شهاب الدین یحیی بن حَبَش بن امیرك سهروردی مشهور به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق، در حوالی سال های 545 تا 550 هجری قمری در سهرورد، از توابع زنجان، دیده به جهان گشود.
شهاب الدین یحیی بن حَبَش بن امیرك سهروردی مشهور به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق، در حوالی سال های 545 تا 550 هجری قمری در سهرورد، از توابع زنجان، دیده به جهان گشود. سهروردی پس از سپری كردن ایام كودكی در سهرورد، برای فراگیری دانش راهی مراغه شد. در مراغه نزد مجدالدین جیلی به فراگیری حكمت پرداخت. فخرالدین رازی نیز شاگرد همین استاد بود و او با سهروردی در همان جا آشنا شد، و این دو با هم مباحثاتی نیز داشتند.
سهروردی سپس به اصفهان سفر كرد و نزد ظهیرالدین قاری به خواندن فلسفه مشاء پرداخت و كتاب "البصائر النصیریه فی علم المنطق" اثر عمر بن سهلان ساوی را نیز نزد وی خواند. از آن پس، زندگی پُر فراز و نشیب وی آغاز شد. او به دیدار مشایخ بسیاری رفت و مجذوب نگرش عرفانی شد و سفرهای بسیاری در ایران و خارج ایران انجام داد.
وی مدتی در دیاربكر(شهری در جنوب شرقی تركیه) اقامت كرد. آنجا بود كه با فخرالدین ماردینی آشنا شد. ماردینی درباره سهروردی به دوستان خود گفت: " نمی دانید كه این جوان به چه آتشی میسوزد و با چه شعلهای میدرخشد. در عمر خود كسی را كه همانند آن باشد ندیدهام؛ اما از افراط ِ شور او و از بی احتیاطی او در حفظ زبانش، بیمناكم. از آن میترسم كه این افراط و بی احتیاطی به بهای جانش تمام شود و او را بكشند."
سهروردی در ادامه سفرش، به سوریه رفت و سوریه او را بسیار مجذوب خود كرد. در یكی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با مَلِك ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی، سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی دیدار كرد. ملك ظاهر مجذوب این حكیم جوان شد و از وی خواست كه در شهر حلب ماندگار شود. سهروردی آنجا ماند و در همین شهر بود كه كتاب بزرگش، حكمةالاشراق، را به پایان برد.
وی همچین در مدرسه حلاویه این شهر به تدریس حكمت پرداخت و در همین مدرسه بود كه شاگرد وفادارش، شهروزی، به وی پیوست.
سهروردی در بیان تحقیقات خود و اندیشه هایش كه برخلاف توده مردم بود، بی باك بود و همین صراحت بیان او بود كه سبب شد برخی از سطحی نگرها بر ضد او شوریدند، و او را مرتد خواندند.
این كینه و عناد تا جایی رسید كه مَلِك ظاهر را تشویق به قتل او كردند، اما ملك ظاهر نمیپذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی كرد تا اینكه سعایتِ سهروردی را به صلاح الدین ایوبی كردند و او را مرتد خواندند و خواستار قتل او شدند.
صلاحالدین ایوبی در نامهای از پسرش خواست او را به قتل برساند. ملك ظاهر در فرمان پدر مسامحه می كرد تا اینكه عالمان حلب به نزد صلاح الدین شكایت و از عواقب زنده مانده سهروردی ابراز نگرانی كردند. سرانجام صلاح الدین ایوبی به پسرش نامه نوشت كه به سبب مصالح سیاسی و فشار برخی عالمان باید سهروردی كشته شود؛ و اگر او این كار را نكند، از حكمرانی عزل می شود.
بدین ترتیب وی را زندانی كردند و به قتل رساندند. سهروردی در هنگام شهادت حدود 38سال داشت.