«برح قحطی» رمانی است تاریخی اما آنچه او از تاریخ روایت میكند، تا پیش از این كمتر به گوش مردم رسیده است. نویسنده این رمان، روایت تاریخ را از كوچهها و خیابانهای پرحادثه پایتخت و استانهای بزرگ كشور خارج میكند و به میان دیوارهای خشت و گلی
درباره نویسنده : هادی حكیمیان متولد 1357 در استان یزد میباشد وی داستاننویسی را از سال 1379 در كلاس های آموزشی حوزههنری استان یزد نزد آقای توكلی آغاز كرده و اكنون نیز مدرس و عضو انجمن داستاننویسان حوزههنری استان میباشد. سبك نوشتههای وی با توجه به فضای سنتی و بومیاستانیزد بوده و در داستانهایش به بهترین وجه ممكن آن را به تصویر كشیده است.
«برح قحطی» رمانی است تاریخی اما آنچه او از تاریخ روایت میكند، تا پیش از این كمتر به گوش مردم رسیده است. نویسنده این رمان، روایت تاریخ را از كوچهها و خیابانهای پرحادثه پایتخت و استانهای بزرگ كشور خارج میكند و به میان دیوارهای خشت و گلی دیار كویری ایران میبرد. روایت او از تاریخ روایتی است بومی و سرشار از ظرائف مردمشناسانه مردم كویر كه ساخت و پرداخت آنها در دل یك رمان تنها از نویسندهای كه خود پرورش یافته در این دیار باشد بر میآید. از سوی دیگر این رمان آكنده است از خردهروایتهایی كه تنها در دل زیست بوم سرزمینی چون یزد میتوان سراغ از آن گرفت. خرده روایتهایی كه زندگی و زیست بومی مردمان این سرزمین را میسازد و شیرینی آن است كه بر دلنشینی كار میافزاید.
رمان برج قحطی از منظر زبان روایت نیز اثری است قابل تامل. حكیمیان در رمان خود تلاش كرده تا برپایه فرهنگ بومی خود، از واژگان و عباراتی بهره ببرد كه خاص مردمان این دیار است و در بطن زندگی آنها جاری است. به عبارت دیگر او چنانچه خودش به آن معترف است، سعی نكرده روایت سرزمینش را با زبان معیار پایتخت نشینان روایت كند. از نگاه او مردم خود میبایست داستان خود را روایت كنند و برای این روایت بیشك آنها تنها میتوانند و باید از زبان معیار روزمره خود بهره ببرند. به این اعتبار كار حكیمیان در این بخش تنها پایندی به اصول روایی منطقه یزد، اثری به جذاب وقابل اعتنا خلق كند.
این رمان روایتگر بخشهایی از تاریخ محلّی یزد در دورههای قاجار و پهلوی است. شخصیت اول داستان، جوانی دانشجوست كه تحت تعقیب نیروهای ساواك قرار گرفته و به یزد فرار كرده است. جوان دانشجو پس از ورود به شهر یزد در دانشسرای مقدماتی مشغول تدریس شده و در ضمن با برخی افراد محلی و خاندانهای اشرافی یزد هم آشنا میشود. شخصیت اصلی داستان كه برای دیدن چند نسخهی خطی به خانهی علیارفعخان یكی از اعیان یزد رفته، دل در گرو عشق دختر جوان وی میگذارد. در همین حین او با گروهی از جوانان مذهبی و انقلابی شهر ارتباط مییابد و میفهمد كه قصد ترور دادستان نظامی ارتش شاهنشاهی را دارند. قضیه ترور لو میرود و فرد مذكور به همراه برخی دوستانش دستگیر میشود. وی در بازداشتگاه تحت شكنجههای فراوان قرار گرفته و هر بار كه او را برای بازجویی میبرند، بخشهایی از شخصیت ناپیدای راوی برای مخاطب رو میشود.
رمان آنقدر خوب از آب و گل یزدی درآمده كه اغراق نیست اگر بگوییم بوی كاهگل دیوارهای خانههای كویری را هم میتوان از درونش استشمام كرد.گفتنی است هادی حكیمیان نویسندهای است كه توانست در روزهای پایانی سال 95 با رمان «برج قحطی» عنوان شایسته تقدیر جایزه كتاب سال شهید حبیب غنیپور را از آن خود كند.
بخشی از كتاب را در زیر بخوانید :
«زینالعابدینخان میبیند بد شَملهای شد؛ نه آن وقتی كه باد بر بیرق مشروطه میخورد كسی میخواستش، نه حالا كه مشیر شده نایبالحكومه و نمایندهی تامالاختیار عینالدوله و ممدعلیشاه. این میشود كه پیه پاچالداری را به تن میمالد. فكر حكم و حكومت از سر در میكند، میرود توی كاروانسرای خِتكیها میایستد، بنا میكند به معامله و خریدوفروش. هر چی هم مردم اطرافی یا همچراغها پشت سر و گاهی حتی جلوی روی لنترانی بارش میكنند، به خود نمیگذارد، به زنهایش هم میگوید:"هر روزی یك روزی است دیگر، چرخ ما هم برگشته، اصلا این پسر زال، تف و لعنتی بود كه خدا ثمرهی بیغیرتیام انداخت توی صورتم."»