فصلی از یك رمان : ماه پنهان است رمانی كوتاه از جان استان بك ماه پنهان است

ماه پنهان است رمانی كوتاه از جان استاین‌بك، نویسنده آمریكایی است كه در مورد جنگ جهانی دوم نوشته شده است و در مورد افزایش فاشیسم در اروپا هشدار می‌دهد.

1397/09/20
|
16:39

درباره ی نویسنده : جان ارنست استاین‌بك كه در منابع فارسی بیشتر با نام جان اشتاین‌بك شناخته می‌شود، یكی از شناخته شده‌ترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان قرن بیستم آمریكاست. از بهترین آثارش می‌توان به خوشه‌های خشم (1939) اشاره كرد. نخستین اثرش جام زرین را در سال 1929 نوشت. نگاه انسان‌دوستانه و دقیق او به جهان پیرامون و چهرهٔ رنج‌كشیدهٔ خودش سبب درخشش او در نوشتن آثاری چون موش‌ها و آدم‌ها و خوشه‌های خشم شد.
ماه پنهان است با عنوان اصلی The Moon is Down رمانی كوتاه از جان استاین‌بك، نویسنده آمریكایی است كه در مورد جنگ جهانی دوم نوشته شده است و در مورد افزایش فاشیسم در اروپا هشدار می‌دهد.
ماه پنهان است در زمان جنگ جهانی دوم به یكی از پرخواننده‌ترین كتاب‌های زیرزمینی در اروپا تبدیل شده بود كه هزاران نسخه از آن به شكل مخفیانه در فرانسه، آلمان، نروژ، هلند و… منتشر شده و بلافاصله به یكی از نمادهای ادبیات مقاومت تبدیل شد. این كتاب نقش مهمی در تقویت روحیه مردم داشت.
در پشت جلد كتاب، قسمت مهمی از متن كتاب آمده است:
و آن مردان پیوسته به یاد خانه بودند. افراد گردان كم‌كم از سرزمینی كه اشغال كرده بودند بیزار شدند و با مردم درشتی كردند. مردم نیز با آنان درشتی كردند. رفته‌رفته اندك‌هراسی در دل فاتحان رخنه كرد، ترس از این‌كه جنگ هرگز تمام نشود و آنان هیچ‌گاه به خانه برنگردند و دیگر روی آسایش را نبینند، ترس از این‌كه روزی از پا دربیایند و همچون خرگوشی در كوهستان شكار شوند، زیرا نفرت مردمی كه سرزمینشان اشغال شده بود هیچ‌گاه فرو نمی‌نشست.

خلاصه رمان ماه پنهان است
داستان این كتاب درباره اشغال شهر كوچكی در اروپا است كه مشخص نیست در كدام كشور قرار دارد. (به احتمال زیاد نروژ باشد.) نیروهای مهاجم با یك برنامه‌ریزی دقیق و با كمك یكی از جاسوسان خود كه در شهر محبوبیت زیادی داشت، توانستند بدون خون‌ریزی زیاد و بدون زحمت آنچنانی كنترل شهر را در اختیار بگیرند. شهری كه مردم آن سال‌های سال است نه با كسی جنگیده‌اند و نه كسی به آن‌ها حمله كرده است. خلق و خوی مردم این شهر در اثر ندیدن جنگ به حدی آرام است كه اشغالگران با خود می‌گویند، اینجا مكان مناسبی برای زندگی است و حتی شاید بعد از جنگ به این شهر نقل مكان كنند.

پس از اینكه مهاجمان شهر را اشغال كردند، فرمانده مهاجمان – سرهنگ لنسر – به دیدار شهردار شهر – اوردن – می‌رود و از او درخواست می‌كند كه با مردم شهر صحبت كند تا آن‌ها در كمال آرامش به استخراج زغال‌سنگ بپردازند و به این شكل از خشونت و خون‌ریزی جلوگیری شود. اما شهردار كه محبوبیت زیادی بین مردم دارد و خود را بالاتر از هیچ شهروندی نمی‌داند، به همه درخواست‌های فرمانده به یك شكل جواب می‌دهد و آن هم این است كه: این مردم آزاد هستند و هر كاری كه بخواهند می‌كنند.

در ادامه رمان، وقتی یكی از مهاجمان در معدن به مردی آزاد دستور می‌دهد كه كاری انجام دهد، مورد خشم او قرار می‌گیرد و طی حادثه‌ای افسری از نیروهای اشغالگر كشته می‌شود. نیروهای مهاجم در برخورد با این حادثه مجبور می‌شوند آن مرد آزاد را اعدام كنند كه همین باعث می‌شود خشم و كینه مردم سرریز شود و…

محوریت این رمان براساس گفت‌وگوهای میان افراد است و در آن اثرات جنگ به خوبی در هر دو سمت دیده می‌شود. جنگ و خشونت‌های آن كاری به این ندارد كه شما چه كسی هستید و در كدام جبهه قرار دارید. در این رمان سربازانی را می‌بینیم كه پیروز میدان هستند و از اینكه به راحتی كنترل شهر را در اختیار گرفته‌اند خوشحال‌اند. از آرام بودن مردم راضی هستند و با شنیدن خبرهای خوب، فكر می‌كنند كه جنگ به زودی پایان می‌یابد و آن‌ها می‌توانند به آغوش خانواده خود برگردند. اما آیا واقعا چنین است؟ در مقابل مردمی را داریم كه تندخو بودن را بلد نیستند. از شیوه جنگیدن و مقاومت و نافرمانی چیزی نمی‌دانند. سال‌ها در صلح و آرامش زندگی كرده‌اند. اما وقتی آزادی را از آنان می‌گیرند، همین مردم به سرعت تغییر می‌كنند و تك تكشان حاضرند كه جان خود را در راه آزادی فدا كنند.
یكی از به یادماندنی‌ترین قسمت‌های كتاب زمانی بود كه سرهنگ بنابر ذهنیت خودش، برای اجرای عدالت نزد شهردار می‌رود و از او درخواست می‌كند كه به عنوان شهردار، آلكس – همان مرد آزادی كه افسری را كشته بود – محاكمه و او را به اعدام محكوم كند. ولی شهرداری كه خود را از جنس مردم می‌داند این را قبول نمی‌كند. بنابراین سرهنگ فكر می‌كند كه باید كورل – جاسوس نیروهای اشغالگر در شهر – را شهردار شهر كند. قسمتی از گفت‌های سرهنگ لنسر و شهردار اوردن:

لنسر گفت: «از اول می‌دانستم. ظاهرا چاره‌ای نیست، كورل باید شهردار شود.» به‌سرعت سرش را بالا آورد و گفت: «برای محاكمه كه می‌مانید؟»
«بله كه می‌مانم. نمی‌خواهم آلكس را تها بگذارم.»
لنسر نگاهی به او كرد و لبخندی كم و بیش اندوهبار بر لب آورد.
«ما هم وظیفه‌ای به عهده داریم، این طور نیست؟»
شهردار گفت: «بله، تنها وظیفهی ناممكن در جهان، تنها كاری كه شدنی نیست.»
«و آن چیست؟»
«روح انسان ها را پیاپی در هم شكستن.»

بخش هایی از این رمان را در زیر بخوانید :
سروان لوفت به معنی واقعی كلمه سروان بود. با سروانیِ خود زندگی می‌كرد و نفس می‌كشید. در زندگی‌اش حتی لحظه‌ای هم غیرنظامی نبود. جاه‌طلبی سیری‌ناپذیرش او را وامی‌داشت پله‌های ترقی را یكی‌یكی طی كند. مثل خامه‌ای كه روی سطح شیر می‌آید داشت بالا می‌رفت. پاشنه‌هایش را با مهارت رقصندگان به هم می‌كوبید. آداب نظامی را تمام و كمال می‌دانست و بر رعایتشان پافشاری می‌كرد. (ماه پنهان است – صفحه 34)
سرگرد هونتر جنگ را عملیاتی در حسابدانی می‌پنداشت كه پس از پایان آن می‌توانست برگردد كنار شومینه‌اش. سروان لوفت جنگ را حرفه‌ی مناسب جوانان فرهیخته و شایسته می‌دانست و ستوان پراكل و ستوان توندر آن را خواب و خیالی می‌انگاشتندكه هیچ‌چیزش واقعی نیست. (ماه پنهان است – صفحه 37)
جنگ یعنی خیانت، نفرت، خرابكاری‌های فرماندهان نالایق، شكنجه، كشتار، بیماری و خستگی، و جز این نیست تا سرانجام به پایان برسد. تازه بعد هم هیچ‌چیز تغییر نمی‌كند مگر نفرت‌ها و خستگی‌های تازه كه جایگزین همتایان كهنه‌شان می‌شوند. (ماه پنهان است – صفحه 37)
در خیابان‌های شهر، مردم با چهره‌های گرفته در رفت و آمد بودند. اندكی از آن برق بهت‌زدگی از چشمانشان رخت بربسته بود، ولی هنوز برق خشم جایش را نگرفته بود. (ماه پنهان است – صفحه 59)
این حرف‌های بی‌ربط چیست كه درباره‌ی قانون می‌زنید؟ بین ما و شما قانونی در كار نیست. این جنگ است. باید همه‌ی ما را بكشید، وگرنه وقتش كه برسد، ما همه‌ی شما را می‌كشیم. (ماه پنهان است – صفحه 72)
آدمی تشنه‌ی عشق است. بی عشق می‌میرد. درونش پژمرده می‌شود و سینه‌اش مثل تراشه‌ای می‌خشكد. (ماه پنهان است – صفحه 110)

مردم دوست ندارند شكست بخورند و شكست هم نخواهند خورد. مردم آزاد جنگ را شروع نمی‌كنند، اما شروع كه شد، هرگز اسلحه‌شان را زمین نمی‌گذارند، حتی وقتی شكست بخورند. این كار از گله‌های انسانی كه همه‌شان پیرو یك پیشوا هستند برنمی‌آید. به همین سبب است كه گله‌های انسانی در عملیات‌ها پیروز می‌شوند و مردمان آزاد در نبردها. خواهید دید كه جز این نیست، آقا. (ماه پنهان است – صفحه 158)

دسترسی سریع