.
هیچ وقت، با هیچ عذر و بهانه و تحت هیچ شرایطی نباید خیلی از نزدیك یا خیلی دقیق به نوع بشر نگاه كنی.
آلمانیها شیللر، گوته و هولدرلین را داشتند و سیمباهای كنگو هیچ چیز نداشتند. فرق بین آلمانیها _ كه وارث فرهنگی عظیماند _ و سیمباهای وحشی این است: سیمباها قربانیان خود را میخوردند، حال آنكه آلمانیها از قربانیان خود صابون میساختند. این نیاز به پاكیزگی، اسمش فرهنگ است!